باب ششم در ناتوانى و پيرى

حکایت توانگری بخیل

توانگری بخیل را پسری رنجور بود. نیکخواهان گفتندش : مصلحت آن است که ختم قرآنی کنی از بهر وی یا بذل قربانی . لختی به اندیشه فرو رفت و گفت : مصحف مهجور اولیتر است که گله ی دور .

دریغا گردن طاعت نهادن

گرش همره نبودى دست دادن

به دینارى چو خر در گل بمانند

ورالحمدى بخوانى ، صد بخوانند

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *