باب هفتم در عالم تربیت

غلامی به مصر اندرم بنده بود

غلامی به مصر اندرم بنده بود

که چشم از حیا در برافکنده بود

کسی گفت هیچ این پسر عقل و هوش

ندارد بمالش به تأدیب گوش

شبی برزدم بانگ بر وی درشت

هم او گفت مسکین بجورش بکشت

که یارد به کنج سلامت نشست؟

که پیغمبر از خبث ایشان نرست

خدا را که مانند و انباز و جفت

ندارد، شنیدی که ترسا چه گفت؟

رهایی نیابد کس از دست کس

گرفتار را چاره صبرست و بس

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *