باب هفتم در عالم تربیت

سخن در صلاح است و تدبیر وخوی

سخن در صلاح است و تدبیر وخوی

نه در اسب و میدان و چوگان و گوی

تو با دشمن نفس هم خانه ای

چه در بند پیکار بیگانه ای؟

عنان باز پیچان نفس از حرام

به مردی ز رستم گذشتند و سام

تو خود را چو کودک ادب کن به چوب

به گرز گران مغز مردان مکوب

وجود تو شهری است پر نیک و بد

تو سلطان و دستور دانا خرد

رضا و ورع نیک نامان حُرّ

هوی و هوس رهزن و کیسه بُر

چو سلطان عنایت کند با بدان

کجا ماند آسایش بخردان؟

تو را شهوت و حرص و کین و حسد

چو خون در رگانند و جان در جسد

هوی و هوس را نماند ستیز

چو بینند سر پنجه ی عقل تیز

رئیسی که دشمن سیاست نکرد

هم از دست دشمن ریاست نکرد

نخواهم در این نوع گفتن بسی

که حرفی بس ار کار بندد کسی

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *