دسته‌ها
حمله به بابل و فتح آن در زمان کورش کورش

بازگشت نبونه ئید به بابل

پادشاه بابلدر هفدهمین سال پادشاهی خود یعنی در سال ۵۴۰ به بابل بازگشت زیرا که ایرانیان در پشت دروازه های کشورش بودند و بسیج سپاه میکردند . وی کوشید تا سپاهیان نیرومند و خواروبار فراوان در شهر فراهم آورد پسرش را سپهسالاری لشکر و نیابت پادشاهی داد و برای آنکه خدایان را از خود خشنود سازد و کاهنان و دیگر مردم را خرسند دارد ، جشن اکیتو را با شکوه تمام برگزار کرد

آنگاه بتان شهرهائی که به میدان جنگ نزدیکتر بودند مانند اور ، اروک ، لارسم و اوریدو را به بابل آورد تا از دستبرد ایرانیان دور بماند و برایشان نگهبان و کاهن گمارد . هزینه نگهداری این مهمانان آسمانی و خانه ها و کاهنان آنان بر دوش مردم افتاد و ایشان را ناخشنودتر کرد

از سوی دیگر آن خدایان نیز از این کار راضی نبودند زیرا دور از یار و دیارشان آئین ستایش ایشان چنانکه باید و شاید انجام نمیشد و شکوهمندی پیشین را نداشت و خود را زندانی بتخانه ا – زگیلا به شمار می آوردند . مردوک نیز از دلتنگی آنان اندوهناک شد و در سرزمین های جهان گشت و گشت تا جوانمردی دادگر و آزاده را که بتواند و شایستگی اش را داشته باشد که دست مردوک را بگیرد بیابد و سرانجام وی را جست و او کورش رهبر ایرانیان بود که یهودیان نیز مسیح خداوند ش میشمردند

 

 

.

دسته‌ها
حمله به بابل و فتح آن در زمان کورش کورش

کورش امید یهودیان و گرفتاران

هنگامی که آوازه کارهای شگرف کورش و جوانمردی بی مانن آن رادمرد ایرانی در جهان پیچید ، یهودیان چشم امید بدو دوختند و پیامبرانشان به نوید آزادی دادن به دیگران آغاز کردند و گفتند بزودی یهوه کمکی آسمانی برای یهودیان خواهد فرستاد

کتاب اشعیاء نبی از باب چهلم به بعد پر است از مطالب تاریخی راجع به انتفام خداوند از بندگان نمک نشناس و از کلدانیان و مژده آمدن کورش – نجات دهنده جهان – و آزاد کننده و پشتیبان اسرائیلیان و پیروزیهای او و آبادی دوباره بیت المقدس در این آیات یهوه به کاهنان می فرماید که به مردمانش به قوم برگزیده اش تسلی دهند و یهوه بر دشمنان آنان خشم اورده . فرمانروائی را از مشرق بر انگیخته که دادگر است و ملل را بدان پادشاه تسلیم میکند

اورا بر پادشاهان برتری خواهد داد آنان را مانند گرد و خاک به شمشیر وی تسلیم خواهد کردو او را یاری خواهد داد که دشمنان را دنبال کند و سرزمین های ناشناس را به سلامت در نوردد

مردمان دیگر بابل نیز نام و آوازه کورش را شنیده بودند و از پیروزی هایش خشنودی مینمودند زیرا که هرجا می رفت نرمی و آسایش و روشنی و نوازش به ارمغان می برد کسی را نمیکشت و خانه ای را نمیسوزاند

او مرد آزادی بخش خوانده میشد، جهانیان دوستش داشتندو بابلیان میدانستند که با فرمانبرداریش چیزی نخواهند باخت . بنابراین بیشتر آنان آماده بودند که او را به آغوش باز بپذیرند

 

 

.

دسته‌ها
حمله به بابل و فتح آن در زمان کورش کورش

یهودیان در بابل

در بین النهرین سوای  بومیان کلده ، بردگان ، بازرگانان و بیگانگانی که آرزوی شکست بابل و پیروزی کورش را می کردند بسیاری بودند لیکن به سبب نداشتن تشکیلات و نیروی کافی نمی توانستند آشکارا دست به شورش بردارند. از میان این مردمان آرزومندتر از همه یهودیان بودند . پادشاه آشور گروهی از آنان را گرفتار کرده بود و نبودنصر هم در لشکرکشی های خود به پلستین  ، نزدیک به ۱۵ هزار تن از سرمایه داران ، بزرگان ، هنرمندان ، کاهنان و پیامبر زادگان یهودی را به بابل آورده بود . رفته رفته بر شمار یهودان بابل افزوده شده بود چنانکه به سال ۵۳۹ پنجاه هزار تن از انان به فرمان کورش به پلستین بازگشتند

یهودیان در بابل آزاد بودند که دین و سازمان های خود و اعتقادات و حتی بردگانشان را نگهدارند و جشن هایشان را برگزار کنند و تنها از کدخدایان یهودی فرمان پذیرند. اما چون از پلستین دور افتاده بودند کینه بابلیان را در دا داشتند و از آشوریان و نبوکه نصر و جانشینانش بد میگفتند . و این گفته ها از راه تورات به نوشته های اسلامی رسیده است و هنوز هم نام پادشاه جنگاور و دوراندیش و سازمان دهنده ای چون نبوکدنصر به سیاه دلی و شومی بر زبانهاست.

 

 

.

دسته‌ها
حمله به بابل و فتح آن در زمان کورش روایت هرودتوس کورش

شهر بابل

میان دیوارهای شهر ، باغ ها و کشتزارها درست کرده بودند و خانه های زیادی در آن جای ها دیده نمی شد اما میان شهر و  به ویژه بخش غربی آن پر از خانه های دو یا چند طبقه و کوچه های چرک و تنگ و بتخانه ها و بازار های شلوغ بود

دروازه ایشتار در شمال شهر که هنوز تا اندازه ای بر پای مانده بسیار با شکوه و زیبا ساخته شده بود ، و به هر خیابان بزرگ و سنگفرش شده مرکزی باز می شد . این خیابان ۱۰ متر پهنا داشت و آن را ای – ایبور- شیو می نامیدند که چنین معنی می داد – پای دشمن بدان نرساد – و امروز باستان شناسان آن را خیابان رژه می گویند.

در کنار این خیابان سه ساختمان بزرگ و استوار بر آورده بودند که هم بکار دغاع شهر می آمد و هم به عنوان کاخ از آن استفاده می شدو آنها را نبوکد نصر ساخته بود گویا در همین جا وی برای زنش شاهدخت آمی تیس ایرانی باغ های آویزان را که یکی از شگفتی های هفت گانه جهان کهن به شمار می آمد درست کرده بود

در پائین دست کاخ نبوکد نصر ، برج بابل بنا شده بود که هفت طبقه و بیش از ۶۰ متر بلند داشت

بابلیان آن را ا – تمن – ان – کی می خواندند و ان بتخانه یادگاری خدای آسمان و خدای زمین معنی می داد و در طبقه هفتم جایگاهی مقدسیبه نام سهورو برای خدای بزرگ ، مردوک درست کرده بودند که هرودتوس با آب و تاب از آن سخن می راند.

در آن یک کرسی باشکوه و میزی زرین نهاده بودند و هیچکس نمی توانست بدان درآید . لیکن هرشب کاهنان مردوک دختر بسیار زیبائی را از میان شهریان بر می گزیدند و بدانجا می بردند و میگفتند که بت بزرگ با وی همبستر میگردد

در پائین دست برج بابل ، بتخانه بزرگ و نامی مردوک افتاده بود که ا – زگیلا نا داشت و همه پادشاهان بابل بدانجا می رفتند و تا بت بزرگ را نماز برند و زر و سیم و لاژورد و گوهر های گوناگون بدان پیشکش و نیاز میبردند و جشن آکیتو یعنی نوروز بابلی در آنجا برگزار می شد

هرودتوس گوید که تندیس مردوک و میزاو و افزارهای وی همه از زر بود و ۸۰۰ تالان – نزدیک ۳ تن – وزن داشت . در بیرون بتخانه ، دو مذبح گذارده بودند که یکی از آنها از زر بود

خیابان ای – ایبور – شبو از میان شهر بابل و از کنار این کاخ ها و بتخانه ها می گذشت و پائین تر از بتخانه – – زگلا کمی به سوی باختر پیچیده به رود فرات می رسید، و در آنجا یک پل شش پایه ای بسیار زیبا و استوار و پهن ساخته بودند و پس از آن دیوار شهر می پیوست

آن بهره از شهر که در خاور خیابان افتاده بود خانه های عامه ، بتخانه های کوچک و کوچه های تاریک و چرک داشت و در نیمه غربی و جنوبی ، کاخ ها و خانه های توانگران و بتخانه های بزرگ ساخته بودند . در شهر هشت خیابان بود که هر یک به دروازه ای می انجامید و چون به هم میرسیدند میدان های چهار گوش درست میکردند

 

 

.

دسته‌ها
حمله به بابل و فتح آن در زمان کورش کورش

استحکامات بابل

نبوکه نصر – بخت نصر – که در نوشته یهودیان فرمانروائی خونخوار و درنده خوی نموده شده ، پادشاهی سپاهی و دور اندیش ، خردمند و کاردیده بود.

با آنکه با مادها دوستی داشت ، چون از کودکی تابش تیغ آنان را دیده بود و از هنرمندی سپاهیان تابع آنان آگاهی داشت شهر های آگاد را استوار کرد ، جویبارها و تنگه های آبی فراوان بساختو در مرز شمالی بابل زمین ، میان دو رود دجله و فرات در مرز عراق امروزی ، دیوار بلند و ستبری برآورد که در شمال شهر اپیس به دجله میپیوست و رو به جنوب به سوی نیمروز باختری پیش میرفت و در شمال شهر سیب پار به فرات میرسید

این دیوار شگفت آور را به نام سد مادی میخواندند و در هر دو سوی آن چهار یا پنج خندق ژرف کنده شده بود که پل های چوبین داشت و میشد به هنگام انها را شکست تا به دست دشمن نیافتند

مرز خاوری بابل را هم دیوار بلندی از دسترس ایرانیان دور نگه داشته بود و در پس آن خندقی ژرف کنده بودند ، و این هردو از جیبر آغاز می شدو تا نیپور می رسید.

خود بابل نیز چون دژِ بسیار بزرگ ، استوار و شکست ناپذیر گشته بودو بیگمان بزرگترین شهر آن روزگار بشمار می رفت. دانشمندان کنونی جمعیت آنروزش را ۱۰۰ هزار تن تخمین می زنند ولی میگویند که تا ۲۵۰ هزار تن را میتوانسته پناه دهد

نبوپلسر و به ویژه پسرش بخت نصر در استوار کردن و زیبا نگه داشتن شهر چنان کوشیدند که بابل نیرومند ترین و باشکوه ترین شهر جهان آنروز گشت

سه باروی ستبر و بلند آن را از دستبرد دشمن دور می داشت. دیوار بیرونی ایمگور – بل خوانده می شدو از آجر و قیر ساخته شده بود. بیش از ۱۰ متر پهنای بام آن بود . چنانکه می شد دو گردونه چهار اسب را پهلو به پهلوی هم در بالای بارو به تاخت در آوردو در نتیجه مدافعان میتوانستند با شتاب از برجی به برج دیگر رفت و آمد کنند

خندقی پهن و پر آب با کناره های سنگفرش شده در پای آین دیوار کنده بودند  که دشمن را از رسیدن بدان باز میداشت

دیوار دوم که نی می تی – بل نا میده میشد ، بلند تر از دیوار نخست بود و نزدیک به ۳۰ متر بلندی داشت و با برجهای فراوان و سر به آسمان افراشته اس بیشتر به یک رشته کوه می متنست تا به دیواری ساخته دست مردمی

دیوار سوم به بلندی دیوار نخست بود ولی نه بدان استواری و ستبری

هریک از این باروها دارای برج های چهار گوش بسیار بود که بلندیشان۶ متر از خود دیوار ها بیشتر می شد و ده ها دروازه برنزی و رخنه ناپذیر در دیوارها درست کرده بودندکه هشت تای انها بسیار مشهور بود. هر یک را به نام یکی از بتان بین النهرین می خواندند ، دروازه شمالی ایشار نا مداشت و بر شاهرائی که به سوریه میرفت باز میشد ، دروازه سن – خدای ماه – بر راه بابل – آشور گشوده می گشت و در شمال خاوری شهر قرار داشت. دروازه باختری از آن مردوک بود و راه ماد از انجا آغاز می شد

 

 

.

دسته‌ها
حمله به بابل و فتح آن در زمان کورش کورش

کارهای نبوئه ئید

نبونه ئید و یارانش در خواب بودند و پیشرفت های خیره کننده و برق آسای کورش را نمی دیدند و در نتیجه در اندیشه چاره نیافتادند هرچند در این که آنان در برابر کورش کاری از پیش نمیتوانستند برد ، جای گمان بسیار است .

شاهنشاه ایرانشهر تا آنهنگام سرزمین های میان رود سند تا رود کارون و دریای مدیترانه و دریای آرال را به تصرف در آورده بود ، تنها سه هم اورد دیگر داشت که میبایست با ایشان خرده حساب پاک کند : بابل ، مصر و سکاها . جای دودلی نبود که کورش پیش از همه به سوی بابل می شتافت

نبوئید در این هنگام به کاوش در بتخانه های کهن و کندن دیوار های باستانی سرگرم داشت ، چون خشتی به دستش می افتاد که نوشته ای بر آن بود  از شادی در پوست خود نمیگنجید و از نادانی و ناپختگی ، رویداد های مهمی را که در آسیا پیش می امد مانند پیشروی های کورش در کوه ها و بیابان های دشوار گذر و بر افتادن پادشاهان ، اتحاد قبایل ایرانی و تسلط انان بر آسیای خاوری ، نادیده می گرفت

کاوش های باستانشناسی وی هزینه فراوانی در بر داشت و زر و سیمی که می بایست برای نیرومند کردن سپاهیان بکار رود در راه گور شکافی و بتخانه کندن به باد می رفت

از این ها گذشته ، دشمنی کاهنان مردوک با نبونه ئید و دور بودنش از بابل که مایه نگرفتن جشن نوروز بابلی می شد ، موقعیت او را سست تر و ناستوده تر می کرد

 

 

.

دسته‌ها
تمام جنگ های امپراطوری هخامنشیان حمله به بابل و فتح آن در زمان کورش کورش

علل جنگ با بابل

سالهایی که سردار کار آزموده و جنگاور پارس در سرزمین های ایران خاوری به کشور گشائی سرگرم داشت ، برای نبونه ئید و بابلیان بسیار گرانبها بود . انان میتوانستند و میبایست تا آنجائی که دستشان میرسید در استوار کردن دژها و باروها و نیرومند کردن لشکر بکوشند و با ساختن سدها در راه مهاجمان و فراهم آوردن خواربار در شهر ها به ویژه در بابل ، خود را برای محاصره ای طولانی اماده کنند زیرا آشکار بود که بدخواهی آنان و هم پیمانیشان با کرزوس و آمازیس مایه جنگ خواهد شد .

بودن نبونه ئید و یارانش در مرز ایران برای این کشور هم خطرناک بود زیرا انها هر آن میتوانستند از ترس جان خود دردسر و آشوبی فراهم آورند و در جنگ پیش دستی کنند و یا با این و آن پیمان ببندند و مایه دشواری کار پارسیان را فراهم آورند .

از سوی دیگر کورش بلند پرواز بود ، تا دشمن را به زانو در نمی آورد از پای نمی نشست . لشکر وی نیز به کشور گشائی و آورد جوئی خویگر شده بودند و تا آن زمان به همراه کورش هر دشمنی را از پیش برداشته بودند

با داشتن سرداری چون او ، دشوار میشد در خانه نشست و دشمن را آرام و آسوده گذاشت . از این ها گذشته سرزمین بابل بسیار بارور و حاصلخیز بود ، و بازار داد و ستد جهان آن روزگار به شمار می رفت و انبار خوار و بار و زر و سیم و پایتخت ثروتمندان و گنج های انباشته بود

پارسیان خود را برآزنده آن می دیدند که به پاداش مردانگی خود بر آن همه خواسته و گنج های فراوان دست یابند و از هنر جنگجویان ، پزشکان ، دانشوران و هنرمندان بابل سود جویند و از ثروت هنگفتی که در آن سرزمین ریخته بود ، برخوردار گردند.

 

.

دسته‌ها
تمام جنگ های امپراطوری هخامنشیان حمله به بابل و فتح آن در زمان کورش کورش

گشودن بابل

نوشته های گذشته در این باره چندان با هم هماهنگ نیست ، و بهتر از همه روایتی است که به برسوس می رسد ، زیرا وی ار کاهنان و دانشمندان بابل بود و به نوشته های کهن بابلی دسترسی داشت و از همینجا است که روایتش تا اندازه ای به نوشته های بابلی شباهت دارد

از اسناد اخیر میتوان نتیجه گرفت که کورش به هنگام رفتن به جنگ بابلیان میدانست فرشته پیروزی با وی است ، زیرا همه دور اندیشی هائی را که میبایست بکند ، انجام داده بود: سرزمینش نیرومند و فراخ کرده ، مرزهایش را آرامش و استواری بخشیده و سربازانش را به جنگ ها و سختی ها خویگر ساخته بود

از همه مهمتر از راه و چاه های سرزمین اکدنیک آگاهی داشت و می دانست که روزگار مردمش بر چه سان است و چگونه میانشان تخم بدخواهی افشانده شده است و دریافته بود که با رسیدن پایش به بابل او را چون رهاننده و سروری خواهند پذیرفت

نبونه ئید مردی نبود که هماورد کورش باشد و پسر وی اگر چه سربازی دلاور بود ، سپهبدی کاردیده و شایسته بشمار نمی رفت . کاهنان نیز با او دشمن بودند و مردم خرافاتی بابل می گفتند که خدایان از بابل رنجیده اند و از خانه های خود بیرون رفته اند و همه این ها را گناه نبونه ئید میدانستند و چشم به راه مردی بودند تا آنان را از چنگ آن بدعت گذار و بد دین رهائی بخشد

کورش همه این ها را خوب دریافته بود و همین نیک سنجی وی است که مایه نبشتن و پراکندن فرمان کورش در میان بابلیان شده است . کورش بی گمان از استواری مرزهای بابل زمین اگاهی و ستبری که بخت نصر از جیبر تا نیپور کشیده بود و خندق ژرفی که در پائین دیوار کنده بودند ، پیشروی پارسیان را دشوار کند آگاه بود

مایه امید بابلیان به استواری سد مادی و دو شهر دژ مانند اپیس در بالای آن و سیپ پار در پائینش بود ، و تا این دو پادگان به چنگ دشمن نمیافتاد بابل میتوانست به دریافت کمک امید بندد و حتی از مصر که هوادار وی و بدخواه کورش بود یاری جوید

از سوی دیگر خود بابل بسیار بزرگ بود و آشیان مردان رزمجوی و انبار خواروبار و جنگ افزار های فراوان بشمار می رفت . دشمن برای رسیدن بدانها نه تنها میبایست از دیوارها و سدهای مرزی و جویبارهای پهن و رودهای پرآب و خروشان و دژهای نیرومند  سر راه بگذرد بلکه ناچار بود دیوارهای رخنه ناپذیر بابل را نیز درهم کوبد و کورش با نداشتن افزارهای دژکوبی و باروشکنی نمیتوانست به شکستن دیوارهای بابل امیدی بندد.

اینجاست که سرداری و سپهبدی کورش به خوبی نمایان می شود وی بر آن شد که در یک هنگام سد مادی و دیوار خاوری بابل زمین را در هم شکند. پس سپاه خود را دو بهر کرد یکی را به بزرگترین سپهبد پارسی ، گئوبرو ، سپرد تا از رود دیاله گذشته دیوار خاوری را پشت سر بگذارد و به سوی بابل بتازد و بهره ای را برداشت و آهنگ سد مادی کرد

وی در نیمه دوم تابستان ۵۴۰ به سوی بین النهرین روانه شد و پسر خود کمبوجیه را نیز به همراه خود برد و این هنگام سال را بیگامن از آن روی برگزیده بود که رودهای بین النهرین کم آبتر از فصل های دیگر سال باشند

انگاه که کورش آهنگ سد مادی کرد و با رزم آوران پارسی و مادی و ایلامی خود با شتابی بی مانند به کناره دیاله رسید ، برای ساختن پل درنگ نکرد و آب رود را به جویبارها و خندق های ژرفی که با تندی به فرمان او کنده بودند ، بیانداخت و از دالیه گذشت و به دجله رسید در اینجا نیز چندان درنگ نکرد و همین رود خروشان و پر آب را با شاخه شاخه کردن ناتوان ساخت و از ان بگذشتو به شهر اپیس رسید که نبونه ئی گروه انبوهی از سربازان جنگاور خود را در انجا نشانده بود . در ماه تشری – مهرماه – نبردی خونین میان وی و پادگان بابلی در گرفت و کورش با حمله ای سخت شهر را گشود و مردمش را ناچار به فرمانبرداری کرد

این تندی و تیزی کورش نتیجه نیکو داد و بابلیان دانستند که در آویختن با وی به سودشان نیست و در همه دژها ، پادگان ها را باز و جنگ افزارهای خود را بر زمین ریختند و کورش را به سروری پذیرفتند . نبوئه ئید کار را بر خود دشوار یافت سپاهیانش را برداشت و بر مردمی که چشم امید به رسیدن کورش دوخته بودند و از پیروزی های او شادی میکردند، تاخت و گروهی از این شورشیان را بکشت . لیکن کورش و رزم آورانش بدو نزدیک شدند و درهمش شکستند و وی به سوی پایتخت خود بابل گریخت

شاهنشاه پارسی تازان به سوی دژ بزرگ دیگری که سد مادی را نگهداری میکرد ، یعنی سیپ پار رفت ولی این شهر هم بدون جنگ دروازه های خود را بر روی آو گشود. بدین گونه کورش در اندک زمانی از استوار ترین سد بین النهرین بگذشت و دست بابلیان را از ان کوتاه کرد و امیدشان را برای کمک جستن از مصر و سوریه بر باد داد . اما رفتاری نمود که برازنده چنان شاهنشاهی بود : مردم سیپ پاره را بزرگ داشت و آسایش بخشید و در انجا پادگانی بنشاند

از سوی دیگر گئوبرو ، سپهبد پارسی یکراست به سوی بابل رفت و هنگامی که به پای دیوارهای شهر رسید مردم و پادگان شهر دروازه های آن شهر نامی را بر روی او گشودند و بل – شر – اوصور  کشسته شد . بدین گونه بزرگترین و استوارترین شهر رخنه ناپذیر جهان بدون خونریزی به چنگ پارسیان افتاد

این تیزی و تندی کورش که نمونه ای از کرده های شگرف وی میباشد و این زرنگی های جنگی و سیاسی ، مایه آن شد که گروهی از مردم بین النهرین ندانستند چه شده است و بر سر نبونه ئید چه آمده است

فرمانروای بابل از اوردگاه گریزان به سوی پایتخت خود میرفت که دریافت دیر رسیده و پارسیان بر او پیشی گرفته اند . پس راهش را کج کرد و با تنی چند تن از یارانش به برسیپا پناه برد . گروهی از پارسیان بر سر او تاختند و شهر را گرد گرفتندو نبونه ئید چاره ای ندید پس پیش آمد و بی جنگ خود را به انان سپرد و اورا به نزد سپهبد پارسی بردند . زیرا هنوز کورش به بابل نرسیده بود

سپاهیان ایرانی فرمان داشتند که به مردم شهر و دارائی آنان نگاه چپ نکنند . خانه ای را نسوزانند ، بتخانه ها را که پرستشگاه بابلیان بود ویران نسازند و بدانجای پای ننهند به ویژه گروهی از جنگاوران کوهستانی ماد به نگهبانی بتخانه ا – زگیلا گماره شدند تا کسی به زور در انجا در نیاید . ک.رش فرمان داده بود که ایرانیان از کاری که برازنده آزادمنشی و بزرگواری آنان نباشد خود داری کنند . مردم را خوار و بیچاره نسازند . گماردگان ، هنروران ، دانشمندان ، کارگران ، پیشه وران و بازرگانان همه بر سر کارهای روزانه خود روند و پندارند که هیچ پیشامدی روی نداده است

پس از دو هفته کورش و شاهزاده کمبوجیه در میان پیشواز باشکوه مردم به بابل در آمدند . در پیش پایشان شاخه های گل نثار میکردند و از جان و دل بدیشان درود می فرستادند

شادی مردم را پایانی نبود چه می اندیشیدند که کورش فرستاده خدایان است و آمده است تا ستم و زور  را از میان بردارد و دادگری را به جای ان بنشاند . آمده است تا خدایان را خرسند کند و دل بابلیان را شاد سازدو نبونه ئید آمده است تا خدایان را خرسند کند و دل بابلیان را شاد سازدو نبوئه نید – بد دین بدعت گذار-  را از میان بردارد . نخستین کار کورش آن بود که مردم را دل آسوده کرد و آشکار نمود که خواست وی تاراج و سوختن نیست . همه زندانیان را آزادی بخشید ، خدایانی که مردم میپرستیدند ارجکند شمرد و بتانی را که نبوئه نید به بابل کشانده و مایه دلتنگی بابلیان و پرستندگان مردوک راراهم اورده بود به شهرهای خود بازگردانید. وی گئوبرو را فرمانروای بین النهرین کرد و فرمودش تا کارگزاران بابلی را در مقام و کارهای خود نگهدارد و بومیان شایسته و دانا را در سازمانهای شاهنشاهی بکار گیرد . کورش همچنان که شیوه آزاد منشانه اش وبد با نبونه ئید به مهربانی رفتار کرد و او را محترم شمرد . اما برای انکه از شر ستیزه ها و شورش های احتمالی در امان باشد ، اور ابه کرمان فرستاد و فرمانداری آن سرزمین را بود سپرد

 

 

.

دسته‌ها
حمله به بابل و فتح آن در زمان کورش کورش

گشودن بابل به روایت سالنامه نبونه ئید

در اینجا رواست سخنانی را که در سالنامه نبونه ئید – سطر بیست و دوم و پس از آن – آمده است و برای گشودن بابل اهمیت دارد بیاوریم . در این سالنامه رویدادهای پر اهمیت دوره پادشاهی نبونه ئید – که آغاز آن از ۵۵۶ بود – یاد گشته است . آنچه میان دو کمان (  ) آمده است از خود ماست – شاهپور شهبازی – که برای روشن شدن مطالب متن آوردیم

یازدهمین سال ( از پادشاهی نبونه ئید ، یعنی سال ۵۴۵ ) : پادشاه ( بابل ) در تهامه ( بماند ) . ولیعهد ( بل – شر – اصور ) .گماردگان دولتی و سپاهیان در آگاد ( بودند )

شاه برای ( جشن های ) ماه نیسان به بابل نیامد . ( خدای بابلی خط و نویسندگی ) به با نیامد . ( برای روزهای جشن ) . بل ( لقب مردوک ) ( از بتخانه ا – زگیلا و در پیشاپیش رژه سالانه ) بیرون نرفت ، جشن اکتیو گرفته نشد ،  ( اما ) برای خدایان بابل و برسیپا فدیه هائی بر آئین و چنان که سزاوار بود داده شد – در اینجا بخش بزرگی از متن ریخته است –

ستون سوم :

هفدهمین سال ( ۵۳۹ ) : نبو از برسیپا ( رفت ) شاه برای جشن سالانه { بل … } به بتخانه ا – تور – کالام – مه در آمد …

بل {ل} ( در پیشاپیش کاروان شادی ) بیرون رفت . انان جشن نوروز را بنا به آئین و آنچنان که شایسته بود برگزار کردند. در ماه .. { لوگان مرد و دیگر خدایان } شهر مرد ، زبابا و ( دیگر ) خدایان کیش ، الهه نینلیل { و دیگر خدایان } هورسگ کلام مه به بال در آمدند. تا پایان ماه اولولو خدایان آکاد ( همه ) … آنان که متعلق به بالای ایم هستند به بابل اندر شدند ( ولی ) خدایان برسیپا ، کوتاه و سیپار نیامدند و در ماه تشریتو هنگامی که کورش بر سپاه آکاد در ایپس بر کرانه دجله تاختن برد ساکنان آکاد سر به شورش ( بر علیه نبونه ئید ) برداشتند لیکن او ( نبونه ئید ) ساکنان را از دم تیغ گذرانید .

در چهاردهمین روز سیپار ( بوسیله پارسیان ) بدون هیچ گونه جنگی گرفته شد . نبونه ئید پای بگریز گذاشت . در شانزدهمین روز ( = ۱۴ – اکتبر ) گوبارو ( گئوبرو ، سپهبد بزرگ پارسی ) فرماندار گوتیوم ( ناحیه غربی ماد یعنی سرزمین شمال و شمال شرق آشور )و لشکر کورش بی هیچ جنگی به بابل در آمدند . پس از آن نبونه ئید در بابل دستگیر شد ، هنگامی که وی ( بدانجا ) بازگشته بود تا پایان ماه سپر ( سرداران ) گوتیوم ( مادی * درزون ا – زیگلا ماندند ، ( ولی ) هیچ کس در ا – زیگلا و بناهای ( وابسته بدان ) با اسلحه آمد و شد نکرد . زمان درست ( برای جشن گرفتن ) را از دست ندادند . در ماه آرهشامنو در سومین روز _ = ۲۹ اکتبر ۵۳۹ ) کورش به بابل در آمد . شاخه های سبز در پیش پایش گسترده شد و  صلح شولموبر شهر سایه گسترد . کورش بر همه ( مردم ) درود فرستاد ،  حاکم او گئوبرو از خود فرماندارانی ( برای شهر های )  بابل برگماشت . از ماه کیسلیمو تا ماه ادرو ، خدایان بابل زمین که نبونه ئید بزور وادارشان کرده بود به ( شهر ) بابل بیایند .. ، به شهر های مقدس خودشان بازگشتند . در ماه { ارهشامنو ، در روز … هم } سر پادشاه ( مقصود نبونه ئید است ، در این سالنامه پیش از این همواره از وی به عنوان پادشاه یاد شده است ) بمرد .

از روز ۲۷ ماه ارهشامنو تا ویمن روز ماه نیسانو یک سوگواری ( رسمی ) در سراسر آکاد انجام شد ، همه مردم با موهای پریشان بیرون آمدند . هنگامیک ه چهارمین روز کمبوجیه پسر کورش به بتخانه ا – نیگ – په – کلام ف مه – سوم – مه آمد ا – په کاهن نبوکه … و وزرا و … انان آمدند ( و ) شاخه هائی را که در دست داشتند ، تکان دادند و سور نمودند ، و هنگامیک ه وی پیشاپیش بت نبو به راه افتاد …

نیزه ها و ترکش های چرمین از … نبو به ا – زیگلا بازگشت ، گوسفند قربانی کردن در پیش بل و خدای ماربیتی نوشته … ( مطالب دیگر همه ناخوانا است )

 

.

دسته‌ها
حمله به بابل و فتح آن در زمان کورش کورش

سال جلوس و نخستین سال پادشاهی کورش

چنان مینماید که کمبوجیه در این هنگام در سپاه کورش پایه سرداری داشته است و پدرش برای انکه راه و رسم جهانداری و کشوستانی را بدو نشان دهد وی را همه جا به همراه خود می برده است . بابلیان سال را از نیسانو – نیسان برابر فروردین در تقویم کنونی ایران است  آغاز میکردند و ابتداری سال جلوس هر پادشاه را از نسیان سالی می گرفتند که وی در آن به تاج و تخت دست یافته بود ، اگر چه این دست یابی در ماه یازدهم شال هم میبود

از این جهت بنابر گاهشماری بابلیان اکتبر ۵۳۹ هفتمین ماه واپسین سال پادشاهی نبونه ئید و هفتمین ماه سال جلوس کورش به شمار آمد و سالهای رسمی پادشاهی کورش از نیسان ۵۳۸ آغاز شد. به همین جهت میبینیم که در تورات – بی گمان به پیروی از شیوه بابلی – از سال اول پادشاهی کورش پادشاه پارس سخن رفته است

کورش خسروی بود کاردیه و جوانمرد و دور اندیش و تیزهوش. وی چنان که از سالنامه نبونه ئید و فرمان کورش بر می آید بی آنکه بابلیان را آزاری رساند بر ایشان فرمانروائی یافت و برای نگاه داشت دل انان در برابر خدای بزرگشان مردوک کرنش کرد و در این کار ککمبوجیه نیز از وی پیروی نمود . مردوک کورش و پسرش را فرهمندی بخشید و فرمانروائی سرزمین ها را به چنگ برومند کورش سپرد . از ان روز بابلیان در سند هاس خود نام کورش شاه کشور ها و شاهپور کمبوجیه را یاد می کردند . زیرا که کمبوجیه تا جولای ۵۳۰ به نمایندگی از سوی پدر بر بابل زمین فرمانروائی داشت

بابلیان در کورش نماینده و ستاینده مردوک را میدیند ، خسروی که مردوک پس از جستجوی بسیار از میان همه جهانیان برگزیده بود تا بدو فره جهانداری بخشد ، فرمانروایان و مردمان سرزمین های گوناگون را یکی پس از دیگری زیر دستش ساخته بود و در همه نبرها پشتیبان و یاورش به شمار می رفت و کارهایش را با شادمانی مینگریست.

مورش نه تنها به بابلیان روی خوش نشان داد بلکه انان را هم که در چنگال بابلیان گرفتار بودند رهائی بخشید . گروهی از مردم شوش و شهر آشور – پایتخت آشور در آن هنگام به ویرانی افتاده بود – در بابل به اسیری روزگار می گذرانیدند . کورش این مردامن را به شهر خود فرستاد و خدایانشان را نیز با ارج فراوان به خانه هایشان گسیل کرد و در راه دلگرم ساختن فرمانبرداران از هیچ کوششی دریغ مکرد

در ماه ارهشامنو گئوبرو در گذشت و کورش بین النهرین را به پسر خود کمبوجیه سپر د و این شاهزاده به نمایندگی پدر بر آن سرزمین فرمانروائی یافت

 

.