آواز آفتاب

موج نوازشی ، ای گرداب !

کوهساران مرا پر کن ، ای طنین فراموشی !

نفرین به زیبایی- آب تاریک خروشان – که هست مرا

فرو پیچد و برد!

تو ناگهان زیبا هستی. اندامت گردابی است.

موج تو اقلیم مرا گرفت.

ترا یافتم ، آسمان ها را پی بردم.

ترا یافتم ، درها را گشودم، شاخه را خواندم.

افتاده باد آن برگ ، که به آهنگ وزش هایت نلرزد!

مژگان تو لرزید: رویا در هم شد.

تپیدی: شیره گل بگردش آمد.

بیدار شدی : جهان سر برداشت ، جوی از جا جهید.

براه افتادی : سیم جاده غرق نوا شد.

در کف تست رشته دگرگونی .

از بیم زیبایی می گریزم، و چه بیهوده : فضا را گرفته ای.

یادت جهان را پر غم می کند، و فراموشی کیمیاست.

در غم گداختم ، ای بزرگ ، ای تابان !

سر برزن ، شب زیست را در هم ریز، ستاره دیگر خاک !

جلوه ای ، ای برون از دید !

از بیکران تو می ترسم ، ای دوست ! موج نوازشی.

.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن