میرویید، در جنگل خاموشی رویا بود. شبنمها بر جا بود.…
سایه شدم ، و صدا کردم: کو مرز پریدنها، دیدنها؟…
تنها به تماشای چهای؟ بالا، گل یک روزه نور. پایین،…
بالارو، بالارو، بند نگه بشکن، وهم سیه بشکن. آمدهام، آمدهام،…
چه گذشت؟ زنبوری پر زد. در پهنهء… وهم، این سو،…
آب را گل نکنیم : در فرودست انگار، کفتری میخورد…
تاریکی، پیچکوار، به چپرها پیچید، به حناها،افراها. و هنوز، ما…
آسمان ، آبی تر، آب، آبی تر. من در ایوانم،…
دیشب، لب رود، شیطان زمزمه داشت. شب بود و چراغک…