بوستان سعدی

کمال است در نفس مرد کریم

کمال است در نفس مرد کریم

گرش زر نباشد چه نقصان و سیم؟

مپندار اگر سفله قارون شود

که طبع لئیمش دگرگون شود

وگر در نیابد کرم پیشه، نان

نهادش توانگر بود همچنان

سخاوت زمین است و سرمایه زرع

بده کاصل خالی نماند ز فرع

خدایی که از خاک مردم کند

عجب باشد ار مردمی گم کند

ز نعمت نهادن بلندی مجوی

که ناخوش کند آب استاده بوی

به بخشندگی کوش کآب روان

به سیلش مدد می رسد هر زمان

گر از جاه و دولت بیفتد لئیم

دگر باره نادر شود مستقیم

و گر قیمتی گوهری غم مدار

که ضایع نگرداندت روزگار

کلوخی که افتاده باشد به راه

نبینی که در وی کند کس نگاه

و گر خرده ای زر ز دندان گاز

بیفتد، به شمعش بجویند باز

بدر می کنند آبگینه ز سنگ

کجا ماند آیینه در زیر زنگ؟

هنر باید و فضل و دین و کمال

که گاه آید و گه رود جاه و مال

.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *