باب نهم در توبه و راه صواب

یکی مال مردم به تلبیس خورد

یکی مال مردم به تلبیس خورد

چو برخاست لعنت بر ابلیس کرد

چنین گفت ابلیس اندر رهی

که هرگز ندیدم چنین ابلهی

تو را با من است ای فلان آتشی

به جنگم چرا گردن افراشتی

دریغ است فرموده ی دیو زشت

که دست ملک با تو خواهد نبشت

روا داری از جهل و ناباکیت

که پاکان نویسند ناپاکیت

طریقی به دست آر و صلحی بجوی

شفیعی برانگیز و عذری بگوی

که یک لحظه صورت نبندد امان

چو پیمانه پر شد به دور زمان

وگر دست قوت نداری به کار

چو بیچارگان دست زاری برآر

گرت رفت از اندازه بیرون بدی

چو دانی که بد رفت نیک آمدی

فراشو چو بینی ره صلح باز

که ناگه در توبه گردد فراز

مرو زیر بار گنه ای پسر

که حمال عاجز بود در سفر

پی نیک مردان بباید شتافت

که هر کاین سعادت طلب کرد یافت

ولیکن تو دنبال دیو خسی

ندانم که در صالحان چون رسی؟

پیمبر کسی را شفاعت گر است

که بر جاده ی شرع پیغمبر است

ره راست رو تا به منزل رسی

تو بر ره نه ای زین قبل واپسی

چو گاوی که عصار چشمش ببست

دوان تا شب و شب همانجا که هست

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *