باب دوم در احسان

کسی دید صحرای محشر به خواب

کسی دید صحرای محشر به خواب

مس تفته روی زمین ز آفتاب

همی برفلک شد ز مردم خروش

دماغ از تبش می برآمد به جوش

یکی شخص از این جمله در سایه ای

به گردن بر از خلد پیرایه ای

بپرسید کای مجلس آرای مرد

که بود اندر این مجلست پایمرد؟

رزی داشتم بر در خانه، گفت

به سایه درش نیکمردی بخفت

در آن وقت نومیدی آن مرد راست

گناهم ز دادار داور بخواست

که یارب بر این بنده بخشایشی

کز او دیده ام وقتی آسایشی

چه گفتم چو حل کردم این راز را؟

بشارت خداوند شیراز را

که جمهور در سایه ی همتش

مقیمند و بر سفره ی نعمتش

درختی است مرد کرم، باردار

وز او بگذری هیزم کوهسار

حطب را اگر تیشه بر پی زنند

درخت برومند را کی زنند؟

بسی پای دار، ای درخت هنر

که هم میوه داری و هم سایه ور

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *