باب دوم در اخلاق پارسايان

حکایت من آنم که من دانم

یکى از بزرگان را به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه می کردند. سربرآورد و گفت : من آنم که من دانم.

شخصم به چشم عالمیان خوب منظر است

وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پیش

طاووس را به نقش و نگارى که هست خلق

تحسین کنند و او خجل از پاى زشت خویش

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *