باب سوم در عشق و مستی و شور

باب سوم در عشق و مستی و شور

مگر در سرت شور لیلی نماند

مگر در سرت شور لیلی نماند خیالت دگر گشت و…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در عشق و مستی و شور

یکی شاهدی در سمرقند داشت

یکی شاهدی در سمرقند داشت که گفتی بجای سمر قند…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در عشق و مستی و شور

یکی پیش شوریده حالی نوشت

یکی پیش شوریده حالی نوشت که دوزخ تمنا کنی یا…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در عشق و مستی و شور

مگر دیده باشی که در باغ و راغ

مگر دیده باشی که در باغ و راغ بتابد به…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در عشق و مستی و شور

یکی پنجه ی آهنین راست کرد

یکی پنجه ی آهنین راست کرد که با شیر زورآوری…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در عشق و مستی و شور

شنیدم که بر لَحن خُنیاگری

شنیدم که بر لَحن خُنیاگری به رقص اندر آمد پری…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در عشق و مستی و شور

حکایت کند دردمندی غریب

حکایت کند دردمندی غریب که خوش بود چندی سرم با…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در عشق و مستی و شور

ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست

ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست بر عارفان جز…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در عشق و مستی و شور

شکایت کند نوعروسی جوان

شکایت کند نوعروسی جوان به پیری ز داماد نامهربان که…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در عشق و مستی و شور

تو را عشق همچون خودی ز آب و گل

تو را عشق همچون خودی ز آب و گل رباید…

بیشتر بخوانید »