باب چهارم در تواضع

باب چهارم در تواضع

فقیهی کهن جامه ای تنگدست

فقیهی کهن جامه ای تنگدست در ایوان قاضی به صف…

بیشتر بخوانید »
باب چهارم در تواضع

ز ویرانه ای عارفی ژنده پوش

ز ویرانه ای عارفی ژنده پوش یکی را نُباح سگ…

بیشتر بخوانید »
باب چهارم در تواضع

گدایی شنیدم که در تنگ جای

گدایی شنیدم که در تنگ جای نهادش عمر پای بر…

بیشتر بخوانید »
باب چهارم در تواضع

عزیزی در اقصای تبریز بود

عزیزی در اقصای تبریز بود که همواره بیدار و شب…

بیشتر بخوانید »
باب چهارم در تواضع

چه خوش گفت خر مهره ای در گلی

چه خوش گفت خر مهره ای در گلی چو بر…

بیشتر بخوانید »
باب چهارم در تواضع

یکی را چو سعدی دلی ساده بود

یکی را چو سعدی دلی ساده بود که با ساده…

بیشتر بخوانید »
باب چهارم در تواضع

یکی خوب کردار، خوش خوی بود

یکی خوب کردار، خوش خوی بود که بد سیرتان را…

بیشتر بخوانید »
باب چهارم در تواضع

ز خاک آفریدت خداوند پاک

ز خاک آفریدت خداوند پاک پس ای بنده افتادگی کن…

بیشتر بخوانید »
باب چهارم در تواضع

یکی پادشه زاده در گنجه بود

یکی پادشه زاده در گنجه بود که دور از تو…

بیشتر بخوانید »
باب چهارم در تواضع

چه خوش گفت بهلول فرخنده

چه خوش گفت بهلول فرخنده خوی چو بگذشت بر عارفی…

بیشتر بخوانید »