رزم ايرانيان و تورانيان

داستان کاموس کشانى

بنام خداوند خورشید و ماه

که دل را بنامش خرد داد راه‏

خداوند هستى و هم راستى

نخواهد ز تو کژّى و کاستى‏

خداوند بهرام و کیوان و شید

ازویم نوید و بدویم امید

ستودن مر او را ندانم همى

از اندیشه جان بر فشانم همى‏

ازو گشت پیدا مکان و زمان

پى مور بر هستى‏ء او نشان‏

ز گردنده خورشید تا تیره خاک

دگر باد و آتش همان آب پاک‏

بهستى‏ء یزدان گواهى دهند

روان ترا آشنایى دهند

ز هرچ آفریدست او بى‏نیاز

تو در پادشاهیش گردن فراز

بنام خداوند خورشید و ماه

که دل را بنامش خرد داد راه‏

خداوند هستى و هم راستى

نخواهد ز تو کژّى و کاستى‏

خداوند بهرام و کیوان و شید

ازویم نوید و بدویم امید

ستودن مر او را ندانم همى

از اندیشه جان بر فشانم همى‏

ازو گشت پیدا مکان و زمان

پى مور بر هستى‏ء او نشان‏

ز گردنده خورشید تا تیره خاک

دگر باد و آتش همان آب پاک‏

بهستى‏ء یزدان گواهى دهند

روان ترا آشنایى دهند

ز هرچ آفریدست او بى‏نیاز

تو در پادشاهیش گردن فراز

ز دستور و گنجور و از تاج و تخت

ز کمّى و بیشى و از ناز و بخت‏

همه بى‏نیازست و ما بنده‏ایم

بفرمان و رایش سر افگنده‏ایم‏

شب و روز و گردان سپهر آفرید

خور و خواب و تندى و مهر آفرید

جز او را مدان کردگار بلند

کزو شادمانى و زو مستمند

شگفتى بگیتى ز رستم بس است

کزو داستان بر دل هر کس است‏

سر مایه مردى و جنگ ازوست

خردمندى و دانش و سنگ ازوست‏

بخشکى چو پیل و بدریا نهنگ

خردمند و بینا دل و مرد سنگ‏

کنون رزم کاموس پیش آوریم

ز دفتر بگفتار خویش آوریم‏

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *