شعرامعاصر

زندگی نامه سید صادق سرمد

سید صادق سرمد متخلص به سرمد ، فرزند سید محمد علی از شاعران بزرگ معاصر ایران است .

وی در سال ۱۲۸۶ در تهران متولد شد . پس از پایان تحصیلات ابتدائی و متوسطه تحصیلات خود را در رشته ادبیات و حقوق به پایان رسانید و به کار وکالت دادگستری پرداخت . سالها از اعضا موثر هیا مدیره کانون وکلا بود و سمت مشاور حقوقی دربار سلطنتی محمد رضا شا پهلوی و آستان قدس رضوی را بر عهده داشت.

در شهریور ۱۳۲۰ با دریافت امتیاز روزنامه صدای ایران وارد عرصه مبارزات سیاسی شد .

سرمد از یازده سالگی به سرودن شعر فارسی پرداخت و در انواع شعر به سبک کهن و نو طبع آزمایی کرد  وی در بیشتر انجمن های ادبی تهران شرکت میکرد و ریاست بعضی از آنها از قبیل انجمن ادبی ایران و پاکستان ، انجمن ادبی ایران و ترکیه را بر عهده داشت .

آگاهی کافی از ادبیات و تاریخ و فرهنگ و هنر ایران داشت و مضامین اشعار او بازگو کننده این موضوع است

این شاعر توانا در فروردین ۱۳۳۹ خورشیدی به علت بیماری سرطان ، جهت معالجه به لندن رفت و در آنجا تحت عمل جراحی قرار گرفت  . و مدت کوتاهی پس از بازگشت به ایران در تیر ماه ۱۳۳۹ در تهران در گذشت

آثار :

درای کاروان – ۱۳۲۹

نغمهٔ کمال – ۱۳۳۴ – ناشر ابوالقاسم تفضلی

سرو و سرمد – ۱۳۴۱ – ناشر ابن سینا

دیوان  اشعار  صادق سرمد – ۱۳۴۷

 

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت            می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت

پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز                ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت

بیدادگری شیوه مرضیه نمی شد                    این شهر اگر دادرس و دادگری داشت

یک لحظه بر این بام بلاخیز نمی ماند            مرغ دل غم دیده اگر بال و پری داشت

در معرکه عشق که پیکار حیات است            مغلوب ٬ حریفی که بجز سر سپری داشت

( سرمد ) سر پیمانه نبود این همه غوغا           میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

 

به مصر رفتم و آثار باستان دیدم                 به چشم آنچه شنیدم ز داستان دیدم

بسى چنین و چنان خوانده بودم از تاریخ         چنان فتاد نصیبم که آنچنان دیدم

گواه قدرت شاهان آسمان درگاه                   بسى هرم ز زمین سر به آسمان دیدم

ز روزگار کهن در حریم الاهرام                 نشان روز نو و دولت جوان دیدم

گذشته در دل آینده هر چه پنهان داشت           به مصر از تو چه پنهان که بر عیان دیدم

تو کاخ دیدى و من خفتگان در دل خاک         تو نقش دیدى و من نعش ناتوان دیدم

 تو تخت دیدى و من بخت واژگون از تخت     تو صخره دیدى و من سخره زمان دیدم

تو عکس دیدى و من گردش جهان برعکس     توشکل ظاهر و من صورت نهان دیدم

شدم به موزه مصر و ز عهد عاد ثمود          هزاران وصله فرعون باستان دیدم

تو چشم دیدى و من دیده حریصان باز          هنوز در طمع عیش ‍ جاودان دیدم

تو تاج دیدى و من تخت رفته بتاراج            تو عاج دیدى و من مشت استخوان دیدم

تو سکه دیدی و من رواج سکه سکوت         تو حلقه من به نگین نام بی نشان دیدم

تو آزمندی فرعون و من نیاز فرعون           تو گنج خسرو و من رنج دهقان دیدم

میان این همه آثار خوب و بد به مثل           دو چیز از بدو از خوب تواءمان دیدم

 یکى نشانه قدرت یکى نشانه حرص           دو بازمانده ز دیوان خسروان دیدم

بقدرت است قوام جهان که بی قدر است       نه هیچ قاعده قائم در این جهان دیدم

 

شاعران بزرگ معاصر از دهخدا تا شاملو اثر عبد الرفیع حقیقت

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک نظر

  1. من شعر \”چه خوش است حال مرغی …\” رو حفظ بودم و خیلی خوشم میامد تا اینکه فهمیدم سروده مرحوم سرمد است. اصلا این شاعر وزین رو نمی شناختم.
    روحش شاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *