چو آگاه شد شاه کامد پسر کلاه کیان بر نهاده…
بیشتر بخوانید »اسفندیار
کنون خورد باید مى خوشگوار که مى بوى مشک آید…
بیشتر بخوانید »چو از رستم اسفندیار این شنید بخندید و شادان دلش…
بیشتر بخوانید »بر آمد بسى روزگاران بدوى که خسرو سوى سیستان کرد…
بیشتر بخوانید »ز بلبل شنیدم یکى داستان که بر خواند از گفته…
بیشتر بخوانید »چنین گفت رستم باسفندیار که کردار ماند ز ما یادگار…
بیشتر بخوانید »و ز انجا بیامد بپرده سراى ز بیگانه پردخت کردند…
بیشتر بخوانید »چو بگذشت شب گرد کرده عنان بر آورد خورشید رخشان…
بیشتر بخوانید »چنین پاسخ آوردش اسفندیار که گفتار بیشى نیاید بکار شکم…
بیشتر بخوانید »چو خورشید تابان ز گنبد بگشت خریدار بازار او درگذشت…
بیشتر بخوانید »