باب سوم در فضيلت قناعت

باب سوم در فضيلت قناعت

حکایت آز بگذار و پادشاهى کن

درویشی را شنیدم که به غاری در نشسته بود و…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در فضيلت قناعت

حکایت پشه چو پر شد بزند پیل را

مشت زنی را حکایت کنند که از دهر مخالف بفغان…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در فضيلت قناعت

حکایت یک خلقت زیبا به از هزار خلعت دیبا

ابلهی دیدم سمین ، خلعتی ثمین بر بر و مرکبی…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در فضيلت قناعت

حکایت دزدى

دزدى گدایی را گفت شرم نداری که دست از برای…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در فضيلت قناعت

حکایت دست و پا بریده

دست و پا بریده ای هزارپایی بکشت . صاحبدلی بر…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در فضيلت قناعت

حکایت صیادی ضعیف

صیادی ضعیف را ماهی قوی بدام افتاد . طاقت حفظ…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در فضيلت قناعت

حکایت مالداری

مالداری را شنیدم که به بخل معروف بود که حاتم…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در فضيلت قناعت

حکایت بازرگانی

بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در فضيلت قناعت

حکایت یکى از ملوک

یکى از ملوک با تنی چند از خاصان در شکارگاهی…

بیشتر بخوانید »
باب سوم در فضيلت قناعت

حکایت مرغ بریان به چشم مردم سیر

هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش…

بیشتر بخوانید »