باب اول در عدل و تدبیر و رای

نکوکار مردم نباشد بدش

نکوکار مردم نباشد بدش

نورزد کسی بد که نیک افتدش

شر انگیز هم در سر شر رود

چو کژدم که با خانه کمتر رود

اگر نفع کس در نهاد تو نیست

چنین جوهر و سنگ خارا یکی است

غلط گفتم ای یار شایسته خوی

که نفع است در آهن و سنگ و روی

چنین آدمی مرده به ننگ را

که بروی فضیلت بود سنگ را

نه هر آدمی زاده از دد به است

که دد ز آدمی زاده ی بد به است

به است از دد انسان صاحب خرد

نه انسان که در مردم افتد چو دد

چو انسان نداند بجز خورد و خواب

کدامش فضیلت بود بر دواب؟

سوار نگون بخت بی راه رو

پیاده برد زو به رفتن گرو

کسی دانه ی نیکمردی نکاشت

کز او خرمن کام دل برنداشت

نه هرگز شنیدیم در عمر خویش

که بدمرد را نیکی آمد به پیش

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *