باب اول در عدل و تدبیر و رای

باب اول در عدل و تدبیر و رای

یکی مُشتزن بخت روزی نداشت

یکی مُشتزن بخت روزی نداشت نه اسباب شامش مهیّا نه…

بیشتر بخوانید »
باب اول در عدل و تدبیر و رای

چنین گفت شوریده ای در عجم

چنین گفت شوریده ای در عجم به کسری که ای…

بیشتر بخوانید »
باب اول در عدل و تدبیر و رای

شنیدم که بگریست سلطان روم

شنیدم که بگریست سلطان روم بر نیکمردی ز اهل علوم…

بیشتر بخوانید »
باب اول در عدل و تدبیر و رای

شنیدم که خسرو به شیرویه گفت

شنیدم که خسرو به شیرویه گفت در آن دم که…

بیشتر بخوانید »
باب اول در عدل و تدبیر و رای

گزیری به چاهی در افتاده بود

گزیری به چاهی در افتاده بود که از هول او…

بیشتر بخوانید »
باب اول در عدل و تدبیر و رای

حکایت کنند از یکی نیکمرد

حکایت کنند از یکی نیکمرد که اکرام حجاج یوسف نکرد…

بیشتر بخوانید »
باب اول در عدل و تدبیر و رای

شنیدم که یک بار در حله ای

شنیدم که یک بار در حله ای سخن گفت با…

بیشتر بخوانید »
باب اول در عدل و تدبیر و رای

شنیدم که در وقت نزع روان

شنیدم که در وقت نزع روان به هرمز چنین گفت…

بیشتر بخوانید »
باب اول در عدل و تدبیر و رای

چو الب ارسلان جان به جانبخش داد

چو الب ارسلان جان به جانبخش داد پسر تاج شاهی…

بیشتر بخوانید »
باب اول در عدل و تدبیر و رای

خبر یافت گردن کشی در عراق

خبر یافت گردن کشی در عراق که می گفت مسکینی…

بیشتر بخوانید »