شعراقرن نهم هجری - 776 الی 873 شمسی

زندگی نامه عصمت بخارائی

عصمت الله معروف به خواجه عصمت فرزند خواجه مسعود از سخنسرایان گرانمایه سده نهم هجریست که در بخارا می زیسته است . شاعری چیره دست و مردیم سلیم النفس بود

و به نوشته امیر شیر علیخان لودی صاحب مرآت الخیال نسبتش به امام جعفر صادق می رسد . پدرش خواجه مسعوذ از مردان برجسته بخارا به شمار میرفت

خواجه عصمت در سرودن غزل ، قطعه و مثنوی توانایی بسزایی داشت و در بخارا شاگردان بسیاری تربیت کرد . سلطان خلیل پسر امیر شاه که طبع شعر داشت رموز و فنون شعر را از این استاد فرا گرفت و برای وی احترام زیادی قائل بود و خواجه عصمت بیشتر اوقات در مصاحبت او به سر می برد

روزی که ان شاهزاده دانش دوست و شاعران و از حکومت بخارا عزل و به زندان سلطان الغ بیگ گورگانی پسر شاهرخ افتاد خواجه در فراقش سخت متاثر شد و زبان قلمش بدین ابیات دردناک مترنم گردید

کاش فرمودی به شمشیر جدائی کشتنم تا به خواری در چنین روزی ندیدی دشمنم

باغبان گو در ته دیوار گلزار بکش بی حضوزش گر کشد خاطر به سرو وسوسنم

شهسوار کی خرامد باز تا دیوانه وار خاک و خون آلوذه خود را بر سر راه افکنم

خیالی بخارائی ، بسطامی سمرقندی و طاهر ابیوردی که از شاعران بنام آن روزگار بودندبا خواجه دوستی و معاشرت داشتند وفات وی را به سال ۸۱۵ – ۸۴۰ هجری ذکر کرده اند

سر خوش از کوی خرابات گذر کردم دوش به طلبکاری ترسا بچه باده فروش

پیشم آمد به سر کوچه پری رخساری کافری ، عشوه گری ، زلف چو زنار به دوش

گفتم این کوچه چه کوئی است ترا خانه کجاست ای مه نو خم ابروی ترا حلقه به دوش

گفت تسبیح به خاک افکن و زنار ببند خرقه یک سو فکن و کسوت رندانه بپوش

تو به یک سو بنه وباده مستانه بکش سنگ بر شیشه تقوی زن و پیمانه بنوش

بعد از ان پیش من آ تا به تو گویم سخنی سخن این است اگر بر سخنم داری گوش

زود دیوانه و سرمست دویدم در پیش تا رسیدم به مقامی که نه دین ماند و نه هوش

دیدم از دور گروهی همه دیوانه و مست وز تف باده عشق آمد در جوش و خورش

 

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *