کیخسرو

بازگشتن رستم به سیستان

تهمتن بیک ماه نزدیک شاه

همى بود با جام در پیشگاه‏

ازان پس چنین گفت با شهریار

که اى پر هنر نامور تاج دار

جهاندار با دانش و نیک خوست

و لیکن مرا چهر زال آرزوست‏

در گنج بگشاد شاه جهان

ز پر مایه چیزى که بودش نهان‏

ز یاقوت و ز تاج و انگشترى

ز دینار و ز جامه ششترى‏

پرستار با افسر و گوشوار

همان جعد مویان سیمین عذار

طبقهاى زرین پر از مشک و عود

دو نعلین زرین و زرین عمود

تهمتن بیک ماه نزدیک شاه

همى بود با جام در پیشگاه‏

ازان پس چنین گفت با شهریار

که اى پر هنر نامور تاج دار

جهاندار با دانش و نیک خوست

و لیکن مرا چهر زال آرزوست‏

در گنج بگشاد شاه جهان

ز پر مایه چیزى که بودش نهان‏

ز یاقوت و ز تاج و انگشترى

ز دینار و ز جامه ششترى‏

پرستار با افسر و گوشوار

همان جعد مویان سیمین عذار

طبقهاى زرین پر از مشک و عود

دو نعلین زرین و زرین عمود

برو بافته گوهر شاهوار

چنانچون بود در خور شهریار

بنزد تهمتن فرستاد شاه

دو منزل همى رفت با او براه‏

چو خسرو غمى شد ز راه دراز

فرود آمد و برد رستم نماز

ورا کرد پدرود و ز ایران برفت

سوى زابلستان خرامید تفت‏

سراسر جهان گشت بر شاه راست

همى گشت گیتى بران سان که خواست‏

سر آوردم این رزم کاموس نیز

درازست و کم نیست زو یک پشیز

گر از داستان یک سخن کم بدى

روان مرا جاى ماتم بدى‏

دلم شادمان شد ز پولادوند

که بفزود بر بند پولاد بند

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *