دسته‌ها
بهرام بهراميان‏

پادشاهى بهرام بهرامیان‏

چو بنشست بهرام بهرامیان

ببست از پى داد و بخشش میان‏

بتاجش زبرجد بر افشاندند

همى نام کرمان شهش خواندند

چنین گفت کز دادگر یک خداى

خرد بادمان بهره و داد و راى‏

سراى سپنجى نماند بکس

ترا نیکوى باد فریاد رس‏

بنیکى گراییم و فرمان کنیم

بداد و دهش دل گروگان کنیم‏

که خوبى و زشتى ز ما یادگار

بماند تو جز تخم نیکى مکار

چو شد پادشاهیش بر چار ماه

برو زار بگریست تخت و کلاه‏

زمانه برین سان همى بگذرد

پیش مردم آزور بشمرد