خسرو پرویز

آگاه یافتن خاقان از مرگ بهرام و تباه کردن خان و مان قلون

چو بشنید خاقان که بهرام را

چه آمد بروى از پى نام را

چو آن نامه نزدیک خاقان رسید

شد از درد گریان هران کان شنید

ازان آگهى شد دلش پر ز درد

دو دیده پر از خون و رخ لاژورد

ازان کار او در شگفتى بماند

جهان دیدگان را همه پیش خواند

بگفت آنک بهرام یل را رسید

بشد زار و گریان هرانکو شنید

همه چین برو زار و گریان شدند

ابى آتش تیز بریان شدند

چو بشنید خاقان که بهرام را

چه آمد بروى از پى نام را

چو آن نامه نزدیک خاقان رسید

شد از درد گریان هران کان شنید

ازان آگهى شد دلش پر ز درد

دو دیده پر از خون و رخ لاژورد

ازان کار او در شگفتى بماند

جهان دیدگان را همه پیش خواند

بگفت آنک بهرام یل را رسید

بشد زار و گریان هرانکو شنید

همه چین برو زار و گریان شدند

ابى آتش تیز بریان شدند

یکایک همه کار او را بساخت

نگه کرد کاین بد بریشان که تاخت‏

قلون را بتوران دو فرزند بود

ز هر گونه‏یى خویش و پیوند بود

چو دانسته شد آتشى برفروخت

سراى و همه برزن او بسوخت‏

دو فرزند او را بر آتش نهاد

همه چیز او را بتاراج داد

از آن پس چو نوبت بخاتون رسید

ز پرده بگیسویش بیرون کشید

بایوان کشید آن همه گنج اوى

نکرد ایچ یاد از در رنج اوى‏

فرستاد هر سو هیونان مست

نیامدش خرّاد برزین بدست‏

همه هرچ در چین ورا بنده بود

بپوشیدشان جامه‏هاى کبود

بیک چند با سوک بهرام بود

که خاقان ازان کار بد نام بود

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن