قباد

بازگشتن قباد از هیتال و زادن نوشین‏روان و بر تخت نشستن قباد

چو نزدیکى خان دهقان رسید

بسى مردم از خانه بیرون دوید

یکى مژده بردند نزد قباد

که این پور بر شاه فرخنده باد

پسر زاد جفت تو در شب یکى

که از ماه پیدا نبود اندکى‏

چو بشنید در خانه شد شادکام

همانگاه کسراش کردند نام‏

ز دهقان بپرسید زان پس قباد

که اى نیکبخت از که دارى نژاد

بدو گفت کز آفریدون گرد

که از تخم ضحاک شاهى ببرد

چو نزدیکى خان دهقان رسید

بسى مردم از خانه بیرون دوید

یکى مژده بردند نزد قباد

که این پور بر شاه فرخنده باد

پسر زاد جفت تو در شب یکى

که از ماه پیدا نبود اندکى‏

چو بشنید در خانه شد شادکام

همانگاه کسراش کردند نام‏

ز دهقان بپرسید زان پس قباد

که اى نیکبخت از که دارى نژاد

بدو گفت کز آفریدون گرد

که از تخم ضحاک شاهى ببرد

پدرم این چنین گفت و من این چنین

که بر آفریدون کنیم آفرین‏

ز گفتار او شادتر شد قباد

ز روزى که تاج کیى بر نهاد

عمارى بسیجید و آمد براه

نشسته بدو اندرون جفت شاه‏

بیاورد لشکر سوى طیسفون

دل از درد ایرانیان پر ز خون‏

بایران همه سالخورده ردان

نشستند با نامور بخردان‏

که این کار گردد بما بر دراز

میان دو شهزاد گردن فراز

ز روم و ز چین لشکر آید کنون

بریزند زین مرز بسیار خون‏

بباید خرامید سوى قباد

مگر کان سخنها نگیرد بیاد

بیاریم جاماسب ده ساله را

که با در همتا کند ژاله را

مگرمان ز تاراج و خون ریختن

بیک سو گراییم ز آویختن‏

برفتند یک سر سوى کى‏قباد

بگفتند کاى شاه خسرو نژاد

گر از تو دل مردمان خسته شد

بشوخى دل و دیدها شسته شد

کنون کامرانى بدان کت هواست

که شاه جهان بر جهان پادشاست‏

پیاده همه پیش او در دوان

برفتند پر خاک تیره روان‏

گناه بزرگان ببخشید شاه

ز خون ریختن کرد پوزش براه‏

ببخشید جاماسب را همچنین

بزرگان برو خواندند آفرین‏

بیامد بتخت کیى بر نشست

ورا گشت جاماسب مهتر پرست‏

برین گونه تا گشت کسرى بزرگ

یکى کودکى شد دلیر و سترگ‏

بفرهنگیان داد فرزند را

چنان بار شاخ برومند را

همه کار ایران و توران بساخت

بگردون کلاه مهى بر فراخت‏

و زان پس بیاورد لشکر بروم

شد آن باره او چو یک مهره موم‏

همه بوم و بر آتش اندر زدند

همه رومیان دست بر سر زدند

همى کرد زان بوم و بر خارستان

ازو خواست زنهار دو شارستان‏

یکى مندیا و دگر فارقین

بیامختشان زند و بنهاد دین‏

نهاد اندر آن مرز آتشکده

بزرگى بنوروز و جشن سده‏

مداین پى افگند جاى کیان

پراگند بسیار سود و زیان‏

از اهواز تا پارس یک شارستان

بکرد و برآورد بیمارستان‏

اران خواند آن شارستان را قباد

که تازى کنون نام حلوان نهاد

گشادند هر جاى رودى ز آب

زمین شد پر از جاى آرام و خواب‏

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *