دسته‌ها
شعرا قرن دهم هجری - 873 الی 970 شمسی قرن یازدهم هجری - 970 الی 1067 شمسی نویسندگان

زندگی نامه قاضی میر احمد

نام جد امی قاضی میر احمد آقا کمال الدین حسین مسیبی می باشد وچون از اولاد مسیب بن علب خزاعی بوده به این وسیله به مسیبی اشتهار یافته است.

پدر قاضی میر احمدشرف الدین حسین حسینی قمی معروف به میر منشی از فضلا ودانشمندان وشرا ومنشیان دربار ا طهماسب صفوی  و نزد آن پادشاه مقرب و معزز بوده است.

نخستین بار در زمان حکومت سام میرزا در هرات به سمت منشی اوتعیین گردید وپس از مدتی در زمان وکالت احمدبیک نورکمال انشاء ممالک به اوتفویض شد وسه سال عهده دار این شغل بود و سپس پانزده سال وزیر و منشی قاضی جهان وکیل گردید وآنگاه ممیز اعراب واخلاج شدوبعداز چندی در زمان حکومت اسماعیل میرزا و شاهقلی سلطان استاجلو در ولایت شور گل وچخور سعد وزیر کار خاصه شریفه شد.

در سال ۹۱۸ –  946 هجری – که شاه طهماسب حکومت خراسان را به شاهزاده کثیرالافضال سلطان ابراهیم میرزا جاهی فرزندبهرام میرزا تفویض فرموده خواست تا وزیری به معیت وی روانه خراسان کند که ب سلامت نفس وکم طمعی وپرهیزگاری وامانت و راستی موصوف باشد بعد از تامل وتفکر میر نشی را انتخاب ووزار شاهزاده مذکور را به وی ارزانی داشت چننانکه قاضی میر احمددر خلاصه التواریخ مرقوم داشته از روی عنایت بر زبان الهام بیان گذرانیدند که  نیک وبد مهمات وی را از تو می دانیم و نواب میرزا فرمودند که میر منشی را ریش سفید در خانه توساختیم باید که از سخن اوبه در نروی که رضای اوموجب رضای ماست ومقضی المرام شاهزاده عالی مقام روانه آستانه عرش منزلت شدند.

میر منشی در وزرات خراسان پیوسته به حل وعقد کارهای بزرگ مأمور بود چنانکه یکسال بعد ۹۳۷ – ۹۶۵  هجری – از طرف شاهزاده جهت آوردن گوهر سلطان خانم که بزرگترین دختران شاه بود از مشهد روانه درگاه شاه طهماسب شد در آن هنگام شاه در دارالسلطنه تبریز بود و میر منشی عازم آن شهر گردید در آن نواحی به شرف پای بوس سرافراز شد و حقیقت حال را به شاه ماسب معروض داشت شاه که ابراهیم میرزا را بسیار دوست داشت و بیش از سایر شاهزادگان به او توجه داشت علما و فضلای آن عصر را حاضر ساخته شاهزاده خانم را جهت ابرایم میرزا خطبه نمودسپس به دارالسلطنه قزوین آمده میر منشی را مرخص کرد که شاهزاده را بعد از آن روانه مشکوی شاهزاده شد.

وزارت خراسان و ابراهیم میرزا بر عهده منشی بود تا آنکه در ۹۴۰ – ۹۶۸ هجری  – به اوای معصو بیک صفوی از وزارت معزول گشت.

استاد وی در خط ثلث مولانا حیدر قمی ودر صرف و نحومولانا صدقی استر آبادی و هیأت و ریاضی را نزد غیاث الدین منصور دشتکی آمخته و در شعر و انشاء و هنرهای دیگر مرتب یی والا داشته و درسال۹۶۱ – ۹۹۰ هجری – در هفتاد و هفت سالگی در حضرت عبالعظیم ری وفات یافته و در آن آستانه به خاک سپرده شده است.

قاضی میر احمد از یازده سالگی تا سی ویک سالگی در سایه توجه ابراهیم میرزا  وتربیت پدر عالی قدرش دوران جوانی را طی کرده و در محضر فضلا و شعرا به کسب علم و دانش کوشیده است.

مراه پدر در یازده سالگی در خدمت سلطان ابراهیم میرزا به مشهد مشرف شده و بیست سال در آنجا به سر برده توفیق دیدار استادان مشهوری چون شاه محمود نیشابوری و میر سید احمدمشهدی و مالک دیلمی نصیب وی شده و ضمن شرح حال آنان بدین معنی اشارت فرموده و در خط نستعلیق خود را شاگرد میر سید احمد خوانده است.

در سال ۹۵۵ – ۹۸۴ هجری – به اشاره شاه اسماعیل ثانی بتألیف خلاصه التواریخ پرداخته و در سال ۹۵۸ – ۹۸۷ هجری – صحبت مولانا علی بیگ را در تبریز دریافته از این روی می توان سفر او را در این سنه در تبریز مسلم دانیت.

د امی والد ما جدا و قاضی شرف الدین عبدالمجید قمی بوده وحافظ قنبر شرفی خطاط را مملوک وی به شمار آورده.

قوام قاضی میر احمد همه اهل فضل و بزرگ و عالی قدر بوده اند خال وی آقا فتاح در زمان شاه اسماعیل چندی حکومت قم را عهده دار بود. و نیز یکی دیگر از منسوبان اوآقا کمال منشی قمی نیز ممدتی وزارت آن شهر را داشت است.

به طور قطع اسکندر بیک در ذکر وقایع زمان سلطنت شاه اسماعیل و شاه طهماسب از خلاصه التواریخ نیز استفاد کرده ولی هرگز به آن اشارتی ننموده قاضی میر احمد راجه به عزل خود در گلستان هنر چنین نوشته است.

(( میر صدر الدین محمد ولد میرزا شرف جهان قزوینی شاگرد مولانا مالک بوده صاف و پاکیزه می نوشت در رنگ آمیزی و والی قدرت تمام داشتند و در علم وسیقی و ادوار وقوف بسیار داشتند…. تذکره الشعرائی به طرز و اسلوب خواجه دولت ا که بعد از هر شاعری یکی از سلاطین زمان ذکر می کند. قریب چهل سال در میان داشتند و دست و پای بیشتری زدند وکاری نساختند و قریب ده سال هر ساله مبلغی کلی از نواب کامیاب مالک رقاب اشرف همایون ابوالمظفر شاه عباس بهادر خان خلد الله ملکه ابدا می گرفتند که تذکره را تمام کنند بالاخره عجز آمده موقوف به تذکره را قم نمودند که این راگرفته در آن لباس بپوشانند مکررا نواب اعلی را به این داشت که تذکره را از بند طلبیدند چون اتمام نیافته بود بنده معذرت عرض کردم تا آنکه دیگر بهانه نیافت ونواب کامیاب تذکره او را می طلبیدند در برابر تهمت بر فقیر نموده عرض کرد که چهل وپنجاه سال قبل از این که والد راقم و زیر مشهد مقدس معلی بوده کتابی از متاب خانه آن حضرت گرفته و نزد او مانده الحال آن کتاب نزد قاضی احمد است آن را بستانید و به من دهید تا من تذکره را تمام کنم، هیچ قزوینی هرگز این حرف را نگفته القه به مودای القاص لا یحب القا خاطر اشرف را از این غلام منحرف ساخته معزول شده به قم آمدم و در ماه صفر که نواب مستطا معلی القاب سیادت وصدارت پناه خداوندی امیر ابوالولی اینجو به قم تشریف آوردند و در درون روضه مقدسه منوره معومه سلام الله علیها فقیر مصحف بر داشته قسم خوردم که حکایت کتاب کتابخان حضرت را که میرصدرالدین به عرض اشرف رسانیده که نزد بنده است کذب محض است وبنده از آن خبری ندارم و غیر واقع و تمام افترا است  در ضمن آن مباهله کرده مشارالیه را به حضرت امام رضا و خواهر گرامی اشان حواله کردم و چون میر صدر الدین محمد از دارالسلطنه اصفهان متوجه کاشان شده از کاشان به جانب خراسان عزیمت فرمودند مشارالیه در حالی بسطام به انتام منتم حقیقی ناگاه از کارخانه دیوان قضا در شهر ربیع الاول تنگوزئیل سبع و الف که یک ماه از مباهل می گذشت مستوجب سیاست و حدود الهی شده بآن خود رسید.

 

بیت

پنداشت ستمگر که ستم بر ما کرد

بر گردن او بماندو از ما بگذشت

ماجرای او و فقیر مجلدات می طلبد و رقع ایی که او ب فقیر نوشته شرح ها خواهد و به تقریبات در تذکر الشعرا ایراد یافته و مسوده تذکره که می نوشت و اتمام نیافته بود به دست اشرف در آمد از آنچه او جمع کرده بود هفت بیت انتخاب فرمودند.

تالیفات قاضی میر احمد

-۱     خلاص التواریخ تاریخ عمومی مشتمل به پنج مجلد است جلد پنجمآندر احوال و حوادث دوران سلاطین صفویه می باشدکه خود در گلسان هنر بدان اشارت کرده است و جلد شمرا در احال سلاطین صفوی می خواند این تارخ را بر حسب امر شاه اسماعیل ثانی نوشته و از چهار یا پنج جلد اول اثری نیست و از مجلد آخر که تا سال ۹۹۹ یا ۱۰۰۰ می باشدنسخ متعدد دیده شده است.

    2- گلستان هنر کتاب موجود که ظاهرا دو تحریر دارد یعنی قاضی میر احمدنسخه اول را قبل از سال هزار نگاشته و بعد از چند سال در آن تجدید نظر کرده است.

  1. مجمع الشعراء و مناقب الفضلا که تذکره جامع و مفصلی است و از آن نسخه ای در مسکر می باشد.
  2. جمع الخیار تذکره الشعرا دیگر شامل شش مجلدکوچک در احوال شعرا و نویسندگان آذربایجان و عراق و خوزستان و استوری در فهرست خود از آن یاد کرده است.

قاضی میر احمد در خلاصه التواریخ وگلستان هنر از خود اشعاری ذکر کرد که دور نیست دیوان اشعاری نیز داشته باشد.

 

.

دسته‌ها
پزشکان معاصر نویسندگان

زندگی نامه دکتر ابراهیم چهرازی

استاد کرسی بیماریهای مغزو پی

استاد دکتر چهرازی در سال ۱۲۸۷ در اصفهان به دنیا آمد . پدرش پزشک بود و در لنجان اصفهان املاک فراوان داشت. تحصیلات ابتدایی و دوره اول  ودبیرستان را در اصفهان و دوره متسطه را در دارالفنون طی کرد. سپس کلاس پ. ث. آن (شیمی، فیزیک، و طبیعی ) مدرسه طب تهران را به پایان رسانید و در مسابقه دانشجویان اعزامی شرکت نمود و با حائز شدن رتبه اول در دورشته طبیعی و ریاضی برای تحصیل در رشته پزشکی به اروپا اعزام شد.

سال اول پزشکی را در تولوز تمام نمود و بقیه تحصیلات را در دانشکده پزشکی پاریس به انجام رسانید پس از خاتمه تحصیلات پزشکی دوسال و نیم در بخش  اعصاب و روان در بیمارستنهای پاریس برای کسب تخصص مشغول بود. پایان نامه خود را درباره(( تصویر خود)) نگاشت و به درایفت مدال و دانشنامه از داشنگاه پاریس توفیق یافت. پس از بازگشت به ایران از ۱/۱۲/۱۳۱۵ با سمت دانشیار اعصاب و روان در دانشکده پزشکی و رئیس سرویس اعصاب در بیمارستان رازی مشغول خدمت گردید.

دوسال خدمت زیر پرچم خود را در بیمارستان شاره ۲ ارتش در سرویس اعصاب انجام داد و مدت یک سال پزشک قانونی در وزارت دادگستری بود.

در سال ۱۳۱۸ سرویس بیماریهای مغز و پی را در تیارستان شماره ۱ شهرداری  (روزبه فعلی) تأسیس نمود و دوسال علاوه بر تدریس در دانشکده، ریاست تیمارستان ره به عهده داشت.

در سازمان نوین دانشکده، استاد کرسی بیماریهای اعصاب و روان و ریاست بخش مغز و پی بیمارستان روزبه به ایشانواگذار گردید. ضمنا در وزارت دادگستری به عننوان کارشناس رسمی بیماریهای اعصاب ودماغ و د ر سال ۱۳۲۷ به سمت بازرس کل فنی بیمارستانها انتخاب شد.

آقای دکتر جهرازی از موسسین و دبیر انجمن مبارزه با تریاک و الکل و نماینده دانشکده پزشکی و دانشگاه در کمسیونهای مربوط به مبارزه با تریاک  الکل بود و مساعی ایشان در این مبارزه مورد تقدیر ریاست دانشگاه واقع شده است. تألیفات ایشان به شرح زیر است:

  1. تصویر خود چاپ پاریس-۱۹۳۶ کتابخانه فرانسوا
  2. تحولات  شخصیت جسمی و تغییرا ت مرضی آن با آقای پروفسور سرمیت استاد دانشکده پزشکی پاریس(( انسفال پاریس ژانویه ۱۹۳۷))
  3.  طب ایرانی و روابط آن با فرانسه (روزنامه دفاع اطباء ۱۹۶- پاریس)
  4. اهمیت تربیت فکری و روحی
  5.  سردرد علل و طرق معالجه ان -۱۳۱۷ تهران
  6.  طبیب در جامعه ۱۳۱۷- چاپخانه دانش تهران
  7.  امراض اعصاب محیطی و نخاع ۱۳۱۸ چاپخانه  دانش- تهران
  8.  دژنرسانس از جهت پزشکی قانونی و قضائی ۱۳۱۹- تهران
  9.  بیماریهای مغز و پی جلد اول و دوم- سال ۱۳۲۴- تهران
  10.   سیزده رساله در باب تریاک که از طرف انجمن مبارزه با الکل و تریاک طبع و نشر شده است.
  11.  کنگره بین المللی بهداشت روانی و سلامت فکر-۱۹۴۸
  12.   فساد اجتماعی و دژنر سانس روانی – مجله تندرست۱۳۲۹
  13.  آیا فلج عصب فاسیال (صورتی)ناشی از سرما وجود دارد؟ – مجله جهان پزشکی ۱۹۳۸
  14.   نارکو آنالیز- مجله جهان پزشکی- ۱۹۳۸
  15.  آیا می توان به وسیله نارکوز اقرار به دلخواه گرفت مجله شهربانی ۱۳۲۹
  16.   بلای تریاک و راه مبارزه با آن ۱۳۲۹
  17.  درمان سیفلیس مغز و پی -مجله دانشکده پزشکی
  18.  چند بیمار مبتلا به سیفلیس مخ که به وسیله زرق داهل نخاع سوم سالوار سانیزه بهبودی یافته اند- مجله دانشکده پزشکی
  19.  مراجعه به پزشک از طرف مقامات دادگستری- مجله دانشکده پزشکی
  20.  کیست هیداتیک مخ- مجله دانشکده پزشکی
  21.  روش تزریق پنی سیلین داخلی نخاع بدون عوارض- مجله دانشکده پزشکی
  22.  بیماریهای مغز و پی جلد اول و دوم- ۱۳۲۸
  23.  شیزوفرنی – کنگره پزشکی تهران
  24.  نامه تیمارستان- چاپخانه دانش
  25.  

    دکتر ابراهیم چهرازی علاوه بر اینکه پزشک و روانشناس بر جسته ای است ازاشخاص نکوکار و خیر برای دانشجویان و شاگردانش راهنما و تکیه گاه امینی بود.

.

دسته‌ها
پزشکان معاصر نویسندگان

زندگی نامه دکتر انور شکی

استاد جراحی قفسه صدری

استاد دکتر انور- شکی نخستین کسی است که در ایران روی ریه جراحی کرد و بیماران مسلول را که دچار ضایعات سلی غیر قابل درمان به وسیله دارو بودند مورد عمل جراحی قرار دادوآنانن را بهبودی بخشید. همچنین به عنوان جراح ریه، بیماران غیر مسلول را که احتیاج به عمل جراحی روی ریه چون کسانی که سرطان ریه، کیست هیداتیک ریه و برونشکتاری و… داشتند با دستان این جراح عالیقدر به طول عمرشان افزوده شد. جراحان مشهور ما چون پروفسور عدل، دکتر جهانگیر وثوقی و… هر وقت که نیاز به عمل جراحی روی ریه بودبه او متوسل می شدند حتی جناب پروفسور عدل که در تربیت جراحان کشور، گوی سبقت را از سایر استادان ربوده است، شاگردان ممتازش را برای کار در روی ریه ها نیز به نزد او می فرستاد.

بعدا که جنگ تحمیلی شروع شد آن شاگردان بر روی کسانی که  سینه هایشان گلوله خورده بود کار کردندبسیاری از بیماران را نجات دادند.

سال تولد:۱۲۹۴

محل تولد:تهران

تحصیل ابتدایی:دبستان زرتشتیان

تحصیل متوسط: چهار سال اول دوره متوسطه دبیرستان زرتشتیان دیپلم متوسطه ، شعبه علمی( در گذشته دوره متوسطه دو شعب داشت علمی، ادبی)

سال ۱۳۱۴ دبیرستان دولتی شرف

سال دریافت مدارک پزشکی از دانشکد پزشکی تهرانسال تحصیلی۱۳۱۹-۱۳۲۰

سال گذراندن پایان نامه و دریافت پروانه پزشکی۱۳۲۱

موضوع پایان نامه: پیوند پی (عصب) تحت عنوان درمان خود به خود و جرای آسیب پی. این پایان نامه بر مبنای جراحی تجربی Experimental surgery روی کمک های آزمایشگاه فیزیولوژی که تحت نظر مرحوم استاد نعمت اله بود انجام گرفت. قبل از بنده تا زمان بررسی و تایید این پایان نامه که با درجه ممتاز به امضاء مرحوم استاد دکتر حسین معتمد، مرحوم استاد دکتر نعمت اللهی و جناب آقای پروفسور عدل رسید هیچ یک از همکاران به این نوع کار، نپرداخته بودند. نمیدانم پس از بنده همکارینی که تصمیم به جراح شدن دارند، آیا به

Experimental surgery  رو آورده اند یا نه.

سالهای ۱۳۲۱-۱۳۲۲ جراح بیمارستان شرکت نفت بودم که در آن زمان شرکت نفت انگلیس و ایران نامیده می شد، در آبادان در شروع کار سه ماه در درمانگاه جراحی سرپائی (OPD ) و بعدا به بخش جراحی  و به قول انگلیسی ها به Ward منتقل شدم. جمعا مدت کارم در بیمارستان تحت ریاست دکتر جمیسون و بخش جراحی تحت ریاست و سرپرستی دکتر pinkerton ب مدت دو سه ماه کمتر از دو سال کار کردم.

استعفا از خدمت در بیمارستان انگلیسی آبادان و گذراندن امتحان شفای (درحضور مرحوم استاد دکتر لقمان الملک و مرحوم استاد دکتر میر و مرحوم استاد دکتر محمد یزدی) و بلافاصله امتحان عملی (فتق و شکستگی استخوان کشکک) تحت نظر مرحوم دکتر محمدد یزدی رئیس بخش جراحی بیمارستان شفا یحیائیان و به خدمت درآمدن وزارت بهداری به سمت جراح بیمارستان شیر و خورشید کرمانشاه (سابق) در پاییز ۱۳۲۲٫

در سال ۱۳۲۵ مأمور خدمت در بیمارستان تنکابن شدم. با سمت جراح بیمارستان تنکابن در سال ۱۳۲۷ به اهواز منتقل شدم و آخرین سمتم در بیمارستان جندی شاپور اهواز رئیس بخش جراحی بود.

در سال ۱۳۲۹ به پاریس رفتم و در بمارستان لاینیک Laennec پاریس (مرکز جراحی ریه) تحت ریاست پروفسور Robert monod وتحت نظر استاد Olivier monod (دارای شهرت بین المللی به علت کار فراوان و ابداع تکنیک منحصر به فرد خودشان – به خصوص ترمیم فیستول نای پس از ریه رداری کامل- ) مفتخر به سمت همکار شدم.

در سال ۱۳۳۲ با اجازه گرفتن از استاد برای بازگشت به وطن، به تهران بازگشتم در پاییز سال ۱۳۳۲ اولین عمل جراحی سل ریه در آسایشگاه مرحوم دکتر محمد یزدی واقع در نیاوران توسط بنده انجام شد. در ان تاریخ هیچ یک از جراحان ایران به عمل دست یازیده بودند.بنا به تقاضای مرحوم دکتر منوچهر اقبال مدیر عامل جمعیت حمایت مسلولین در پاییز سال ۱۳۳۲ از طرف وزارت بهداری به بیمارستان ابو حسین که تحت نظر جمعیت حمایت مسلولین و مرحوم دکتر اقبال اداره می شد با سمت رئیس بخش ۲ جراحی منتقل شدم. چند سال بعد بیمارستان ابو حسین در بیمارستان بوعلی ادغام شد. و بنده به سمت سرپرست کلیه بخش های جراحی ریه منصوب شدم. در این بیمارستان پنج بخش جراحی ریه وجود داشت.

اعمال خصوصی بیماران غیر مسلول را (از قبیل برنشکتازی؛ کیست ئیداتیک؛ سرطان ریه؛و..) در بیمارستان مهر یا بیمارستان بازرگان قدیم (بیمارستان شهید اندرزگو فعلی) و سایر بیمارستان های خصوصی انجام داده ام.

یک بار توسط مرحوم استاد دکتر وثوقی به بیمارستان امام خمینی فعلی دعوت شدم که جراحان جوان با جراحی ریه آشنا شوند.

در سال ۱۳۴۵ ب علت خستگی چشم با قاضای خودم با ۲۲ سال و ۲ ماه و بیست روز خدمت در بیمارستانهای وابسته به وزارت بهداری بازنشسته شدم و اخرین عمل موصوف به عمل خداحافظی را در سال ۱۳۶۹ در بیمارستان امید انجام دادم.

 

 

 

سمت های دیگر غیر از جراحی:

  1. بنا به دعوت مرحوم استاد دکتر جهانشاه صالح شرکت در انجمن یافتن واژه فارسی برابر واژه های بیگانه پزشکی. این انجمن در آغاز و در دانشکده ادبیات و سپس در سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران تا چند سال پس از انقلاب ادامه یافت و بعدا از بین رفت.
  1. مدت چندسال عضو هیأت تحریریه مجله علمی نظام پزشکی بودم. بعدا به سمت سردبیر مجله علمی نظام پزشکی انتخاب شدم پس از انقلاب این سمت را همکاران دیگر بر عهده داشته اند و دارند.

 

  1. چند سالی عضو دادگاه تجدید نظر سازمان پزشکی بودم.

 

  1. بنا به دعوت همکار دانشمندم جناب آقای دکتر جواد هیئت چندین جلسه در دانشکده پزشکی آزاد برای دانشجویان پزشکی این دانشکده درباره کلیات جراحی ریه تدریس کرده ام.

 

  1. نگامیکه در بیمارستان ابوحسین مشغول خدمت بودم بنا به دعوت مرحومدکتر محمد بهتی یکی از بنیانگذاران کلینیک آلرژی و بعدا بنا به دعوت همکار محترم دکتر شفائیان مدیرکل بهداری شهداری با سمت سر جراح در بیمارستان شماره ۱ شهرداری- واقع در خیابان مولوی- به مدت ۵ سال با همکاری سایر متخصصان جراحی عمومی و در ورت لزوم به جراحی ریه پرداختم.

کارهای دیگر:

  1. هنگامی که دانشجوی پزشکی بودم برای بالا بردن اطلاعات عمومی هموطنان- چنانچه در سایر ممالک پیشرفته معمول است مقالات علمی می نوشتم. بیشتر مقالات که در روزنامه اطلاعات و مجله اطلاعات هقتگی چاپ می شد درباره فوریت های پزشکی ومراقبت های قبل از عمل بود.

گاهی هم مقالات ادبی می نوشتم.

در همین دوران تصیلی دانشکد پزشکی دوکتاب از فرانسه ترجمه کردم : یکی اسرار مرگ نوشته منجم و فیلسوف فرانسوی Flamarion و دیگری کار فکریو اراده نوشتن روان شناس

فرانسوی   .jule payot

  1. با بگاه ترجمه و نثر کتاب( موسسه انتشارات فرانگلین) کاری داشته ام:حاصل این همکاری سه ترجمه زیر از کتاب های انگلیسی زبان است.

الف: یک فصل از ((کتاب هایی که دنیا را تغییر داده اند)) درباره کشف جریان خون توسط ویلیام Harvey    انگلیسی ترجمه کرده ام.

ب: کتاب رود زندگی the living river نوشته ایزاک آسیموف را که شرح جریران خون برای بالا بردن اطلاعات طبی مردم بود ترجمه کرده ام.

پ: کتاب بدن انسان human body نوشته eclith speroul مثل کتاب رود زندگی برای بالا بردن اطلاعات عمومی مردم نوشته شده است. هر سه این کتاب ها توسط موسسه انتشارات فرانکلین برای ترجمه به اختیار اینجانب گذارده شد.

ترجمه چند فصل از کتاب جراحی La Philosophie de Chirurgie نوشته جراح و نویسنده معروف فرانسه prof.rene leriche که در مجل جراحی که امتیازش به نام های دکتر تقی میلانی رئیس بهداری و بیمارستان بانک ملی بود به چاپ رسید.

عضو کالج بین المللی جراحان، با رتبه  fellow بوده ام. قبل از انقلاب هر وقت که جراان عضو این کالج به ایران می آمدند از طرف دانشگاه تهران از اینجانب دعوت می شد که کارهای خود را به انگلیسی معرفی کنم

یکی از کارهای این جانب در جراحی ریه های مسلول عمل حفره های حجیم که در زبان فرانسوی به جای ((حفره)) از کاربرد کلمه ((غار)) استفاده می کنند می باشد. ادعا نمی کنم ، خیال می کنم که تکنیک بنده مورد پسند یکی از جراحان یه این کالج قرار گرفت که جزئیات آن را جداگانه برای ایشان شرح دادم.

دوباره در سفر به مشهد مقدس –  بنا به دعوت آقای دکتر سامی راد رئیس دانشکده پزشکی مشهد کارهای خود را عرضه کرده ام. یک بار هم در حضورهای پروفسور Boulvin استاد دانشکده پزشکی مشهد که از بلژیک به ایران آمدند، مسلمان شدند- در مشد مقدس خدمت کردند و درگذشتند بنا به دعوت ایشان یک عمل ریه انجام دادم که ادعا نمیکنم بلکه خیال می کنم که مورد قبول آن مرحوم قرار گرفت.

در سال ۱۳۵۲ کتاب ادبی لاغری به نام یک سوال توسط انتشارات توس به چاپ رساندم و از این تاریخ به بعد جز مطالعه و هفته ای سه روز کار فقط صبحها در مطب، کاری انجام نداده ام.

         

.

دسته‌ها
معاصر موسیقیدان نویسندگان

زندگی نامه حسن مشحون

حسن مشحون در اردیبهشت ماه ۱۲۸۵ در محله ارگ تهران دیده به جهان گشود . وقتی تحصیلات متوسطه را تمام کرد و از دارالفنون فارغ التحصیل شد قرار بود همراه محصلین اعزامی به اروپا برود ، مشاهده گریه و بی تابی های مادر او را از این سفر منصرف کرد به دانش سرای عالی رفت و در سال ۱۳۱۳ با احراز رتبه اول در رشته تاریخ و جغرافیا لیسانس گرفت

خدمت دولت را از تصدی ریاست مدرسه امریکایی ، شیراز شروع کرد پس از دو سال راهی مشهد و همدان شد و چند سال بعد به تهران آمد و در دبیرستان های البرز و دارالفنون سالها تدریس کرد پس از آن چند سالی در سمت مدیر کلی فرهنگ استان مازندران ، ریاست اداره محاکمات وزارت فرهنگ و مدیریت کل باستانشناسی بود تا در سال ۱۳۴۷ باز نشسته شد . بعد از آن دو سالی هم در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تدریس تاریخ موسیقی پرداخت . وی از سال ۱۳۵۰ بیمار شد و به تدریج نیروی حرکت را از دست داد. سرانجام در شبانگاه دوشنبه ۲۸ خرداد ماه سال ۵۹ در تهران دار فانی را بدرود گفت و روحش در جوار حق آرام گرفت

مشحون در سال ۱۳۲۳ با خانم نصرت درگاهی ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد . فرزندانش تحصیلات عالی خود را در امریکا تمام کردند پسرش دکتر بهرام مشحون از دانشگاه پریستون در رشته فیزیک دکتی گرفت در در دانشگاه میسوری به تدریس پرداخت

آثار :

  1. تاریخ موسیقی ایران
  2. شرح حال و نمونه آثار شیخ محمود شبستری
  3. کتب درسی تاریخ و جغرافیا برای دبیرستانها

 

 

.

دسته‌ها
شعرا معاصر نویسندگان

زندگی نامه علی نظمی

علی نظمی فرزند حسین در سال ۱۳۰۶ در تبریز دیده به جهان گشود . پدرش از شکارچیان زبر دست تبریز بود که در آغاز شاعری نظمی در گذشت نظمی در قطعه مفصلی به ذوق پدرش اشاره کرده می گوید

یاد آن عهد که من با پدرم            در یک کلبه بی روزن و تار

می نشستیم و سخن می گفتیم       من ز شعر او ز فن و فوت شکار

یار او بود یکی کهنه تفگ          یار من دفتر و دیوان بهار

از آنجا که پدر نظمی از علم و ادب بهره ای و از فضیلت نصیبی نداشت پسرش را نیز در کودکی از تحصیل ممانعت می کند . به طوریکه نظمی تا ۱۸ سالگی عامی و امی محض بود

در ۱۹ سالگی هوای تحصیل به سرش می زند و در کلاسهای شبانه ثبت نام میکند پس از اخذ گواهی نامه ششم ابتدائی به فراگیری صرف و نحو و خواندن کتب قدیمه از قبیل گلستان سعدی ، کلیله و دمنه و مقامات حمیدی و تاریخ معجم که از مهمترین متون ادبی می باشند گرایش پیدا می کند و مدت ۶ سال ادب عرب را از اساتید می آموزد

در همان ایام تحصیل گهگاهی نیز به طبع آزمائی می پرداخت در سال ۱۳۲۵ شعری از وی در یکی از جراید به چاپ میرسد و شاعر گمنام یک مرتبه در میان اهل فضل و ادب جلوه گر میشود و به محفل ادیبان و نکته سنجان راه پیدا کرده و مانند واسطه العقد در سلک شعرا و فضلا می پیوندد

از آنجا که نظمی در سبک و سیاق سهل گویان ممتنع پرداز میباشد به ویژه تجانس و هم موجی عجیبی با اشعار سعدی شیرازی دارد مورد توجه خاص و عام قرار گرفته و با قاطعیت میتوان گفت که این هم موجی و سنخیت او مرهون ارادتی که نسبت به سعدی دارد

وی در بعضی اشعار که به استقبال رفته به خوبی از عهده بر امده و موفق است ترکیبات نو و تعبیرات پخته و مضامین بدیع محتوای دیوانش نظمی را تشکیل میدهد  و دیوانش هفت شهر که هفت شهر عشق را پیموده است برای عاشقان بیدل راه عشق و عاشقی نشان میدهد

این شاعر در انواع شعر طبع آزمائی می کند و همه فن حریف است و میتوان گفت در هر فن مردی است یک فن به قوا منوچهری

خجسته ذو فنونی ، رهنمونی                که در هر فن بود چون مرد یک فن

نظمی علاوه بر اینکه دارای فضیلت ادبی و محسنات شعری است حسن معاشرت و سجایای اخلاقی وی نیز ستودنی است . این مرد بی آلایش چنان در دل دوستان و آشنایان راه یافته که بر همه دلها حکومت می راند . صفای دل و پاکی ضمیر و صداقت و دوستی بی ریا همه و همه بارقه ایست که همیشه در ناصیه او میدرخشد

نظمی در سال ۱۳۲۴ ازدواج می کند ولی پس از ۶ سال از همسر خود جدا میشود و از این همسر خود دو پسر دارد که یکی از نعمت گوش و زبان محروم است

پس از سه سال با دختری عقد همسری میبند که هفت فرزند نتیجه این ازدواج است

با اینکه از لحاظ معاش به علت کثرت اولاد چندنا وسعی در زندگی ندارد ولی با کمال متانت و آبرومندی روزگار میگذراند و لب به شکایت نمیآلاید و همیشه خنده بر لبانش نقش می بندد و چنان بشاشت و فراغت خاطر از خود نشان میدهد که کسی را بر درون  راه نیست

این گردش چشمان تو یا غایت ناز است        وین سلسله زلف تو یا عمر دراز است

مردیم ز نازت پس از این چاره دلها            با عشوه تو عشوه و ناز تو ناز است

محمود به افسانه نشد شیفته عشق             این معجزه حسن دلاویز ایاز است

تنها نگه او دل ما را نفریبد                   چشم همه خوبان جهان شعبده باز است

رازی که از آن هیچکس آگاه نباشد          در سینه ما جوی که گنجینه راز است

گفتم که سر زلف تو روزی به کف آرم     گفتا که امید تو عجب دور و دراز است

نظمی در کس را نزند از سر حاجت        پیوسته به رویش در احسان تو باز است

 

 

.

دسته‌ها
شعرا قرن هشتم هجری - 679 الی 776 شمسی نویسندگان

زندگی نامه مستوفی قزوینی

احمد ملق به حمد الله فرزند ابی بکر قزوینی از مشاهیر مورخان و نویسندگان و شاعران سده هشتم هجریست که در زمان خواجه رشید الدین فضل الله همدانی شهرتی عظیم یافت و در قزوین به مقام و پایگاهی بلند رسید . از این شاعر و نویسنده توانا سه کتاب مهم به یادگار مانده است

  1. تاریخ گزیده  : در سال۷۰۹ – ۷۳۰ هجری – به نام خواجه غیاث الدین محمد فرزند خواجه رشید الدین فضل الله نوشته و بیشتر مطالب آن در شرح حال انبیا و اولیا و شعرا و پادشاهان نگارش یافته است
  2. نزهت القلوب : در سال ۷۱۸ – ۷۴۰ هجری – تالیف نموده و در آن چگونگی شهر ها و راههای ایارن و ممالک همسایه را بازگو کرده است
  3. ظفر نامه : مشتمل بر هفتادو پنج هزار بیت است و مهمترین ظفر نامه ها محسوب میشود . مستوفی در نظم این کتاب از شاهنامه حکیم فردوسی پیروی کرده و آن را ظفر نامه نامیده است

ظفرنامه کن نام این نامه را                بدین تازه کنن رسم شهنامه را

کتاب مزبور را که منحصر به فرد استدر سال ۱۲۶۴ – ۱۳۰۳ هجری – در ایران برای موزه بریتانیا خریداری و از ایران خارج کرده اند و اکنون در کتابخانه بریتیش موزیوم لندن موجود است

موستوفی ظفر نامه را که شامل وقایع تاریخی از صدر اسلام تا دوره مغول می باشد در سال ۶۶۹ – ۷۲۰ هجری – آغاز کرد و در ۷۱۳ – ۷۳۵ هجری -به پایان رسانید

وفات مستوفی در سال ۷۲۸ – ۷۵۰ هجری – در زادگاه خود در قزوین اتفاق افتاده و همانجا به خاک سپردندش . بالای قبرش گنبد بلندی ساخته اند که همچانن پاربرجاست

ابیات زیر از آخرین قسمت ظفر نامه است که شاعر فجایع و قتل عام سربازان مغول را به سال ۵۹۹ – ۶۱۷ هجری – در شهر قزوین شرح میدهد

بدانگه که شد شهر دریای خون           ده و هقت بودی ز ششصد فزون

ز شعبان گذر کرده بد هفت روز          که پیداشد آن محنت و درد و سوز

در آن وقت بد حاکم دیار                  مظفر لقب مهتری نامدار

به حکم خلیفه در آن شهره شهر       ز کار حکومت ورا ب.د بهر

چو لشکر در این مرز آمد به جنگ    ببستند دروازه ها را به سنگ

سه روز اندر آن کس ندادند راه        چهارم به شهر اندر آمد سپاه

مغول اندر آمد به قزوین دلیر          سر همگنان آوریدند زیر

زن و مرد هر جا بی کشته شد         همه شهر را بخت برگشته شد

بسی خوبرویان ز بیم سپاه             بکردند خود را به خیره خراب

ز بیم بد لشکر رزم خواه              نگون در فکندند خود را خیره به چاه

نماند اندر آن شهر جای گذر          ز بس کشته افکند بی حد و مر

 

 

.

دسته‌ها
معاصر نویسندگان

علیرضا شاپور شهبازی

علیرضا شاپور شهبازی در خانواده ای اصیل در شیراز متولد شد و یکی از مفاخر بزرگ ایران محسوب میشوند.او جزء بهترین هخامنشی شناسان جهان بود که در راه شناخت این دوره از تاریخ ایران زحمات فراوانی کشید. وی در اینباره صدها مقاله به چاپ رساند و نشریات فراوانی را پایه گذاری کرد.شهبازی یکی از دانشمندان تاریخ ایران بود و او را به عنوان یکی از بزرگترین هخامنشی شناسان جهان می شناختند

شاپور شهبازی نه تنها در دوره هخامنشی؛ بلکه در دوره های ساسانی و اسلامی نیز یکی از صاحبنظرن ایرانی محسوب می شدند. گروه : علوم انسانی رشته : باستان شناسی گرایش : هخامنش شناس تحصیلات رسمی و حرفه ای : علیرضا شاپور شهبازی در رشته باستانشناسی و زبانهای باستانی دکتری داشتند .

زمان و علت فوت : علیرضا شاپور شهبازی از ۹ ماه قبل برای درمان بیماری سرطاان عازم آمریکا شد و در این مدت تحت معالجه قرار گرفت اما سرانجام ۲۵تیر ماه ۱۳۸۵ دارفانی را وداع گفت.

مشاغل و سمتهای مورد تصدی : علیرضا شاپور شهبازی مدتها به عنوان مشاور عالی با بنیاد پژوهشی پارسه و پاسارگاد همکاری میکردند. در این راه شاگردان فراوانی را تربیت کرده اند و در کارهای بنیاد نظارت علمی داشتند.

از جمله مهمترین فعالیت های مرحوم شهبازی در بنیاد پارسه پاسارگاد یاری رساندن در ترسیم استراتژی پژوهشی بنیاد بود.

از دیگر فعالیتهای دکتر شهبازی میتوان به همکاری تنگاتنگ وی با فرهنگستان علوم اشاره کرد که تدوین بخش هخامنشی دایرهالمعارف بزرگ اسلامی نیز توسط وی انجام گرفته است.

چگونگی عرضه آثار : علیرضا شاپور شهبازی کتابهای زیادی درباره تاریخ و تمدن ایران نوشته اند . او کتابهای زیادی در دست انتشار دارد که برخی از آنها توسط بنیاد پژوهشی پارسه و پاسارگاد منتشر می شود .آثار : تدوین بخش هخامنشی دایره المعارف بزرگ اسلامی ویژگی اثر : در اثر همکاری وی با فرهنگستان علوم۲ تهیه راهنمای گردشگری ویژگی اثر : تدوین بخش هخامنشی دایرهالمعارف بزرگ اسلامی۳ راهنمای مستند و علمی تخت جمشید ویژگی اثر : راهنمای مستند و علمی تخت جمشید که امروزه به عنوان یکی از مراجع محققین مورد استفاده قرار می گیرد اشاره کرد.

.

دسته‌ها
شعرا عارف قرن نهم هجری - 776 الی 873 شمسی قرن هشتم هجری - 679 الی 776 شمسی نویسندگان

زندگی نامه ابوالوفای خوارزمی

ابو الوفای خوارزمی از کبار مشایخ خوارزم بوده . مردم خوارزم به سبب حسن خلق او را فرشته زمین لقب داده بودند .

در علوم ظاهری و باطنی و حتی در علوم غریبه و موسیقی هم دست داشت . او را جناب شیخ ابوالفتح که به چند واسطه از مریدان حضرت شیخ نجم الدین کبری بود تربیت کرد. مولانا حسن بن حسن کاشی ، صاحب شرح مثنوی موسوم به “جواهر الاسرار” ، از مریدان او بود. “رسالهٔ کنزالجواهر” از تصنیفات است.

از آغاز جوانی در طریقهٔ تصوف سیر کرد و سرانجام در خوارزم در سال  810 – 835 هجری – درگذشت و همان جا دفن شد.

آثار :

  1. رساله کنز الجواهر

در سینه کسی که درد پنهانش نیست         چون زنده نماید او دلو جانش نیست

رو درد طلب که علت بی دردی            دردیست که هیچگونه درمانش نیست

چون بعض ظهورات حق آمد باطل       پس منکر باطل نبود جز جاهل

در کل وجود هر که جز حق بیند         باشد ز حقیقه الحقایق غافل

من از تو جدا نبودم تا بودم              این است دلیل اختر مسعودم

در ذات تو ناپدیدم از معدودم            در نور تو ظاهرم اگر موجودم

 

.

دسته‌ها
شعرا عارف قرن پنجم هجری - 388 الی 485 شمسی قرن ششم هجری - 485 الی 582 شمسی نویسندگان

زندگی نامه شیخ احمد جام

شیخ الاسلام احمد ابن ابوالحسن جامی نامقی ترشیزی معروف به شیخ احمد جام  در سال ۴۲۷ – ۴۴۰ هجری – در روستای نامق زاده شد. نیاکان او از نوادگان جریر بن عبدالله بودند. نام او با القابی که به او داده‌اند چنین است:  شیخ‌الاسلام ، قطب‌الاوتاد ،  شیخ ابونصر احمد ژنده ‌پیل. او را گاه پیر جام یا شیخ جام نیز نامیده‌اند.

وی از عارفان و صوفیان بنام قرن پنجم و  ششم هجری قمری است. زادگاه وی نامق از دیار ترشیز یا کاشمر فعلی بوده و مدفن وی در تربت جام می‌باشد. طول عمر وی را بیشتر مراجع ۹۵ سال و بعضی ۹۶ سال ذکر کرده‌اند.

در جوانی خمار و لا ابالی بود و در سن بیست و دوسالگی  تحولی روحی به او دست داد و به عرفان روی آورد. از مردم کناره گرفت و ۱۸ سال در ارتفاعات نامق و کوهستان بزد گوشه گرفت و به مطالعه در قرآن و تفاسیر و تحقیق در حال عرفا پرداخت. و به خدمت خضر مشرف شد .

در چهل سالگی به تعلیم و ارشاد و گفتار و نگارش رساله و کتاب پرداخت. سفرهایی به نقاط مختلف کرد. در این سفرها بود که نفوذی در طبقات مختلف بوجود آورد و مردمانی به گرد او آمدند. شیخ جام در سال ۵۲۰ – ۵۳۶ هجری-  درگذشت. او را در معدآباد که بعدها به تربت جام شهرت یافت دفن کردند.

آثار :

  1. رساله سمرقندیه
  2. انس‌التائبین
  3. مفتاح‌النجات
  4. روضهالمذنبین و جنهالمشتاقین
  5. کنوزالحکمه
  6. سراج‌السائرین
  7. بحارالحقیقه
  8. دیوان شعر احمد جام
  9. خبه

نه در مسجد گذارندم که رندی               نه در میخانه کاین خمار خام است

میان مسجد و میخانه راهیست             غریبم عاشقم آن ره کدام است

خواستم شرح غم دل به قلم بنویسم       اتشی در قلم افتاد که طومار بسوخت

غره مشو که مرکب مردان مرد را        در سنگلاخ بادیه پی ها بریده اند

نومید هم مباش که رندان باده نوش     نا گه به یک ترانه به منزل رسیده اند

عشق آیینه ایست کاندرو زنگی نیست   با بی خبران در این سخن جنگی نیست

دانی که کرا عشق مسلم باشد            آن را که ز بدنام شدن ننگی نیست

 

.

دسته‌ها
شعرا عارف فیلسوف قرن پنجم هجری - 388 الی 485 شمسی قرن ششم هجری - 485 الی 582 شمسی نویسندگان

زندگی نامه امام محمد غزّالی

حجه الاسلام، ابو حامد، امام محمد غزّالی طوسی، بزرگمردی که در سال ۴۳۷ – ۴۵۰ هجری-  در روستای طابران طوس از مادر بزاد، کودکی و جوانیش صرف دانش اندوزی و جهانگردی شد تا آنکه در مرز چهل سالگی در انواع رشته های علوم اسلامی سرآمد دانشوران روزگار خود گشت و نامش در سراسر جهان اسلام آن روزگار زبانزد همگان گردید.

غزالی با نوشته های عمیق و پرمغز خود به قالب انواع علوم اسلامی جان تازه ای دمید، و در زمینه تصوف و عرفان، فلسفه و کلام، روان شناسی و اخلاق، نوآوریها کرد. وی از ۳۹ سالگی به بعد برای تصفیه روح و نگارش ارزنده ترین آهار خود مردم گریز شد و تا پایان عمر در گمنامی و گوشه نشینی بسر برد. سرانجام در سال ۴۹۰ – ۵۰۵ هجری – پس از پنجاه و پنج سال زندگی پر ثمر چراغ زندگیش در زادگاهش فرومرد، اما مشعل پرفروغ اندیشه در کنار آثار فراوان و ارزنده ای که از خود باقی گذاشته همچنان فروزان برجای مانده، و این فروزندگی تا کیش مسلمانی برجای باشد و زبانهای تازی و پارسی پایدار، صاحبدلان را در مسائل دینی و اخلاقی و اجتماعی و ادبی روشنگر بسیاری از حقایق خواهد بود.

نام کامل وی حجه الاسلام ابوحامد محمد بن محمد بن محمد غزّالی طوسی است. “غزال” (با فتح غین و تشدید ز) بر پیشه وری اطلاق می شده که نخِ پشم می فروخته، پیشه وری که پشم خام تهیه می کرده و پس از حلاجی با دستمزدی اندک به زنان پشم ریس می سپرده تا به نخ تبدیل شود و برای فروش آماده گردد. این پیشه هنوز در مشهد به نامهای حلاج، نداف، نخ فروش رایج است. این معنی را خود امام غزالی در کتاب احیاء علوم الدین یادآور شده است.

پدر غزالی پارسا مردی بوده صوفی مسلک، که در شهر طوس حرفه غزالی یا نخ پشم فروشی داشته است. چون مرگ این صوفی نزدیک میشود، دو فرزند خود – محمد و احمد – را با مختصر اندوخته ای که داشته به دوستی از هم مسلکان خویش می سپرد و به او می گوید: چون بر اثر محرومی از هنر خواندن و نوشتن اندوه فراوان خورده ام آرزودارم که فرزندانم ازین هنر بهره ور گردند.

 

آغار یتیمی ( احتمالاً ۴۴۴ –  457 هجری – )

پس از یتیم شدن این دو کودک، وصی درستکار تربیت آنان را برعهده می گیرد تا هنگامی که میراث اندک پدرشان تمام میشود و خود صوفی از اداره زندگی آنان فرو می ماند. آنگاه با اخلاص به آن دو پیشنهاد میکند تا برای گذران زندگی و ادامه تحصیل در زمره طلاب جیره خوار مدرسه ای از مدارس دینی شهریه بدهِ روزگار خود درآیند؛ و آنان از راه ناچاری پیشنهاد وی را می پذیرند. این سخن ابوحامد محمد غزالی که “برای غیرِ خدای عمل آموختم، ولی علم جز خدای را نپذیرفت” می تواند مؤید این حقیقت باشد.

 

راه یافتن به مدرسه (۴۵۰ – ۴۶۳ هجری )

این تاریخ نیز تقریبی است، یعنی ممکن است یکی دو سال پیش از این در شمار طلاب جیره خوار مدرسه جای گرفته باشد. زیرا خودش در نامه ای که به پادشاه سلجوقی می نویسد ازین راز چنین پرده برمیگیرد:

«بدان که این داعی پنجاه و سه سال عمر بگذاشت، چهل سال در دریای علوم دین غواصی کرد تا به جایی رسید که سخن وی از اندازه فهم بیشتر اهل روزگار درگذشت».

اگر این گفته غزالی را که “چهل سال در دریای علوم دین غواصی کردم” بپذیریم، تاریخ راه یافتن او به جرگه علمای دین به روزگار سیزده سالگی وی مسلم میشود. یعنی درین هنگام مقدمات کار دانش اندوزی را فراگرفته بوده است.

پس ازآنکه در مدرسه دینی از حداقل نیازمندیهای زندگی برخوردار شد، با خاطر آسوده و امید فراوان، دل به کتاب سپرد و گوش به سخن استاد فرا داد تا هنگامی که برای آموختن علم فقه آمادگی پیدا کرد و توانست در ردیف شاگردان خوب نخستین استادش، احمد بن محمد رادکانی، جای گیرد. نخستین دوره طلبگی غزالی را در طوس – براساس برخی قراین – می توان حدود پنج سال حدس زد؛ یعنی هنگامی که وی از شهر طوس رهسپار جرجان شد تا از محضر دومین استادش، ابوالقاسم اسماعیلی جرجانی، بهره ور شود، احتمالاً نوجوانی هیجده یا نوزده ساله بود.

 

نخستین سفر

بی تردید نخستین سفر دانشجویی غزالی سفری است که وی از طوس به جرجان رفته است، اما این سفر در چه سالی انجام شده و غزالی در آغاز این سفر چندساله بوده است، در مآخد موجود روشن نیست. اگر فرض کنیم در هیجده یا نوزده سالگی راهی این سفر شده، و احتمالا مدت رفت و برگشت و دوران اقامتش در جرجان حدود دوسال بوده است، این حدس با حکایتی که امام اسعد میهنه ای از غزالی روایت میکند تا حدی هم آهنگ میشود. امام اسعد می گوید:

از ابوحامد محمد غزالی شنیدم که می گفت: «در راه بازگشت از جرجان دچار عیاران راهزن شدیم. عیاران هرچه را که باخود داشتیم گرفتند. من برای پس گرفتن تعلیقه (جزوه، یادداشت درسی) های خود در پی عیاران رفتم و اصرار ورزیدم. سردسته عیاران چون اصرار مرا دید گفت: “برگرد، وگرنه کشته خواهی شد” وی را گفتم:” ترا به آن کسی که از وی امید امینی داری سوگند می دهم که تنها همان انبان تعلیقه را به من باز پس دهید؟ زیرا آنها چیزی نیست که شمارا به کار آید” عیار پرسید که” تعلیقه های تو چیست؟” گفتم: “درآن انبان یادداشتها و دست نوشته هایی است که برای شنیدن و نوشتن و دانستنش رنج سفر و دشواریها برخویشتن هموار کرده ام.” سردسته عیاران خنده ای کرد و گفت: “چگونه به دانستن آنها ادعا می کنی، در حالی که چون از تو گرفته شد دانایی خود را از دست دادی و بی دانش شدی؟” آنگاه به یارانش اشارتی کرد و انبان مرا پس دادند.»

غزالی گوید: «این عیّار، ملامتگری بود که خداوند وی را به سخن آورد تا با سخنی پندآموز مرا در کار دانش اندوزی راهنما شود. چون به طوس رسیدم سه سال به تأمل پرداختم و با خویشتن خلوت کردم تا همه تعلیقه ها را به خاطر سپردم، و چنان شدم که اگر باردیگر دچار راهزنان گردم از دانش اندوختهء خود بی نصیب نمانم.»

 

سفر غزالی به شامات

محمد الغزالی در سال ۴۷۴ – ۴۸۸ هجری – از خراسان راهی شام شد و در آنجا نزدیک به دو سال بماند، که هیچ کار جز عزلت و خلوت و ریاضت و مجاهدت نداشت. مدتی در مسجد دمشق اعتکاف نمود. سپس از شام به بیت المقدس رفت و هر روز به مسجد قبه الصخره می‌رفت و خویش را در آنجا محبوس می‌داشت و گاه به آب و جارو کردن مسجد و خدمتگذاری زائران می‌پرداخت. تا اینکه داعیه حج در او پدید آمد و به حجاز رفت.بر سر راه حجاز در الخلیل، چنانکه خود در زندگینامهٔ خودنوشتش «المنقذ من الضلال» آورده‌است، بر سر تربت ابراهیم خلیل با خدا عهد کرد که دو کار را دیگر هرگز نکند، از پادشاهان صله نگیرد و وارد مجادلات کلامی با دیگر متکلمان نگردد. سپس شوق دیدار و درخواستهای کودکان به وطن کشیدش و با آنکه نمی‌خواست بدانجا بازگردد عزم توس (طوس) کرد. ولی در طوس نیز خلوت گزید و تا دل را تصفیه کند به ذکر پرداخت. حادثه‌های زمان و مهم‌های عیال و ضررهای معاش از مقصد بازش می‌داشت و آرامش خاطر او رابرهم می‌زد. این حال ده سال بطول انجامید، و غزالی در این مدت مشهور ترین کتابهای خود و به ویژه احیاء علوم الدین را تألیف کرد.

 

سفر به نیشاپور

از این سخن غزالی که «چون به طوس رسیدم، سه سال به تأمل پرداختم…» می توان نتیجه گرفت که غزالی پس از بیست و سه سالگی از طوس رهسپار نیشاپور شده تا از محضر عالم بلند آوازه، امام الحرمین ابوالمعالی جوینی، بهره ور شود. غزالی در محضر این استاد نامدار چنان کوشید و درخشید که پس از یکی دوسال در شمار بهترین شاگردان وی جای گرفت، و امام الحرمین چنان شیفته این شاگرد درس خوان و هوشیار گردید که در هر محفلی به داشتن شاگردی چون او به خود می بالید.

این دوره از دانش اندوزی غزالی که سبب شد در جمع فقیهان نیشاپور مشهور و انگشت نما شود، بیش از پنج سال نپایید، یعنی چون چراغ زندگی امام الحرمین به سال ۴۷۸ هجری خاموش شد، غزالی در حدی از دانش دینی روزگار خود رسیده بود که دیگر نیازی به استاد نداشت، یا آنکه استادی که برایش قابل استفاده بوده باشد پیدا نکرد. بنابراین به نگارش و پژوهش پرداخت تا شایسته مسند استادی شود.

 

فلسفه غزالی

غزالی از جمله افرادی بود که به دوری مسلمین از تعقل و خردگرایی و نفی فلسفه تاثیر زیادی گذاشت. وی علی رغم اینکه ماهیت فلسفه را دچار مشکل نمی‌دانست، اما پرداخت به آن را مایهٔ ضعف ایمان مسلمانان دانست.

کتاب مشهور تهافت الفلاسفه که شاید مهمترین نقد و رد آرای ارسطویی مشربان در تاریخ فلسفه باشد را غزالی به شیوه‌ای فلسفی و نقادانه نگاشت. اسلوب و شیوه منطقی ای که غزالی در نگارش آن کتاب بکار برد امروز فلسفه نقادی نامیده می‌شود. ایرادهایی که غزالی بر مشائیان وارد نموده‌است ذاتاً فلسفی هستند و بعدها در فلسفه مغرب زمین همگی از سوی فیلسوفان بزرگی چون دکارت، هیوم و کانت به شرح و تفصیل بسیار طرح شده‌اند. نفی علیت، اعتباری بودن اخلاق، حمله به استقراء، عدم اعتماد به یافته‌های حسی، حجیت عقل و… که غزالی در این کتاب آنها را به شیوه‌ای منطقی و عقلی طرح نموده، همگی مسائلی فلسفی محسوب می‌شوند که در قرون جدید خود مایه وانگیزه پدیدآمدن مکتبهای جدید فلسفی شده‌اند.

 

آشنایی با خواجه نظام الملک طوسی

دراین سال غزالی به لشکرگاه ملکشاه سلجوقی، که در نزدیکی نیشاپور واقع بود، راه یافت و به خدمت همولایتی سیاستمدار خود خواجه نظام الملک طوسی پیوست. در محضر این وزیر شافعی مذهب و ادب دوست و گوهرشناس، بارها فقیهان و دوانشوران به مناظره پرداخت، و در هر مورد برمخالفانِ عقیده و اندیشه خویش پیروز گشت. دیری نپایید که خواجه نظام الملک با اشتیاق به حمایتش برخاست و در بزرگداشت وی کوشید تا آنجا که اورا «زین الدین» و «شرف الائمه» لقب داد و به استادی نظامیه بغداد برگزید.

 

آغاز استادی در نظامیهء بغداد

غزالی در سال چهارصد و هشتاد و چهار از طوس رهسپار بغداد شد، مردم این شهر مقدمش را بگرمی پذیرا شدند. خیلی زود زبانزد خاص و عام گردید. در محافل علمی از نبوغ سرشار و دانش بسیارش داستانها گفتند و کاروانیانی که از بغداد رهسپار شرق و غرب می شدند برای مردم شهرهای سرِ راه از نبوغ و هوشیاری وی حکایتها روایت میکردند تا آنکه حشمت و شوکتش به پایه ای رسید که حتی در امیران و پادشاهان و وزیران معاصر خود اثر گذاشت.

در سال ۴۷۸ هجری، غزالی یکی از بزرگانی بود که با عنوان حجهالاسلام و استاد برگزیده نظامیه بغداد، در مراسم نصب المستظهر بالله – بیست و هشتمین خلیفه عباسی- بر مسند خلافت، شرکت جست و با وی بیعت کرد. خودش در نامه ای که به سال ۵۰۴ هجری در پاسخ نظام الدین احمد نوشته است، ضمن ابراز ندامت از زندگی جنجالی و اشرافی گذشتهء خویش، چنین می نگارد: «در بغداد از مناظره کردن چاره نباشد، و از سلام دارالخلافه امتناع نتوان کرد.»

 

 مردم گریزی

پس از آنکه در بغداد به اوج شوکت و شهرت رسید، و در میان خاص و عام مقامی برتر از همه پیدا کرد، دریافت که ازاین راه نمی توان به آسایش و آرامش روحی رسید. پس از تردید بسیار سرانجام دنباله روِ صوفیان وارستهء بی نام و نشان شد. به بهانه زیارت کعبه از بغداد بیرون رفت، چندی به گمنامی به جهانگری پرداخت و سالها در حجاز و شام و فلسطین با خویشتنِ خویش به خلوت نشست تا داروی درد درونی خود را پیدا کند. به تاریخ این گوشه نشینی نیز در پاسخ غزالی به نامه نظام الدین احمد چنین اشارت رفته است:

«چون بر سر تربت خلیل – علیه السلام – رسیدم، در سنه تسع و ثمانین و اربعمائه (۴۸۹ ه.ق)، و امروز قریب پانزده سال است، سه نذر کردم: یکی آنکه از هیچ سلطانی هیچ مالی قبول نکنم، دیگر آنکه به سلام هیچ سلطانی نروم، سوم آنکه مناظره نکنم. اگر دراین نذر نقض آورم، دل و وقت شوریده گردد…»

 

بازگشت به میان مردم

ازاین راز هم خودش چنین پرده برگرفته است:

«اتفاق افتاد که در شهور سنهء تسع و تسعین و البعمائه (۴۹۹ هجری) نویسندهء این حرفها، غزالی، را تکلیف کردند- پس ازآنکه دوازده سال عزلت گرفته بود، و زاویه ای را ملازمت کرده- که به نیشاپور باید شد، و به افاضت علم و نشر شریعت مشغول باید گشت که فترت و وهن به کار علم راه یافته است. پس دلهای عزیزان از ارباب قلوب و اهل بصیرت به مساعدت این حرکت برخاست و در خواب و یقظت تنبیهات رفت که این حرکت مبدأ خیرات است و سبب احیای علم و شریعت. پس چون اجابت کرده آمد و کار تدریس را رونق پدید شد و طلبه علم از اطراف جهان حرکت کردن گرفتند، حسّاد به حسد برخاستند…»

این حسودان که غزالی به آنها اشاره کرده است، روحانیون حنفی مذهب بوده اند که در دستگاه سنجر شوکت و قدرتی یافته بودند. پس برای حفظ مقام و منصب خویش با برخی از فقیهان مالکی مذهب، از مردم طرابلس غرب، همداستان شدند تا بزرگمردی چون غزالی را با تهمت و نیرنگ از میدان بدر کنند، یا برای پیشبرد مقاصد خود از قدرت شافعی مذهبان بکاهند. غزالی در حضور سلطان سنجر که به لشکرگاه اش حاضر گشته بود، چنین دفاع می کند:

«و اما حاجت خاص آن است که من دوازده سال در زاویه ای نشستم و از خلق اعراض کردم. پس فخرالملک- رحمه الله علیه- مرا الزام کرد که به نیشاپور باید شد. گفتم: “این روزگار سخن من احتمال نکند که هرکه درین وقت کلمهالحق بگوید در و دیوار به معادات او برخیزد.” گفت: “[سنجر] ملکی است عادل، و من به نصرت تو برخیزم.” امروز کار به جایی رسیده که سخنهایی می شنوم که اگر در خواب دیدمی گفتمی اضغاث احلام است. اما آنچه به علوم عقلی تعلق دارد، اگر کسی را برآن اعتراض است عجب نیست، که در سخن من غریب و مشکل که فهم هرکس بدان نرسد، بسیار است. لکن من یکی ام، آنچه در شرح هرچه گفته باشم، با هرکه در جهان است درست می کنم و از عهده بیرون می آیم؛ این سهل است. اما آنچه حکایت کرده اند که من در امام ابوحنیفه- رحمه الله علیه- طعن کرده ام، احتمال نتوانم کرد…»

در کنار مردم دیار خود

پس از آنکه وسوسه نامردمان در دل سلطان سنجر اثر گذاشت، این پادشاه کس فرستاد و حجهالاسلام را، که در زادگاه خود طابران طوس به تعلیم و عبادت سرگرم بود به لشکرگاه خویش، تروغ- نزدیک مشهد امروز- فرا خواند. غزالی چون دریافت که در کف شیر نر خونخواره ای قرار گرفته و از رفتن چاره نیست، بهانه آورد و با نامه ای استادانه خشم سلطان سنجر را فرونشانید.

پس از درگذشت شمس الاسلام کیا امام هراسی طبری، فقیه شافعی و استاد نظامیه بغداد که او نیز از شاگردان برگزیده امام الحرمین و همدرس غزالی بوده است، به اشارت خلیفه عباسی و سلطان سنجر، وزیر عراق ضیاء الملک احمد فرزند نظام الملک به وزیر خراسان صدرالدین محمد فرزند فخرالملک نامه ای نوشت که غزالی را با نوازش و دلجویی به بغداد بازگرداند تا شاگردان مدرسه نظامیه از نابسامانی نجات یابند. ولی غزالی وارسته و دست از همه چیز شسته، تسلیم نشد و اعراض کرد.

 

پیوستن به جاودانگان

مرتضی زبیدی نویسنده بزرگترین شرح بر احیائ علوم الدین پایان زندگی غزالی را، در مقدمه خویش بر شرح احیاء با نقل از گفته های دیگران، نیک نگاشته است که ترجمه بخش اول آن چنین است:

گفته اند که اوقات خود را پیوسته به تلاوت قرآن و همنشینی با صاحبدلان و گزاردن نماز مشغول می داشت تا جمادی الآخر سال پانصد و پنج فرا رسید. احمد غزالی، برادر حجهالاسلام، گفته است: «روز دوشنبه به هنگام صبح، برادرم وضو ساخت و نماز گزارد و گفت “کفن مرا بیاورید” آوردند. گرفت و بوسید و بر دیده نهاد و گفت: “سمعاً و طاعهً للدخولِ عَلی الـمَلِک” آنگاه پای خویش را در جهت قبله دراز کرد و پیش از برآمدن خورشید راهی بهشت گردید.»

حجه الاسلام امام ابی حامد محمد الغزالی در ۱۴ شهریور ماه ۴۹۰  – ۱۴ جمادی الاخره سال ۵۰۵ هجری – و در سن ۵۵ سالگی در شهر توس (طوس) بدرود زندگی گفت و در طابران طوس بخاک سپرده شد.

یک سخن نغز از امام غزالی :

یکى، در پیش بزرگى از فقر خود شکایت مى‏کرد و سخت مى‏نالید . گفت: خواهى که ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟ گفت: البته که نه . دو چشم خود را با همه دنیا عوض نمى‏کنم.

گفت: عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه مى‏کنى؟

گفت: نه .

گفت: گوش ودست و پاى خود را چطور؟

گفت: هرگز .

گفت: پس هم اکنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است . باز شکایت دارى و گله مى‏کنى؟!بلکه تو حاضر نخواهى بود که حال خویش را با حال بسیارى از مردمان عوض کنى و خود را خوش‏تر و خوش بخت‏تر از بسیارى از انسان‏هاى اطراف خود مى‏بینى . پس آنچه تو را داده‏اند، بسى بیش‏تر از آن است که دیگران را داده‏اند و تو هنوز شکر این همه را به جاى نیاورده، خواهان نعمت بیش‏ترى هستى!

ا عشق روان شد از عدم مرکب ما            روشن ز شراب وصل دانم شب ما

زان می که حرام نیست در مذهب ما         تا  باز عدم  خشک  نیابی  لب ما

از بس که دلم طریق عشقت سپرد            اشکم به من و تو بر همی رشک برد

بنگر که به دیده در همی چون گذرد         تا نگذرد که دیده در تو نگرد

عشقی به کمال و دل ربایی به جمال       دل پر سخن و زبان ز گفتن شده لال

زین نادره تر مجا بود هرگز حال          من تشنه و پیش من روان آب زلال

 

آثار غزالی

غزالی در جهان دانش و دوراندیشی از جمله بزرگترین نام آوران برخوردار از اندیشه انسانی است، متفکرِ وارسته ای است که در میان مردم روزگار به بالاترین پایگاه اندیشه راه یافته است. پس اگر در مورد تعداد آثار مردی پرکار و فراوان اثر چون او، مبالغه شود و حقیقت و افسانه درهم آمیزد، جای شگفتی نخواهد بود.

غزالی همچو ارسطو، از دانشوران بلند آوازه ای است که علاوه بر نوشته های اصلی خودش، با گذشت زمان کتابهای فراوان دیگری به وی نسبت داده اند. کتابهایی که تعدادش شش برابر رقمی است که خودش دوسال پیش از مرگ- در نامه ای که به سنجر نوشته- یاد آورشده است. آمیختن همین آثار فراوان با کتابهای اصلی او، کار پژوهش را بر اهل تحقیق چنان دشوار کرده که برای شناسایی درست از نادرست پژوهشگران را به معیار دقیق- یعنی ترتیب تاریخی آثار غزالی- نیاز افتاده است، معیاری که می تواند تاریخ پیدایش هریک از آثار اصلی غزالی را روشن سازد. شناخت دوران تکامل اندیشه این بزرگ استاد تنها با وجود چنین معیاری امکان پذیر است و بدین وسیله ممکن است از چگونگی تحول بزرگی که در زندگی پرنشیب و فراز او رخ نموده آگاه شد.

ترتیب آثار غزالی – خوشبختانه خاورشناسان در زمینه ترتیب تاریخی آثار غزالی بسیار کار کرده اند. از گُشه و مکدونالد و گلد زیهر که بگذریم، نخستین خاورشناسی که در کتاب خویش زیر عنوان ترتیب تاریخی مؤلفات غزالی سخن گفته است لوئی ماسینیون است که زمان آثار غزالی را در چهار مرحله تنظیم کرده است. پس از وی، اسین پلاسیوس و مونت گمری وات بحث را درباره تشخیص مؤلفات اصیل و مشکوک غزالی آغاز کردند. آنگاه موریس بویژ برای ترتیب تاریخی آثار غزالی به کار جامع تری می پردازد و در تکمیل کار خاورشناسان پیش از خود راه بهتری در پیش میگیرد ولی پیش ازآنکه حاصل کارش منتشر شود به کام مرگ فرو می رود. خوشبختانه کار نیمه تمام این دانشمند را استاد لبنانی دکتر میشل آلارد تکمیل نموده و در سال ۱۹۵۹ منتشر کرده است.

سرانجام دانشمند مصری دکتر عبدالرحمن بدوی از مجموع پژوهشهای خاورشناسان یاری میگیرد و به نگارش کتاب نفیس خود مؤلفات الغزالی می پردازد. این کتاب به مناسبت جشنوارهء هزارمین سال میلاد ابوحامد امام محمد غزالی در تابستان سال ۱۹۶۰ میلادی منتشر شده است. در این کتاب از ۴۵۷ کتاب اصل و منسوب و مشکوک یاد شده که مؤلف، هفتاد و دو تای آنها را بی تردید از آنِ غزالی دانسته و در صحت بقیه تردید نموده است:

 

ترتیب تاریخی آثار امام محمد غزالی در پنج مرحله

الف- آثار سالهای دانش آموزی غزالی، از سال ۴۶۵ تا ۴۷۸ هجری:

  1.  التعلیقه فی فروع المذهب
  2.  المنخول فی الاصول

ب- آثار نخستین دوران درس و بحث:

  1.  البسیط فی الفروع
  2.  الوسیط
  3.  الوجیز
  4.  خلاصه المختصر و نقاوه المعتصر
  5.  الـمُنـتَحَل فی علم الجدل
  6.  مآخد الخلاف
  7.  لباب النظر
  8.  تحصیل المآخذ فی علم الخلاف
  9.  المبادی و الغایات
  10.  شفاء الغلیل فی القیاس و التعلیل
  11.  فتاوی الغزالی
  12.  فتوی (فی شأن یزید)
  13.  غایه الغور فی درایه الدور
  14.  مقاصد الفلاسفه
  15.  تهافت الفلاسفه
  16.  معیار العلم فی فن المنطق
  17.  معیار العقول
  18.  محک النظر فی المنطق
  19.  میران العمل
  20.  المستظهری فی الرد علی الباطنیه
  21.  حجه الحق
  22.  قواصم الباطبیه
  23.  الاقتصاد فی الاعتقاد
  24.  الرساله القدسیه فی قواعد العقلیه
  25.  المعارف العقلیه و لباب الحکمه الالهیه

ج- آثار دوران خلوت نشینی و مردم گریزی:

  1.  احیاء علوم الدین
  2.  کتاب فی مسئله کل مجتهد مصیب
  3.  جواب الغزالی عن دعوه مؤید الملک له
  4.  جواب مفصل الخلاف
  5.  جواب المسائل الاربع التی سألها الباطنیه بهمدان من ابی حامد الغزالی
  6.  المقصد الاسنی فی شرح اسماء الحسنی
  7.  رساله فی رجوع اسماءالله الی ذات واحده علی رأی المعتزله و الفلاسفه
  8.  بدایه الهدایه
  9.  کتاب الوجیز فی الفقه
  10.  جواهر القرآن
  11. کتاب الاربعین فی اصول الدین
  12.  کتاب المضنون به علی غیر اهله
  13.  المضنون به علی اهله
  14.  کتاب الدرج المرقوم بالجداول
  15.  القسطاس المستقیم
  16.  فیصل التفرقه بین الاسلام و الزندقه
  17.  القانون الکلی فی التأویل
  18.  کیمیای سعادت (فارسی)
  19.  ایها الولد
  20. اسرار معاملات الدین
  21.  زاد آخرت (فارسی)
  22.  رساله الی ابی الفتح احمد بن سلامه
  23.  الرساله اللدنیّه
  24.  رساله الی بعض اهل عصره
  25.  مشکات الأنوار
  26.  تفسیر یاقوت التأویل
  27.  الکشف و التبیین
  28.  تلبیس ابلیس

د-بازگشت به سوی مردم و دومین دوران درس:

  1.  المنقذ من الضلال
  2.  کتب فی السحر و الخواص الکیمیا
  3.  غور الدور فی المسئله السریجیه
  4. تهذیب الاصول
  5. کتاب حقیقه القولین
  6.  کتاب اساس القیاس
  7.  کتاب حقیقه القرآن
  8.  المستصفی من علم الصول
  9.  الاملاء علی مشکل «الحیاء»

هـ آخرین سالهای زندگی، ۵۰۳ تا ۵۰۵ هجری:

  1.  الاستدراج
  2.  الدره الفاخره فی کشف علوم الآخره
  3.  سرالعالمین و کشف ما فی الدارین
  4.  نصیحه الملوک (فارسی)
  5.  جواب مسائل سئل عنها فی نصوص اشکلت علی المسائل
  6.  رساله الاقطاب
  7.  منهاج العابدین
  8.  الجام العوام

 

.