ز بنگاه حاتم یکی پیرمرد طلب ده درم سنگ فانید…
بیشتر بخوانید »باب دوم در احسان
یکی را کرم بود و قوت نبود کفافش بقدر مروت…
بیشتر بخوانید »یکی زهره ی خرج کردن نداشت زرش بود و یارای…
بیشتر بخوانید »بزارید وقتی زنی پیش شوی که دیگر مَخر نان ز…
بیشتر بخوانید »یکی رفت و دینار از او صد هزار خلف برد…
بیشتر بخوانید »یکی خار پای یتیمی بکند به خواب اندرش دید صدر…
بیشتر بخوانید »شنیدم در ایام حاتم که بود به خیل اندرش بادپایی…
بیشتر بخوانید »به سرهنگ سلطان چنین گفت زن که خیز ای مبارک…
بیشتر بخوانید »شنیدم که پیری به راه حجاز به هر خطوه کردی…
بیشتر بخوانید »جوانی به دانگی کرم کرده بود تمنای پیری بر آورده…
بیشتر بخوانید »