باب دوم در اخلاق پارسايان

حکایت خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت

شبى در بیابان مکه از بی خوابی پای رفتنم نماند . سربنهادم و شتربان را گفتم : دست بدار از من .

پاى مسکین پیاده چند رود؟

کز تحمل ستوده شد بختى

تا شود جسم فربهى لاغر

لاغرى مرده باشد از سختى

ساربان گفت : اى برادر! حرم در پیش است و حرامى در پس . اگر رفتى ، بردى و گر خفتى مردى .

خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت

شب رحیل ، ولى ترک جان بباید گفت

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *