همی یادم آید ز عهد صغر که عیدی برون آمدم…
بیشتر بخوانید »سعدی
شیخ اجل سعدی
یکی صورتی دید صاحب جمال بگردیدش از شورش عشق حال…
بیشتر بخوانید »شنیدم که دزدی درآمد ز دشت به دروازه ی سیستان…
بیشتر بخوانید »یکی را عسس دست بر بسته بود همه شب پریشان…
بیشتر بخوانید »یکی غله مرداد مه توده کرد ز تیمار دی خاطر…
بیشتر بخوانید »عضد را پسر سخت رنجور بود شکیب از نهاد پدر…
بیشتر بخوانید »یکی گفت با صوفیی در صفا ندانی فلانت چه گفت…
بیشتر بخوانید »برهنه تنی یک درم وام کرد تن خویش را کسوتی…
بیشتر بخوانید »زلیخا چو گشت از می عشق مست به دامان یوسف…
بیشتر بخوانید »غلامی به مصر اندرم بنده بود که چشم از حیا…
بیشتر بخوانید »