مردی مقابل گل فروشی ایستاد.او می خواست دسته گلی برای…
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و…
بیشتر بخوانید »یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون…
بیشتر بخوانید »مردی مقابل گل فروشی ایستاد.او می خواست دسته گلی برای…
بیشتر بخوانید »یک بچه ی کوچیک می خواست خدا رو ببینه .…
بیشتر بخوانید »کشتی مردی در یک طوفان عظیم غرق شد اما این…
بیشتر بخوانید »در یکی از شهرهای اروپایی پیرمردی زندگی می کرد که…
بیشتر بخوانید »جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و…
بیشتر بخوانید »مورچه ای در پی جمع کردن دانه های جو از…
بیشتر بخوانید »پدربزرگ، درباره چه مینویسید؟ -درباره تو پسرم، اما مهمتر از…
بیشتر بخوانید »روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو ۳ پند…
بیشتر بخوانید »یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون…
بیشتر بخوانید »