بهرام گور

گریختن بهرام گور از هندوستان با دختر شنگل

چو بهرام با دخت شنگل بساخت

زن او را همى شاه گیتى شناخت‏

شب و روز گریان بد از مهر اوى

نهاده دو چشم اندران چهر اوى‏

چو از مهرشان شنگل آگاه شد

ز بدها گمانیش کوتاه شد

نشستند یک روز شادان بهم

همى رفت هر گونه از بیش و کم‏

سپینود را گفت بهرامشاه

که دانم که هستى مرا نیک خواه‏

یکى راز خواهم همى با تو گفت

چنان کن که ماند سخن در نهفت‏

چو بهرام با دخت شنگل بساخت

زن او را همى شاه گیتى شناخت‏

شب و روز گریان بد از مهر اوى

نهاده دو چشم اندران چهر اوى‏

چو از مهرشان شنگل آگاه شد

ز بدها گمانیش کوتاه شد

نشستند یک روز شادان بهم

همى رفت هر گونه از بیش و کم‏

سپینود را گفت بهرامشاه

که دانم که هستى مرا نیک خواه‏

یکى راز خواهم همى با تو گفت

چنان کن که ماند سخن در نهفت‏

همى رفت خواهم ز هندوستان

تو باشى بدین کار همداستان‏

بتنها بگویم ترا یک سخن

نباید که داند کس از انجمن‏

بایران مرا کار زین بهترست

همم کردگار جهان یاورست‏

برفتن گر ایدونک راى آیدت

بخوبى خرد رهنماى آیدت‏

بهر جاى نام تو بانو بود

پدر پیش تختت بزانو بود

سپینود گفت اى سرافراز مرد

تو بر خیره از راه دانش مگرد

بهین زنان جهان آن بود

کزو شوى همواره خندان بود

اگر پاک جانم ز پیمان تو

بپیچد به بیزارم از جان تو

بدو گفت بهرام پس چاره کن

وزین راز مگشاى بر کس سخن‏

سپینود گفت اى سزاوار تخت

بسازم اگر باشدم یار بخت‏

یکى جشنگاهست ز ایدر نه دور

که سازد پدرم اندران بیشه سور

که دارند فرّخ مران جاى را

ستایند جاى بت‏آراى را

بود تا بران بیشه فرسنگ بیست

که پیش بت اندر بباید گریست‏

بدان جاى نخچیر گوران بود

بقنّوج در عود سوزان بود

شود شاه و لشکر بدان جایگاه

که بى‏ره نماید بران بیشه راه‏

اگر رفت خواهى بدانجاى رو

همیشه کهن باش و سال تو نو

ز امروز بشکیب تا نیم روز

چو پیدا شود تاج گیتى فروز

چو از شهر بیرون رود شهریار

برفتن بیاراى و بر ساز کار

ز گفتار او گشت بهرام شاد

نخفت اندر اندیشه تا بامداد

چو بنمود خورشید بر چرخ دست

شب تیره بار غریبان ببست‏

نشست از بر باره بهرام گور

همى راند با ساز نخچیر گور

بزن گفت بر ساز و با کس مگوى

نهادیم هر دو سوى راه روى‏

هر انکس که بودند ایرانیان

برفتن ببستند با او میان‏

بیامد چو نزدیک دریا رسید

بره بار بازرگانان بدید

که بازارگانان ایران بدند

بآب و بخشکى دلیران بدند

چو بازارگان روى بهرام دید

شهنشاه لب را بدندان گزید

نفرمود بردن بپیشش نماز

ز نادان سخن را همى داشت راز

ببازارگان گفت لب را ببند

کزین سودمندى و هم با گزند

گرین راز در هند پیدا شود

ز خون خاک ایران چو دریا شود

گشاده بران کار کو لب ببست

زبان بسته باید گشاده دو دست‏

زبان شما را بسوگند سخت

ببندیم تا باز یابیم بخت‏

بگویید کز پاک یزدان خداى

بریدیم و بستیم با دیو راى‏

اگر هرگز از راى بهرامشاه

بپیچیم و داریم بد را نگاه‏

چو سوگند شد خورده و ساخته

دل شاه زان رنج پرداخته‏

بدیشان چنین گفت پس شهریار

که نزد شما از من این زینهار

بدارید و با جان برابر کنید

چو خواهید کز پندم افسر کنید

گر از من شود تخت پرداخته

سپاه آید از هر سوى ساخته‏

نه بازارگان ماند ایدر نه شاه

نه دهقان نه لشکر نه تخت و کلاه‏

چو زان گونه دیدند گفتار اوى

برفتند یک سر پر از آب روى‏

که جان بزرگان فداى تو باد

جوانى و شاهى رواى تو باد

اگر هیچ راز تو پیدا شود

ز خون کشور ما چو دریا شود

که یارد بدین گونه اندیشه کرد

مگر بخت را گوید از ره بگرد

چو بشنید شاه آن گرفت آفرین

بران نامداران با فرّ و دین‏

همى رفت پیچان بایوان خویش

بیزدان سپرده تن و جان خویش‏

بدانگه که بهرام شد سوى راه

چنین گفت با زن که این نیک خواه‏

ابا مادر خویشتن چاره ساز

چنان کو درستى نداندت راز

که چون شاه شنگل سوى جشنگاه

شود خواستار آید از نزد شاه‏

بگوید که برزوى شد دردمند

پذیردش پوزش شه هوشمند

زن این بند بنهاد با مادرش

چو بشنید پس مادر از دخترش‏

همى بود تا تازه شد جشنگاه

گرانمایگان بر گرفتند راه‏

چو بر ساخت شنگل که آید بدشت

زنش گفت برزوى بیمار گشت‏

بپوزش همى گوید اى شهریار

تو دل را بمن هیچ رنجه مدار

چو ناتندرستى بود جشنگاه

دژم باشد و داند این مایه شاه‏

بزن گفت شنگل که این خود مباد

که بیمار باشد کند جشن یاد

ز قنّوج شبگیر شنگل برفت

ابا هندوان روى بنهاد تفت‏

چو شب تیره شد شاه بهرام گفت

که آمد گه رفتن اى نیک جفت‏

بیامد سپینود را بر نشاند

همى پهلوى نام یزدان بخواند

بپوشید خفتان و خود بر نشست

کمندى بفتراک و گرزى بدست‏

همى راند تا پیش دریا رسید

چو ایرانیان را همه خفته دید

برانگیخت کشتى و زورق بساخت

بزورق سپینود را در نشاخت‏

بخشکى رسیدند چون روز گشت

جهان پهلوان گیتى افروز گشت‏

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *