جنگ يازده رخ
رزم گیو با گروىزره
و دیگر گروى زره دیو نیو
برون رفت با پور گودرز گیو
بنیزه فراوان بر آویختند
همى زهر با خون بر آمیختند
سناندار نیزه ز چنگ سوار
فرو ریخت از هول آن کارزار
کمان بر گرفتند و تیر خدنگ
یک اندر دگر تاخته چون پلنگ
همى زنده بایست مر گیو را
کز اسب اندر آرد گوِ نیو را
چنان بسته در پیش خسرو برد
ز ترکان یکى هدیه نو برد
چو گیو اندر آمد گروى از نهیب
کمان شد ز دستش بسوى نشیب
سوى تیغ برد آن زمان دست خویش
دمان گیو نیو اندر آمد بپیش
عمودى بزد بر سر و ترگ اوى
که خون اندر آمد ز تارک بروى
و دیگر گروى زره دیو نیو
برون رفت با پور گودرز گیو
بنیزه فراوان بر آویختند
همى زهر با خون بر آمیختند
سناندار نیزه ز چنگ سوار
فرو ریخت از هول آن کارزار
کمان بر گرفتند و تیر خدنگ
یک اندر دگر تاخته چون پلنگ
همى زنده بایست مر گیو را
کز اسب اندر آرد گوِ نیو را
چنان بسته در پیش خسرو برد
ز ترکان یکى هدیه نو برد
چو گیو اندر آمد گروى از نهیب
کمان شد ز دستش بسوى نشیب
سوى تیغ برد آن زمان دست خویش
دمان گیو نیو اندر آمد بپیش
عمودى بزد بر سر و ترگ اوى
که خون اندر آمد ز تارک بروى
همیدون ز زین دست بگذاردش
گرفتش ببر سخت و بفشاردش
که بر پشت زین مرد بىتوش گشت
ز اسب اندر افتاد و بیهوش گشت
فرود آمد از باره جنگى پلنگ
دو دست از پس پشت بستش چو سنگ
نشست از بر زین و او را بپیش
دوانید و شد تا بر یار خویش
ببالا برآمد درفشى بدست
بنعره همى کوه را کرد پست
بپیروزى شاه ایران زمین
همى خواند بر پهلوان آفرین
ببالا برآمد درفشى بدست
بنعره همى کوه را کرد پست
بپیروزى شاه ایران زمین
همى خواند بر پهلوان آفرین