باب هشتم در شکر بر عافیت
ز ره باز پس مانده ای می گریست
ز ره باز پس مانده ای می گریست
که عاجز تر از من در این دشت کیست؟
جهاندیده ای گفتش ای هوشیار
اگر مردی این یک سخن گوش دار
برو شکر کن چون بخر بر نه ای
که آخر بنی آدمی خر نه ای
.
ز ره باز پس مانده ای می گریست
که عاجز تر از من در این دشت کیست؟
جهاندیده ای گفتش ای هوشیار
اگر مردی این یک سخن گوش دار
برو شکر کن چون بخر بر نه ای
که آخر بنی آدمی خر نه ای
.