زال

آمدن زال با نامه سام نزد منوچهر

پس آگاهى آمد سوى شهریار

که آمد ز ره زال سام سوار

پذیره شدندش همه سرکشان

که بودند در پادشاهى نشان‏

چو آمد بنزدیکى‏ء بارگاه

سبک نزد شاهش گشادند راه‏

چو نزدیک شاه اندر آمد زمین

ببوسید و بر شاه کرد آفرین‏

زمانى همى داشت بر خاک روى

بدو داد دل شاه آزر مجوى‏

پس آگاهى آمد سوى شهریار

که آمد ز ره زال سام سوار

پذیره شدندش همه سرکشان

که بودند در پادشاهى نشان‏

چو آمد بنزدیکى‏ء بارگاه

سبک نزد شاهش گشادند راه‏

چو نزدیک شاه اندر آمد زمین

ببوسید و بر شاه کرد آفرین‏

زمانى همى داشت بر خاک روى

بدو داد دل شاه آزر مجوى‏

بفرمود تا رویش از خاک خشک

ستردند و بر روى پراگند مشک

بیامد بر تخت شاه ارجمند

بپرسید از و شهریار بلند

که چون بودى اى پهلو رادمرد

بدین راه دشوار با باد و گرد

بفرّ تو گفتا همه بهتریست

ابا تو همه رنج رامشگریست

از و بستد آن نامه پهلوان

بخندید و شد شاد و روشن روان‏

چو بر خواند پاسخ چنین داد باز

که رنجى فزودى بدل بر دراز

و لیکن بدین نامه دلپذیر

که بنوشت با درد دل سام پیر

اگر چه مرا هست ازین دل دژم

برانم که نندیشم از بیش و کم‏

بسازم بر آرم همه کام تو

گر اینست فرجام آرام تو

تو یک چند اندر بشادى بپاى

که تا من بکارت زنم نیک راى

ببردند خوالیگران خوان زر

شهنشاه بنشست با زال زر

بفرمود تا نامداران همه

نشستند بر خوان شاه رمه‏

چو از خوان خسرو بپرداختند

بتخت دگر جاى مى‏ساختند

چو مى خورده شد نامور پور سام

نشست از بر اسپ زرّین ستام‏

برفت و بپیمود بالاى شب

پر اندیشه دل پر ز گفتار لب‏

بیامد بشبگیر بسته کمر

بپیش منوچهر پیروزگر

برو آفرین کرد شاه جهان

چو برگشت بستودش اندر نهان‏

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن