کیخسرو

رفتن فرنگیس با کى‏خسرو و گیو به ایران

چو این کرده شد بر نهادند زین

بران بادپایان با آفرین‏

فرنگیس ترگى بسر بر نهاد

برفتند هر سه بکردار باد

سران سوى ایران نهادند گرم

نهانى چنانچون بود نرم نرم‏

بشد شهر یک سر پر از گفت و گوى

که خسرو بایران نهادست روى‏

نماند این سخن یک زمان در نهفت

کس آمد بنزدیک پیران بگفت‏

که آمد ز ایران سر افراز گیو

بنزدیک بیدار دل شاه نیو

سوى شهر ایران نهادند روى

فرنگیس و شاه و گو جنگ جوى‏

چو بشنید پیران غمى گشت سخت

بلرزید بر سان برگ درخت‏

ز گردان گزین کرد کلباد را

چو نستیهن و گرد پولاد را

چو این کرده شد بر نهادند زین

بران بادپایان با آفرین‏

فرنگیس ترگى بسر بر نهاد

برفتند هر سه بکردار باد

سران سوى ایران نهادند گرم

نهانى چنانچون بود نرم نرم‏

بشد شهر یک سر پر از گفت و گوى

که خسرو بایران نهادست روى‏

نماند این سخن یک زمان در نهفت

کس آمد بنزدیک پیران بگفت‏

که آمد ز ایران سر افراز گیو

بنزدیک بیدار دل شاه نیو

سوى شهر ایران نهادند روى

فرنگیس و شاه و گو جنگ جوى‏

چو بشنید پیران غمى گشت سخت

بلرزید بر سان برگ درخت‏

ز گردان گزین کرد کلباد را

چو نستیهن و گرد پولاد را

بفرمود تا ترک سیصد سوار

برفتند تازان بران کارزار

سر گیو بر نیزه سازید گفت

فرنگیس را خاک باید نهفت‏

ببندید کى‏خسرو شوم را

بد اختر پى او بر و بوم را

سپاهى برین گونه گرد و جوان

برفتند بیدار دو پهلوان‏

فرنگیس با رنج دیده پسر

بخواب اندر آورده بودند سر

ز پیمودن راه و رنج شبان

جهانجوى را گیو بد پاسبان‏

دو تن خفته و گیو با رنج و خشم

براه سواران نهاده دو چشم‏

ببرگستوان اندرون اسپ گیو

چنانچون بود ساز مردان نیو

زره در بر و بر سرش بود ترگ

دل ارغنده و تن نهاده بمرگ‏

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن