حجم سبز
پیغام ماهی ها
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید ، عکس تنهایی خود را در آب ،
آب در حوض نبود .
ماهیان می گفتند :
« هیچ تقصیر درختان نیست. »
ظهر دم کرده تابستان بود ،
پسر روشن آب ،لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید ، آمد او را به هوا برد که برد .
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب .
برق از پولک ما رفت که رفت .
ولی آن نور درشت ،
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد می آمد دل او ، پشت چین های تغافل می زد ،
چشم ما بود .
روزنی بود به اقرار بهشت.
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی ، همت کن
و بگو ماهی ها ، حوضشان بی آب است. »
باد می رفت به سر وقت چنار .
من به سر وقت خدا می رفتم .
.