جنگ يازده رخ
رزم فروهل با زنگله
چهارم فروهل بد و زنگله
دو جنگى بکردار شیر یله
بایران نبرده بتیر و کمان
نبد چون فروهل دگر بد گمان
چو از دور ترک دژم را بدید
کمان را بزه کرد و اندر کشید
برآورد زان تیرهاى خدنگ
گرفته کمان رفت پیشش بجنگ
ابر زنگله تیر باران گرفت
ز هر سو کمین سواران گرفت
خدنگى برانش برآمد چو باد
که بگذشت بر مرد و بر اسب شاد
بروى اندر آمد تگاور ز درد
جدا شد ازو زنگله روى زرد
چهارم فروهل بد و زنگله
دو جنگى بکردار شیر یله
بایران نبرده بتیر و کمان
نبد چون فروهل دگر بد گمان
چو از دور ترک دژم را بدید
کمان را بزه کرد و اندر کشید
برآورد زان تیرهاى خدنگ
گرفته کمان رفت پیشش بجنگ
ابر زنگله تیر باران گرفت
ز هر سو کمین سواران گرفت
خدنگى برانش برآمد چو باد
که بگذشت بر مرد و بر اسب شاد
بروى اندر آمد تگاور ز درد
جدا شد ازو زنگله روى زرد
نگون شد سر زنگله جان بداد
تو گفتى همانا ز مادر نزاد
فروهل فرو جست و ببرید سر
برون کرد خفتان رومى ز بر
سرش را بفتراک زین بر ببست
بیامد گرفت اسب او را بدست
ببالا برآمد بسان پلنگ
بخون غرقه گشته بر و تیغ و چنگ
درفش خجسته برآورد راست
شده شادمان یافته هرچ خواست
خروشید زان پس که پیروز باد
سر خسروان شاه فرخ نژاد