یکی را چو من دل به دست کسی گرو بود…
بیشتر بخوانید »باب سوم در عشق و مستی و شور
یکی در نشابور دانی چه گفت چو فرزندش از فرض…
بیشتر بخوانید »ثنا گفت بر سعد زنگی کسی که بر تُربتش باد…
بیشتر بخوانید »اگر مرد عشقی کم خویش گیر وگرنه ره عافیت پیش…
بیشتر بخوانید »رئیس دهی با پسر در رهی گذشتند بر قلب شاهنشهی…
بیشتر بخوانید »چنین نقل دارم ز مردان راه فقیران منعم، گدایان شاه…
بیشتر بخوانید »قضا را من و پیری از فاریاب رسیدیم در خاک…
بیشتر بخوانید »به شهری در از شام غوغا فتاد گرفتند پیری مبارک…
بیشتر بخوانید »مگر در سرت شور لیلی نماند خیالت دگر گشت و…
بیشتر بخوانید »یکی شاهدی در سمرقند داشت که گفتی بجای سمر قند…
بیشتر بخوانید »