پیروز

جنگ پیروز با تورانیان

چو پیروز ازان روز تنگى برست

بر آرام بر تخت شاهى نشست‏

یکى شارستان کرد پیروز کام

بفرمود کو را نهادند نام‏

جهاندار گوینده گفت این ریست

که آرام شاهان فرخ پیست‏

دگر کرد بادان پیروز نام

خنیده بهر جایش آرام و کام‏

که اکنونش خوانى همى اردبیل

که قیصر بدو دارد از داد میل‏

چو این بومها یک سر آباد کرد

دل مردم پر خرد شاد کرد

درم داد با لشکر نامدار

سوى جنگ جستن بر آراست کار

چو پیروز ازان روز تنگى برست

بر آرام بر تخت شاهى نشست‏

یکى شارستان کرد پیروز کام

بفرمود کو را نهادند نام‏

جهاندار گوینده گفت این ریست

که آرام شاهان فرخ پیست‏

دگر کرد بادان پیروز نام

خنیده بهر جایش آرام و کام‏

که اکنونش خوانى همى اردبیل

که قیصر بدو دارد از داد میل‏

چو این بومها یک سر آباد کرد

دل مردم پر خرد شاد کرد

درم داد با لشکر نامدار

سوى جنگ جستن بر آراست کار

بدان جنگ هرمز بدى پیش رو

همى رفت با کارسازان نو

قباد از پس پشت پیروز شاه

همى راند چون باد لشکر براه‏

که پیروز را پاک فرزند بود

خردمند شاخى برومند بود

بلاش از بر تخت بنشست شاد

که کهتر پسر بود با مهر و داد

یکى پارسى بود بس نامدار

ورا سوفزا خواندى شهریار

بفرمود پیروز کایدر بباش

چو دستور شایسته نزد بلاش‏

سپه را سوى جنگ ترکان کشید

همى تاج و تخت کیى را سزید

همى راند با لشکر و گنج و ساز

که پیکار جویند با خوشنواز

نشانى که بهرام یل کرده بود

ز پستى بلندى برآورده بود

نبشته یکى عهد شاهنشهان

که از ترک و ایرانیان در جهان‏

کسى زین نشان هیچ بر نگذرد

کزان رود برتر زمین نشمرد

چو پیروز شیراوژن آنجا رسید

نشان کردن شاه ایران بدید

چنین گفت یک سر بگردنکشان

که از پیش ترکان برین همنشان‏

مناره بر آرم بشمشیر و گنج

ز هیتال تا کس نباشد برنج‏

چو باشد مناره به پیش برک

بزرگان بپیش من آرند چک‏

بگویم که آن کرد بهرام گور

بمردى و دانایى و فرّ و زور

نمانم بجایى پى خوشنواز

بهیتال و ترک از نشیب و فراز

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن