چو بگذشت نیمى ز گردان سپهر درخشنده خورشید بنمود چهر…
هر آن کس کزین دانش آگه بود پراگنده گر بر…
چو یک پاس بگذشت از تیره شب چنانچون کسى راز…
چو نامه بر شاه ایران رسید سر تاج و تختش…
سیاوش در بلخ شد با سپاه یکى نامه فرمود نزدیک…
و زان پس خروشیدن ناى و کوس برآمد بیامد سپهدار…
بمهر اندرون بود شاه جهان که بشنید گفتار کار آگهان…
چهارم بتخت کیى بر نشست یکى گرزه گاو پیکر بدست…
پر اندیشه شد جان کاوس کى ز فرزند و سودابه…
ازان پس نگه کرد کاوس شاه کسى را که کردى…