متن کامل شاهنامه فردوسی

هنگام انجام شاهنامه

چو بگذشت سال از برم شست و پنج

فزون کردم اندیشه درد و رنج‏

بتاریخ شاهان نیاز آمدم

بپیش اختر دیر ساز آمدم‏

بزرگان و با دانش آزادگان

نبشتند یک سر همه رایگان‏

نشسته نظاره من از دورشان

تو گفتى بدم پیش مزدورشان‏

جز احسنت از یشان نبد بهره‏ام

بگفت اندر احسنت رویشان زهره‏ام‏

سر بدره‏هاى کهن بسته شد

و ز ان بند روشن دلم خسته شد

چو بگذشت سال از برم شست و پنج

فزون کردم اندیشه درد و رنج‏

بتاریخ شاهان نیاز آمدم

بپیش اختر دیر ساز آمدم‏

بزرگان و با دانش آزادگان

نبشتند یک سر همه رایگان‏

نشسته نظاره من از دورشان

تو گفتى بدم پیش مزدورشان‏

جز احسنت از یشان نبد بهره‏ام

بگفت اندر احسنت رویشان زهره‏ام‏

سر بدره‏هاى کهن بسته شد

و ز ان بند روشن دلم خسته شد

ازین نامور نامداران شهر

على دیلمى بود کوراست بهر

که همواره کارش بخوبى روان

بنزد بزرگان روشن روان‏

حسین قتیب است از آزادگان

که از من نخواهد سخن رایگان‏

ازویم خور و پوشش و سیم و زر

وزو یافتم جنبش و پاى و پر

نیم آگه از اصل و فرع خراج

همى غلتم اندر میان دواج‏

جهاندار اگر نیستى تنگ دست

مرا بر سر گاه بودى نشست‏

چو سال اندر آمد بهفتاد و یک

همى زیر بیت اندر آرم فلک‏

همى گاه محمود آباد باد

سرش سبز باد و دلش شاد باد

چنانش ستایم که اندر جهان

سخن باشد از آشکار و نهان‏

مرا از بزرگان ستایش بود

ستایش و را در فزایش بود

که جاوید باد آن خردمند مرد

همیشه بکام دلش کار کرد

همش راى و هم دانش و هم نسب

چراغ عجم آفتاب عرب‏

سر آمد کنون قصه یزدگرد

بماه سفندارمد روز ارد

ز هجرت شده پنج هشتاد بار

بنام جهان داور کردگار

چو این نامور نامه آمد ببن

ز من روى کشور شود پر سخن‏

بناهاى آباد گردد خراب

ز طوفان و از تابش آفتاب‏

پى افکندم از نظم کاخى بلند

که از باد و باران نیابد گزند

بسى رنج بردم درین سال سى

عجم زنده کردم بدین فارسى‏

از ان پس نمیرم که من زنده‏ام

که تخم سخن من پراگنده‏ام‏

هر ان کس که دارد هش و راى و دین

پس از مرگ بر من کند آفرین

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن