باب اول در عدل و تدبیر و رای

شنیدم که یک بار در حله ای

شنیدم که یک بار در حله ای

سخن گفت با عابدی کله ای

که من فر فرماندهی داشتم

به سر بر کلاه مهی داشتم

سپهرم مدد کرد و نصرت وفاق

گرفتم به بازوی دولت عراق

طمع کرده بودم که کرمان خورم

که ناگه بخوردند کرمان سرم

بکن پنبه ی غفلت از گوش هوش

که از مردگان پندت آید به گوش

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *