باب اول در عبرت پادشاهان

حکایت یکی از پسران هارون الرشید

یکی از پسران هارون الرشید پیش پدر باز آمد خشم آلود که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد . هارون ارکان دولت را گفت : جزای چنین کس چه باشد؟ یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی. هارون گفت : ای پسرم کرم آن است که عفو کنی و اگر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده، نه چندانکه انتقام از حد درگذرد آنگاه ظلم از طرف ما و دعوی از قبل خصم.

نه مرد است آن به نزدیک خردمند

که با پیل دمان پیکار جوید

بلى مرد آنکس است از روى محقیق

که چون خشم آیدش باطل نگوید

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *