زال

گفتارى در بخت زال در نزد ستاره‏شناسان

بفرمود تا موبدان و ردان

ستاره‏شناسان و هم بخردان‏

کنند انجمن پیش تخت بلند

بکار سپهرى پژوهش کنند

برفتند و بردند رنج دراز

که تا با ستاره چه دارند راز

سه روز اندران کارشان شد درنگ

برفتند با زیج رومى بچنگ‏

زبان بر گشادند بر شهریار

که کردیم با چرخ گردان شمار

چنین آمد از داد اختر پدید

که این آب روشن بخواهد دوید

ازین دخت مهراب و از پور سام

گوى پر منش زاید و نیک نام‏

بفرمود تا موبدان و ردان

ستاره‏شناسان و هم بخردان‏

کنند انجمن پیش تخت بلند

بکار سپهرى پژوهش کنند

برفتند و بردند رنج دراز

که تا با ستاره چه دارند راز

سه روز اندران کارشان شد درنگ

برفتند با زیج رومى بچنگ‏

زبان بر گشادند بر شهریار

که کردیم با چرخ گردان شمار

چنین آمد از داد اختر پدید

که این آب روشن بخواهد دوید

ازین دخت مهراب و از پور سام

گوى پر منش زاید و نیک نام‏

بود زندگانیش بسیار مر

همش زور باشد هم آیین و فر

همش برز باشد همش شاخ و یال

برزم و ببزمش نباشد همال‏

کجا باره او کند موى تر

شود خشک همرزم او را جگر

عقاب از بر ترگ او نگذرد

سران جهان را بکس نشمرد

یکى برز بالا بود فرّمند

همه شیر گیرد بخمّ کمند

هوا را بشمشیر گریان کند

بر آتش یکى گور بریان کند

کمر بسته شهریاران بود

بایران پناه سواران بود

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن