دسته‌ها
شعرا معاصر

زندگی نامه حمید مصدق

حمید مصدق بهمن ۱۳۱۸ در شهرضا متولد شد.
چند سال بعد به همراه خانواده‌اش به اصفهان رفت و تحصیلات خود را در آنجا ادامه داد.
او در دوران دبیرستان با منوچهر بدیعی، هوشنگ گلشیری، محمد حقوقی و بهرام صادقی هم
مدرسه بود و با آنان دوستی و آشنایی داشت.

حمید مصدق از شاعرانی است که تغزل و جامعه گرایی را به موازات هم پاس
داشته است . شعر او پرنده ای است با دوبال ، یکی از جنس آب و دیگری از جنس آتش .

او در ابتدا در منظومه کاوه که بعد ها با نام درفش کاویان شناخته شد
سبک حماسی را برگزید ولی بعد در منظومه در رهگذر باد به جمله شاعران شعر تازه
پیوست و شعری ممزوج از احساسات عاشقانه و عواطف اجتماعیگرایید .

درفش کاویان

ستمها بر تن و بر جان او رفته

دلش چون آهنی در کوره بیداد ها تفته

از آن رو کان سیه کردار

گجسته اژدهاک پیر دژ رفتار


آن خونخوار

هماره خون گلگون جوانان وطن می خورد

روان کاوه زاین

اندوه می آزرد

اگرچه پیکرش را حسرتی جانکاه می کاهید

درون سینه اش دل ؟

نه

 

که خورشید محبت گرم می تابید

به قلبش گرچه اندوه فراوان بود

هنوزش با شکست از گشت سال و ماه

فروغ روشنی بخش امید و شوق

در چشمش نمایان بود

در آن میدان

کنار

کارگاه کاوه جنگجو جانباز

فزونی می گرفت آن جمع را هر چند

در آنجا کاوه بر آن جمع جانبازان جنگاور

نگاهی مهربان افکند

اگر چه بیمناک افکند

اگر چه بیمناک از جان یاران بود

همه یاران او بودند

همه یاران با ایمان او بودند

همه در انتظار لحظه فرمان او

بودند

و کاوه

مرد آزاده

مصدق در ۱۳۳۹ وارد دانشکده حقوق شد و در
رشته بازرگانی درس خواند. از سال ۱۳۴۳ در رشته حقوق قضایی تحصیل کرد و بعد هم مدرک
کارشناسی ارشد اقتصاد گرفت. در ۱۳۵۰ در رشته فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی
دانش‌آموخته شد و در دانشکده علوم ارتباطات تهران و دانشگاه کرمان به تدریس پرداخت.

وی پس ار دریافت پروانه وکالت از کانون
وکلا در دوره‌های بعدی زندگی همواره به وکالت اشتغال داشت و کار تدریس در دانشگاه‌های
اصفهان، بیرجند و بهشتی را پی می‌گرفت.

در ۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل به انگلیس رفت
و در زمینه روش تحقیق به تحصیل و تحقیق پرداخت. تا سال ۱۳۵۸ بیشتر به تدریس روش تحقیق
اشتغال داشت و از ۱۳۶۰ تدریس حقوق خصوصی به خصوص حقوق تعاون . مصدق تا پایان عمر عضو
هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی بود و مدتی نیز سردبیری مجله کانون وکلا را به عهده
داشت.

حمید مصدق در هشتم آذرماه ۱۳۷۷ بر اثر بیماری
قلبی در تهران درگذشت.

چون قایق شکسته ز توفانم

ساحل مرا به خویش نمی خواند

امواج می خروشند

امواج سهمگین

آیا

 

کدام موج

اینک مرا چو طعمه به گرداب می دهد ؟

گرداب می ربایدم از اوج موجها

در کام خود گرفته مرا تاب می دهد

 

فریاد می کشم

آیا کدام دست

برپای این نهنگ گران بند می زند ؟

ساحل مرا به وحشت گرداب دیده است

لبخند می زند

.

دسته‌ها
شعرا معاصر نقاش

زندگی نامه سهراب سپهری

سهراب سپهری فرزند اسد الله سپهری در سال ۱۳۰۷ در روز ۱۵ مهر ماه به دنیا آمد. کودکی خود را در کاشان در باغی بزرگ به سر آورد. این باغ که یکی از باغ‌های زیبای کاشان بود به اجداد وی تعلق داشت‌. در خاندان سپهری بزرگ مردانی ظهور کرده بودند که نامشان در تاریخ ادب و هنر ایران ثبت شده است‌. در میان اجداد پدری سپهری نام مورخ الدوله نویسنده ناسخ التواریخ بیش از همه معروف است‌…

اهل کاشانم

روزگارم بد نیست‌.

تکه نانی دارم ، خرده هوشی‌، سر سوزن ذوقی‌.

مادری دارم ، بهتر از برگ درخت‌.

دوستانی ، بهتر از آب روان‌.

و خدایی که در این نزدیکی است‌:

لای این شب بوها، پای آن کاج بلند.

روی آگاهی آب‌، روی قانون گیاه‌.

 

من مسلمانم‌.

قبله ام یک گل سرخ‌.

جانمازم چشمه‌، مهرم نور.

دشت سجاده من‌.

من وضو با تپش پنجره ها می گیرم‌.

 

در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف‌.

سنگ از پشت نمازم پیداست‌:

همه ذرات نمازم متبلور شده است‌.

من نمازم را وقتی می خوانم

 

 

که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو.

من نمازم را پی«تکبیره الاحرام» علف می خوانم‌،

پی «قد قامت» موج‌.

 

کعبه ام بر لب آب ،

کعبه ام زیر اقاقی هاست‌.

کعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود

شهر به شهر.

«حجر الاسو » من روشنی باغچه است‌.

 

اهل کاشانم‌.

پیشه ام نقاشی است‌:

گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ ، می فروشم به شما

تا به آواز شقایق که در آن زندانی است

دل تنهایی تان تازه شود.

 

چه خیالی ، چه خیالی ، … می دانم

پرده ام بی جان است‌.

خوب می دانم ، حوض نقاشی من بی ماهی است‌.

 

 

 

کودکی :

او نیز بخش مهمی از زندگی و عمر خویش را در این باغ به سر آورده بود و پس از آنکه در فنون تاریخ نویسی به حدی بالا رسید توسط دربار قاجار به تهران احضار شد ولی این باغ همچنان پابرجا بود. تقدیر چنین بود که پس از گذشت سالیان سال کودکی در این باغ به نشو و نما بنشیند که از اوایل کودکی خویش دارای طبعی سرشار و روانی زیبا بود. سپهری که بعدها به عنوان یکی از بزرگترین شاعران طبیعت گرا و طبیعت شناس ایران مورد قبول همگان قرار گرفت‌، این جنبه مهم از شخصیت خویش را وام دار بزرگ شدن در این باغ بود که به سان پنجره‌ای بزرگ به آفاق طبیعت گشوده شده بود. آری بی گمان نقش این باغ و طبیعت بکر کاشان در استغراق سپهری در جلوه‌های عمیق طبیعت آن چنان پر رنگ و ملموس است که هرگز نمی‌توان آن را نادیده گرفت‌. بی جهت نبود که او پس از آن که به یکی از نقاشان بزرگ ایران زمین بدل شد و در تهران آوازه‌ای بزرگ یافت‌، علی رغم معروف بودن و علی رغم سرگرمی‌های گوناگون کاری‌، هر گاه که فرصت می‌یافت خود را به کاشان می‌رساند و در خلوت این باغ به فکر فرو می‌رفت‌.کوتاه سخن این که نمی‌توان از زندگی سپهری سخن به میان آورد ولی از باغی که در آن بزرگ شد سخن نگفت‌.واقع این است که هویت سپهری از جست وخیزهای کودکانه او در باغی شروع می‌شود که ذکر آن در شعرش زیباترین ذکر است‌: باغ ما در طرف سایه ی دانایی بود.

باری‌، سپهری در نخستین سال‌های زندگی با روحی ظریف و روانی لطیف چشم به نظاره هستی گشود و طبق سنت خانواده که هنر آموزی جزو اصول آن به شمار می‌رفت در سال‌های نخستین زندگی با مظاهری از هنر آشنا شد و آن گاه راه به مکتب و مدرسه برد. کودکی او یک کودکی زیبا و منحصر به فرد بود به گونه‌ای که هیچ گاه نتوانست زیبایی‌های آن را فراموش کند. او هم زمان با درس آموزی در دبستان به محیط پیرامون خویش و انسان هایی که در کسوت‌های گوناگون می‌دید نظر داشت‌. شاید بتوان گفت از همان آغاز شاعر بود زیرا نگاه او به زندگی درست از همان اوان شکل گرفته است‌. بنابراین کودکی سپهری یک کودکی عادی و معمولی نیست بلکه کودکی شاعر بزرگی است که الفبای شعری خویش را از کوله بار کودکی اش اندوخته و آموخته است‌. شعر او گواه این حقیقت است که سپهری بخشی از موجودیت فکری خویش را مدیون عهد صغر است‌.

 

ترکیب خانوادگی خاندان سپهری با وجود عموهایی هنرمند این اجازه را به طفل نوباوه داده بود که با تجربیات از نزدیک در تماس باشد. خاطرات سپهری نشان دهنده ماجراهای شیرین و عزیزی است که در متن آن ذوق و صفا به چشم می‌خورد. این ذوق و این صفا بعدها نه تنها از بین نمی‌رود و نه تنها کاسته نمی‌شود بلکه روبه تکامل و ازدیاد دارد شاید بتوان گفت‌:مراحل پس از کودکی سهراب‌، شرحی است بر زیبایی‌های بی پایان یک زندگی کودکانه‌. سپهری در کودکی خود بود و بعدها هر اندازه که پیش رفت و بالندگی یافت‌، بر قوس خود وی دوایری دیگر افزوده شد.

 

.

جوانی

دوران درس آموزی سپهری در دبستان به شکل معمولی سپری شد. مثل همه کودکان مشق می‌نوشت‌، مثل همه کودکان بازیگوش بود، مثل همه کودکان از معلم می‌ترسید، مثل همه کودکان از تعطیلات خوشش میآمد و مثل همه کودکان تنبیه می‌شد. اما او در چندین صفت با همه کودکان فرق داشت‌:

اول این که عشقی عجیب به نقش داشت بنابر این مثل همه کودکان نقاشی نمی‌کرد بلکه مثل خودش نقاشی می‌کرد. دومین تفاوت او با کودکان هم سن و سالش این بود که در خانه شور و شر به پا می‌کرد ولی در مدرسه کودکی معصوم و طفلی بسیار مودب بود. بنابر این تنبیه شدن او در مدرسه هیچ وقت به خاطر بازیگوشی یا شلوغی نبود بلکه به جهت این بود که بیش از اندازه نقاشی می‌کرد. فراموش نکرده‌ایم یکی از معلمانش وقتی ذوق عجیب او به کشیدن عکس‌های مختلف از دار و درخت و در و دیوار و اسب و جنگل را دیده بود با دل سوزی به او گفته بود:و همین نقاشی یک روز تو را بدبخت خواهد کرد.

معلم درست می‌گفت اما سخن او درباب این کودک هرگز مصداق نداشت زیرا این کودک کودکی معمولی نبود. درست که پشت نیمکت نشسته بود ولی بیش از کودکان نیمکت نشین می‌دانست‌. درست که هر روز راه دبستان می‌پیمود ولی استعدادی در جبین داشت که منتظر بود پرده کودکی کنار رود تا او شکوفا شود. این شکوفایی زمانی آغاز شد که پس از تحمل روزهای کند و تند دبستان او راه به دبیرستان برد. نخستین جلوه‌های طبع شاعرانه وجود این کودک نقش دوست را از چنگال نقش رها کرد.بدین سان عنصر دیگری در زندگی وی نمایان شد که اجازه نمی‌داد یک بعدی بودند شخصیت او را در خود فرو برد. همین که در ۱۷ سالگی دیوانی را به چاپ سپرد نشان از آن دارد که استعداد در وجود او همواره راهی به جولان می‌جست‌.

آشنایی با چهره‌های فرهنگی شهر کوچک کاشان این اجازه را به سپهری نوجوان می‌داد که به مقولاتی فراتر و بزرگ‌تر فکر کند. از این رو سهراب هنوز پا به جوانی نگذاشته بود که در تعدادی از هنرهای رایج و مرسوم دستی بر آتش داشت‌. خط زیبا،نقش زیبا، شعر زیبا و نگاه زیبا اوصاف آن روزگاران شخصیتی است که بعدها هیچ یک از هنرهای خویش را از دست نداده است‌.

سپهری در ایام جوانی این توفیق را داشت که مجمع الجزایر هنرهایی اصیل و ارزشمند شود.در میان هنرهای او در این عهد، چیزی که بیش از همه مهم است بیان زیبایی است که صفت او محسوب می‌شود. همین صفت است که اخلاق و منش او را به منشی پر از جذابیت بدل کرده است‌. جذابیت سپهری چنان بود که از دید هیچ کس مخفی نمی‌ماند. دوستان او راویان خاطراتی هستند که در یک سوی آن قضایای تمام شده قرار دارد و در یک سوی آن جذابیت پایان‌ناپذیر جوانی که می‌رفت فتح کند: فتح زندگی‌، فتح هنر، فتح آینده و سرانجام فتح جاودانگی‌.

جاودانگی سهراب سپهری درست از جوانی اش شروع شد. هنوز جوان بود که الفبای فرزانگی را از روحش به سر انگشت ظهور آورد. نگاه فراخ او به پدیده‌های ملموس و ناملموس که بعدها عناصر شعر و شعور او را تشکیل دادند همگی میراث بازمانده ایام جوانی سپهری هستند.

 

 

تحصیلات

اشتغال جدی به درس و بحث و تمرکز بسیار قوی به پدیده هنر جوانی سپهری را در عرصه‌ای پر روح ناپدید کرده است‌. آری‌، سپهری جوانی خویش را به پای هنر نهاد و دمی نیاسود. این اندازه تمرکز و هنر وری نشان از آن دارد که او در هنر به جست و جوی حقیقت و خویشتن مشغول بود.

شتافتن به عرصه‌های بعد که خود را در تحصیلات دانشگاهی و مشغول شدن در کارهای اداری نمایان می‌کند هرگز نمی‌تواند اشتیاق جدی سپهری به مقولات هنر را از بین ببرد. گویا عهد بسته بود همه چیز را به خدمت هنر بیاورد: از درس تا کار و از سمت‌های اجتماعی تا مقولاتی که برای آینده نیاز داشت‌.

او حتی در دوره تحصیل در دانشگاه نیز بیش از آن که به کتاب‌های درسی بیاندیشد به شکار جلوه‌های هنری زمان می‌گذاشت‌. از این روست که خاطراتش تماماً خاص و استثنایی هستند.

باز شدن پنجره ی سفر زندگی وی را به افقی وسیع‌تر رهنمون می‌شود. سپهری با پیوستن به قافله ی سفر شروعی دیگر را رقم می‌زند. گویاطفل وجودی او منتظر دستی بود که تا تولد دوباره را تجربه کند و آن گاه در زندگی و آثارش نمایان شود. این دست بی گمان دست سفر بود: سفر در اقطار زمین و زمین را زیر گامهای تجربه لمس کردن‌.

سهراب سپهری پس از آنکه تحصیلات خویش را به پایان برد، در نخستین انتخاب دست به انتخابی بزرگ زد. این انتخاب‌، انتخاب حرکت و تحرک بود. از این رو تن به حرکت داد و راه رفت‌: از شرق تا غرب و چنین است که او را در دهه‌های میانی زندگی اش هرگز ثابت و ساکن نمی‌بینیم بلکه هر روز در جایی است‌. اگر روزی در کارگاه نقاشی خویش است‌، چند روزی در زیر خیمه طبیعت به نظاره ایستاده است‌. اگر روزی با دوستی قرار سکوت می‌گذارد، چند روزی با مادر طبیعت قرار هم سخنی می‌گذارد.

آری‌، قرار سکوت زیرا سپهری هرگز در جمع‌ها لب به سخن نمی‌گشود. در زندگی او سکوت و تفکر یکی از پررنگ‌ترین مسایل است که تا امروز مورد توجه قرار نگرفته است‌. سپهری زندگی خویش را وقف خاموشی و نگریستن کرده بود. از این رو بود که هیچ کس از اصحاب هنر سخنی را از او به یاد ندارد که در رد و اثبات کسی بر زبان آورده باشد. منش سپهری نگریستن و گذشتن بود.منطق او منطق نبرد نبود بلکه این گونه سامان گرفته بود که همواره با مدارا سپری شود. او انسانی منزوی نبود ولی به غایت منضبط و قانون مدار بود. سپهری به دوست گرفتن و دوست داشتن عقیده‌ای ژرف داشت ولی هیچ گاه خود را از چارچوب انسانی و اخلاقی که برای خود تعریف کرده بود، خارج نمی‌کرد.

حوادث زندگی او چه کوچک و چه بزرگ و چه جدی و چه غیر جدی در نهایت به انسان و طبیعت ختم می‌شود. زندگی نامه او زندگی نامه انسانی است که راه سفر در پیش گرفته و به اوج سفر می‌کند. این اوج یک روز در شعر تجلی می‌کند و یک روز در نقاشی‌. این جا باید ایستاد: سپهری مدار زندگی خویش را این گونه رقم زد که پیوسته در حال حرکت و شدن باشد.این شدن به شکل پرواز صورت می‌گیرد و این پرواز دو بال دارد: شعر و نقاشی‌.

از دهه ۱۳۳۰ که سفرهای سپهری به خاور و باختر آغاز می‌شود، او از تیررس معلومات و خاطرات دور می‌افتد. چنین می‌نماید که زندگی او در این برهه‌ها نامعلوم و نامشخص است اما هرگز چنین نیست زیرا در حقیقت اگر قواعد زندگی او را در نظر بگیریم که مقداری از آن‌ها در این زندگی نام مورد اشاره قرار گرفت خواهیم دید او همواره در مسیر زندگی به سمت جلو می‌شتابد. کوتاه سخن این که زندگی نامه او زندگی انسان پر شوری است که با اسلوب خاص خودش زندگی خویش را به سر آورده و در نهایت به توفیقی بزرگ و کم نظیر دست یافته است‌.

رفتار بزرگ منشانه او با خانواده‌، دوستان‌، آشنایان‌،اصحاب هنر، اصحاب فکر و دیگر کسانی که در زندگی خویش با آنها در تماس بود نشان دهنده غنای روز افزون حیات انسانی است که نمی‌توان در باب او به مسائل متداولی چون‌: تولد، تحصیل‌، حادثه‌، کار، ازدواج‌، شغل‌، پول‌، ادعا، دیده شدن‌، استاد شدن و سرانجام مرگ بسنده کرد.

زندگی نامه او حاوی فرم خاصی است که فراتر از مسائل زاده شدن و از دنیا رفتن جلوه می‌کند. به عبارتی دیگر: ما در زندگی نامه سپهری با عناصری پر از زندگی و عشق و تبلور و زیبایی مواجه هستیم‌. این عناصر هم در شعر او و هم در نقاشی او به زیباترین وجه ممکن بازتاب یافته است‌. اکنون بی هیچ واهمه‌ای به سهولت می‌توان گفت‌: زندگی نامه سپهری‌، نقاشی‌های او و شعرهای اوست‌. هر چند که انسان بود و مثل آدمیزادگان در زمین می‌زیست‌، اما چنان کرده بود که گویا زمین در او می‌زیست‌.

او وقتی می‌گفت‌: من به آغاز مین نزدیکم‌، در حقیقت زندگی نامهء خویش را با کوتاه‌ترین جمله ممکن بیان می‌کرد، بی آنکه سخنی از سال و زاد و جا و شهر و مکان به زبان آورده باشد. شاید بتوان ادعا کرد: بند بند شهرهای سپهری و نقش نقش نقاشی‌های او بریده‌ای از زندگی اوست که کل زندگی اش را در خودش جا داده است‌. این موضوع اندازه واضح است که شاید لازم نباشد به نمونه‌ای خاص اشاره کنیم‌.

صدای پای آب که در دهه ۳۰ ساخته شد، به وضوح نشان می‌دهد که سپهری در مجرای زندگی هر لحظه در حال نگارش زندگی و زیست نامه خود بود.

 

آب را گل نکنیم‌:

در فرودست انگار، کفتری می خورد آب‌.

 

 

یا که در بیشه دور، سیره ای پر می شوید.

یا در آبادی‌، کوزه ای پر می گردد.

 

آب را گل نکنیم‌:

شاید این آب روان‌، می رود پای سپیداری‌، تا فرو شوید

اندوه دلی‌.

دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب‌.

 

زن زیبایی آمد لب رود،

آب را گل نکنیم‌:

روی زیبا دو برابر شده است‌.

 

چه گوارا این آب‌!

چه زلال این رود!

مردم بالادست‌، چه صفایی دارند!

چشمه هاشان جوشان‌، گاوهاشان شیرافشان باد!

من ندیدم دهشان‌،

 

 

بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست‌.

ماهتاب آن جا، می کند روشن پهنای کلام‌.

بی گمان در ده بالادست‌، چینه ها کوتاه است‌.

مردمش می دانند، که شقاق چه گلی است‌.

بی گمان آن جا آبی‌، آبی است‌.

 

غنچه ای می شکفد، اهل ده باخبرند.

چه دهی باید باشد!

کوچه باغش پر موسیقی باد!

مردمان سر رود، آب را می فهمند.

گل نکردندش‌، ما نیز

آب را گل نکنیم‌.

 

 

 

سپهری دهه اول و دوم زندگی خویش را با علم و هنر به سر آورد. دهه سوم زندگی‌اش را به تجربه اندوزی و سفر و دهه چهار زندگی خویش را بیشتر به سفرهای دراز اختصاص داد. در این دوره بود که بارها و بارها به‌: ژاپن‌، فرانسه‌، ایتالیا، هندوستان‌، آمریکا، و بسیاری دیگر از کشورهای شرق و غرب سفر کرد. بسیاری از آگاهان زندگی و شعر وی را تأثیر پذیرفته از تعالیم خاور دور و ادیان هند و بودا می‌دانند. برخی دیگر معتقد شده‌اند که او تحت تأثیر ادیان ژاپن بوده است‌، اما درست این است که او انسانی بود که تعالایم خویش را از زندگی می‌گرفت و هرگز هیچ یک از میراث‌های درست و منطقی زندگی را نفی نمی‌کرد. برای او آنچه مهم بود، قرار داشتن در مدار زندگی بود، نه شرق و غرب‌. بنابراین خط پر رنگ حیات او، در این نکته خلاصه می‌شود که در جستجوی زندگی به راه افتاده بود و قصد داشت تا آخرین قلمرو پیش برود.

در این میان آشنایی و رفاقت او با ستون‌های بزرگ ادب فارسی و بیش از همه نیما یوشیج و فروغ فرخزاد نشان دهنده کشش و ذوق اوست‌. سپهری با همه بزرگان شعری ایران ایام خود دوستی داشت‌، اما در بین آنها استقلال خود را حفظ می‌کرد. در هیچ یک از صفحات زندگی او به نمونه‌ای از تنش و بحران برخورد نمی‌کنیم‌، بلکه راه او راه هنر است و در این راه سکوت را بر هر چیزی ترجیح می‌دهد.

بهترین شاهد این موضوع انتشار آرام و تدریجی آثارش است‌. سپهری آثار خود را در فضایی آرام و در ساکن‌ترین و بی جنجال‌ترین بخش‌های دهه ۳۰ و ۴۰ به دست چاپ سپرد و پس از سال ۱۳۴۵ تا مدتهای مدیدی شعر نگفت‌. در هیچ یک از زندگی نامه‌های موجود از علت این موضوع سخن به میان نیامده است و کسی نخواسته است که بداند چرا شاعرِ صدای پای آب و مسافر و حجم سبز از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۹ که پای از هستی بیرون کشید، چرا تنها ۱۴ قطعه شعر سروده است؟ این موضوع دارای دلایلی است که این زندگینامه مجال بازپرداخت ان را ندارد و امید است در جای خود به تفصیل آن را مورد اشاره قرار دهیم‌.

در نهایت‌: شاعر بزرگ عشق و هنر پس از تحمل یک دوره بیماری که حدود دو سال طول کشید، سرانجام در اول مرداد ۱۳۵۹ در سن ۵۲ سالگی بدورد حیات گفت‌، در حالی که تنها شاعری بود که غنچه غنچه شعرش بوی زندگی می‌داد و تنها شاعری بود که بیشترین حجم شعر را در سر زبان مردمان روزگار خود داشت‌.

طبق وصیتش او را به زادگاه خودش در مشهد اردهال منتقل نمودند و با قطعه‌ای که بر حسب تصادف از حجم سبز انتخاب شد، سنگ قبری برایش نهادند که به وضوح فریاد می‌زد:

 

به سراغ من اگر می آیید

     نرم و اهسته بیایید

        مباد که ترک بردارد

           چینی نازک تنهایی من‌.

 

 

 

ندای آغاز :

 

کفش هایم کو،کفش هایم کو،

چه کسی بود صدا زد: سهراب؟

 

 

آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ‌.

مادرم در خواب است‌.

و منوچهر و پروانه‌، و شاید همه مردم شهر.

شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد

و نسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می روبد.

بوی هجرت می آید:

بالش من پر آواز پر چلچله هاست‌.

 

صبح خواهد شد

و به این کاسه آب

آسمان هجرت خواهد کرد.

 

باید امشب بروم‌.

 

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم

حرفی از جنس زمان نشنیدم‌.

هیچ چشمی‌، عاشقانه به زمین خیره نبود.

کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.

هیچ کسی زاغچه یی را سر یک مزرعه جدی نگرفت‌.

 

 

من به اندازه یک ابر دلم می گیرد

وقتی از پنجره می بینم حوری

– دختر بالغ همسایه –

پای کمیاب ترین نارون روی زمین

فقه می خواند.

 

چیزهایی هم هست‌، لحظه هایی پر اوج

(مثلاً شاعره یی را دیدم

آن چنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش

آسمان تخم گذاشت‌.

و شبی از شب ها

مردی از من پرسید

تا طلوع انگور، چند ساعت راه است؟)

باید امشب بروم‌.

 

باید امشب چمدانی را

که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم

و به سمتی بروم

 

 

که درختان حماسی پیداست‌،

رو به آن وسعت بی واوه که همواره مرا می خواند.

یک نفر باز صدا زد: سهراب

کفش هایم کو؟ کفش هایم کو؟

.

دسته‌ها
شعرا معاصر

زندگی نامه مهدی سهیلی

مهدی سهیلی فرزند غلامرضا از نوادگان حاج اکبر سمنانی از شاعران بزرگ معاصر است . وی در سال ۱۳۰۳ در تهران متولد شد . پس از پایان تحصیلات ابتدایی به فراگرفتن علوم قدیمیه و صرف و نحو عربی و منطق و معانی نزد استادان فن پرداخت و دوره متوسطه را در دبیرستان نظام آباد به پایان آورد . سپس وارد خدمات مطبوعاتی و روزنامه نگاری شد .

نام خانوادگی خود را از حاجی علی اکبری سمنانی به سهیلی در سال ۱۳۲۲ تغییر داد .

در سالهای ۱۳۴۵ الی ۱۳۵۶ علاوه بر انجام کارهای مطبوعاتی و همکاری با روزنامه های فکاهی تهران ، سرپرستی کاروان شعر و موسیقی رادیو و داوری برنامه مشاعره را بر عهده داشت . او در زمینه نمایش نامه نویسی نیز فعالیت داشته است.وی در ۱۸ مرداد ۱۳۶۶ در سن ۶۳ سالگی در گذشت .

آثار :

اشک مهتاب

سرود قرن

نگاهی در سکوت

لحظه ها و صحنه ها

بیا با هم بگرییم

چه کنم ؟ دلم از سنگ نیست

چشمان تو در آیینه اشک

اولین غم و آخرین نگاه

بوی بهار می دهد

طلوع محمد

در خاطر منی

 پنجره یی به باغ های نور

پرواز در آسمان شعر

یک آسمان ستاره

کاروانی از شعر  – 14 جلد

گنجواره سهیل – ۳ جلد

مشاعره

گنج غزل

بزم شاعران

سرود خدا

شعر و زندگی

بوسه یی بر دست مادر

شاهکارهای سعدی

شاهکارهای صائب و کلیم

ضرب المثل های معروف ایران

خاطرات یک سگ

سر دبیر گیج

غزل های هماهنگ

 

مادر! مرا ببخش .

فرزند خشمگین و خطا کار خویش را

مادر! حلال کن که سرا پا نامت است

با چشم اشکبار، ز پیشم چو میروی

سر تا بپای من

غرق ملامت است.

هر لحظه در برابر من اشک ریختی

از چشم پر ملال تو خواندم شکایتی

بیچاره من، که به همه ی اشکهای تو

هرگز نداشت راه گناهم نهایتی

تو گوهری که در کف طفلی فتاده ای

من، ساده لوح کودک گوهر ندیده ام

گاهی بسنگ جهل، گهر را شکسته ام

گاهی بدست خشم بخاکش کشیده ام

مادر! مرا ببخش.

صد بار از خطای پسر اشک ریختی

اما لبت به شکوه ی من آشنا نبود

بودم در این هراس که نفرین کنی ولی ــ

کار تو از برای پسر جز دعا نبود.

بعد از خدا ، خدای دل و جان من توئی

من،بنده ای که بار گنه می کشم به دوش

تو، آن فرشته ای که زمهرت سرشته اند

چشم از گناهکاری فرزند خود بپوش.

ای بس شبان تیره که در انتظار من

فانوس چشم خویش ــ به ره ، بر فروختی

بس شامهای تلخ که من سوختم زه تب

تو در کنار بستر من دست بر دعا

بر دیدگان مات پسر دیده دوختی

تا کاروان رنج مرا همرهی کنی

با چشم خواب سوز

چون شمع دیر پای

هر شب، گریستیئ

تا صبح ، سو ختی.

شبهای بس دراز نخفتی که با پسر

خوابد به ناز بر اثر لای لای تو.

رفتی به آستانه مرگ از برای من

ای تن به مرگ داده، بمیرم برای تو.

 

 

وقت سحر رسیده و مردی قمار باز-

از «برد و باختگاه» سوی خانه میرود

این بی ستاره مرد-

وین پاکباخته-

اندوهگین و مست بکاشانه میرود

دلمرده میخزد

دیوانه میرود

یکماه پیش دختر مرد قمار باز-

همراه اشکها-

با حالتی نژند-

میگفت:ای پدر!

هر روز در حیاط دبستان میان جمع-

یاران همکلاس بمن طعنه میزنند

کاین ژنده پوش دختر غمگین چه بینواست

کس با خبر نشد

او کیست از کجاست

یاران همکلاس من از ساغر غرور

مستند،مست ناز

اما نصیب دختر تو سر فکند گیست

وای این چه زندگیست؟

آن بی ستاره مرد

در چشمهای دختر اندوهگین خویش-

 

اشکی زدیده ریخت

گفتا که:ای شکوفه ی امید وآرزو

بس کن،سخن مگو

اندوهگین مباش

دردانه دخترم

ماه دگر بجامه ی نو پیکر ترا-

زیبنده میکنم

وین چشمهای غمزده را چون ستارها-

تابنده میکنم

.

دسته‌ها
شعرا معاصر

زندگی نامه میرزا محمد تقی بهار

میرزا محمد تقی متخلص به بهار در هفدهم آذر سال ۱۳۶۵ در تهران به دنیا آمد و هنوز هجده ساله نشده بود که پدر را از دست داد . بهار تخلص خود را ار بهار شیروانی دارد که از سخنوران دوره ناصر الدین شاه است

بهار ادبیات فارسی ا نخست نزد پدر آموخت و از هفت سالگی به سرودن شعر روی اورد و چند سالی برای تکمیل معلومات فارسی و عذبی خود از محضر میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری و صید علی خان درگزی استفاده کرد . پس از دریافت شغل دولتی و منصب ملک الشعرایی به تکمیل زبان عربی پرداخت .

بهار از چهارده سالگی ب همراهی پدر در محافل  آزادی خواهان حاظر شد و به واسطه انس و الفتی که با افکار جدید پیدا کرده بود به مشروطه و آزادی دل بست

 

 در دوران مشروطه و اواخر قاجاریه

. پس از مرگ صبوری در سال ۱۲۸۳ – ۱۳۲۲ هـجری -. منصب وی و لقب ملک‌اشعرا به دستور مظفرالدین شاه قاجار به محمدتقی هجده‌ساله رسید. در دوران استبداد صغیر در سال ۱۲۸۹ –  ۱۳۲۸  هـجری -. بهار به مشروطه‌طلبان خراسان پیوست و در انتشار روزنامهٔ خراسان با آنان همکاری کرد. وی شعرهایی را در این روزنامه چاپ می‌کرد، از جمله شعر معروف «کار ایران با خداست» با مطلع «با شَهِ ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست». این روند تا فتح تهران در ۲۸ تیر ماه ۱۲۸۸ – ۱ رجب ۱۳۲۷ هـجری – به‌دست مشروطه‌طلبان و استعفای محمدعلی شاه ادامه یافت.

پادشها چشم خرد باز کن              فکر سرانجام در آغاز کن

باز گشا دیده بیدار خویش             تا نگری عاقبت کار خویش

مملکت ایران بر باد رفت            پس که بر او کینه و بیداد رفت

چو تو ندانی صفت داوری           خصم در آید به میانجیگری

می شود از خصم ، تبه ، کار تو    ثروت ما کاهد و مقدار تو

پادشها یکسره بد می کنی             خود نه به ما بلکه خود می کنی

پادشها خوی تو دلبند نیست            جان رعیت ز تو خرسند نیست

پس از فتح تهران، بهار نویسندگی را نیز شروع کرد و اولین مقالات سیاسی و اجتماعی‌اش در طوس با امضای «م. بهار» و بعضی از مقالاتش نیز بدون امضا در حبل‌المتین چاپ کلکته منتشر شد.

بهار در ۱۲۸۹ – ۱۳۲۸ هـجری – در مشهد روزنامهٔ نوبهار را که نظرات حزب دموکرات را که در همان سال راه‌اندازی شده بود منتشر می‌کرد، تأسیس کرد. بهار هم‌زمان به عضویت کمیتهٔ ایالتی این حزب انتخاب شد. به‌گفتهٔ خود بهار، در روزنامهٔ نوبهار (و بعد از آن تازه‌بهار)، برنامه‌اش «مخالفت با بقای قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت بود». نوبهار به‌دستور کنسول روسیه توقیف شد و بهار بلافاصله روزنامهٔ جدیدش تازه‌بهار را منتشر کرد. اما تازه‌بهار هم در دی  ماه ۱۲۸۸ – محرم ۱۳۳۰ هـجری –  به‌دستور وثوق‌الدوله وزیر خارجهٔ وقت تعطیل شد. بهار و نه نفر از اعضای حزب دموکرات را نیز دست‌گیر کرده و به تهران فرستاندند.

یک سال بعد ملک‌اشعرا دوباره به مشهد برگشت و با اجازهٔ نیرالدوله والی خراسان دوباره روزنامهٔ نوبهار را راه‌اندازی کرد. ولی به‌علت محدودیت‌های سیاسی این بار در زمینهٔ مسائل اجتماعی، اخلاقی، و دینی می‌نوشت. بهار یک سال در نوبهار کار کرد و پس از آن، تقریباً هم‌زمان با آغاز جنگ جهانی اول، به نمایندگی دورهٔ سوم مجلس شورای ملی، از درجز و کلات و سرخس، انتخاب شد. نوبهار مجدداً از طرف کنسولگری‌های روسیه و بریتانیا توقیف شد و بهار از راه روسیه به تهران رفت.

در تهران اعتبارنامهٔ بهار برای وکالت مجلس با مخالفت روبرو شد ولی پس از شش ماه بالاخره قبول شد. بهار روزنامهٔ نوبهار را این بار در تهران دوباره راه‌اندازی کرد که بعد از ماجراهایی مجدداً توقیف شد و بهار به خراسان تبعید شد.

پس از انقلاب روسیه و شکوفایی مجدد احزاب در ایران، بهار دوباره به تهران برگشت و دوسال پیاپی نیز به عضویت کمیتهٔ مرکزی حزب دموکرات انتخاب شد. در این دو سال بهار انجمن ادبی دانشکده و مجله‌ٔ ادبی‌ای با همین نام دایر کرد و نوبهار را نیز مجدداً برای مدتی راه انداخت. طبق گفتهٔ خود وی، در این دوران به این نتیجه رسید که باید به‌جای روش‌های قبلی‌اش، به ایجاد یک دولت مقتدر مرکزی کمک کند. در این باره، بهار می‌نویسد: «نه به جنگلی‌ها عقیده داشته‌ام نه با خیابانی همراه و هم‌سلیقه بوده‌ام و نه با قیام کلنل محمدتقی خان (به آن طریق) موافقت داشته‌ام».

با ظهور سردار سپه (رضاشاه پهلوی بعدی) و وعدهٔ جمهوری‌اش، بهار با سردار سپه همراه شد ولی پس از مدتی «سر و کلهٔ دیکتاتوری عظیمی را از پشت پرده» دید و انتقاد از دولت سردار سپه را شروع کرد. بهار از قول سردار سپه (پس از روی گرداندن بهار از وی) می‌نویسد: «من ملک را خیلی دوست داشته‌ام ولی خود او نخواست از من استفاده کند».

 در دوران رضاشاه

با باز شدن مجلس پنجم که بهار در آن نمایندهٔ ترشیز است، فرار احمدشاه، و فرمانروایی کامل سردار سپه بر ایران، بهار به مخالفت‌های خود ادامه می‌دهد (و از جمله در ۹ آبان ۱۳۰۴ رأی مخالف می‌دهد). در نتیجه به مجلس مؤسسان که اکثر نمایندگان مجلس پنجم در آن عضوند دعوت نمی‌شود. در مجلس ششم بهار برای آخرین بار و این بار از تهران به نمایندگی انتخاب شد و با پایان این دوره از زندگی سیاسی کناره‌گیری می‌کند.

از ۱۳۰۵ تا ۱۳۲۰ بهار دوبار زندانی می‌شود و یک بار نیز به مدت یک سال به اصفهان تبعید می‌شود. در همین درگیری‌ها دیوان اشعارش که در چاپخانهٔ مجلس چاپ شده بود ولی توزیع نشده بود توسط شهربانی ضبط می‌شود و بعد از شهریور ۱۳۲۰ از ۲۸۰ صفحهٔ اولیه تنها ۱۴۰ صفحه پیدا می‌شود. کارهای دیگر بهار نیز، غیر از تاریخ سیستان، مجمل التواریخ، سبک‌شناسی، و چند کتاب درسی، در انبار وزارت فرهنگ مفقود یا «مندرس» می‌شود. وی در ۱۳۲۳ پس از کنار رفتن رضاشاه پهلوی کتاب تاریخ مختصر احزاب سیاسی را چاپ کرد و در آن به انحلال سلسله قاجار و روی کار آمدن رضاشاه پرداخت.

 در دورهٔ محمدرضا شاه پهلوی

پس از رضا شاه، با آغاز حکومت محمدرضا شاه پهلوی دوره‌ای کوتاه مردم ایران زندگی سیاسی نسبتاً آزادانه‌ای را تجربه کردند. این دوره، دوره شکل گیری و فعالیت و تحرک مجدد انجمن‌ها و تشکل‌های فرهنگی و هنری بود.

انجمن ادبی ایران مجدداً در سال ۱۳۲۰ به ریاست ادیب السلطنه سمیعی و با یاری ملک الشعرای بهار و جمعی از شاعران و نویسندگان پا گرفت.عمارت فرهنگستان ایران در اختیار این جمع قرار گرفت و هر هفته در آن جلسه بر گزار می‌شد. در این جلسات شاعران و نویسندگان آثار خود را می‌خواندند و در بارهٔ آن‌ها بحث و گفت و گو می‌کردند.در همین انجمن طرح‌هایی برای تالیف کتاب لغت نامه، داستان و سناریو تهیه شد که در حد طرح ماند.

در همین سال ملک الشعرای بهار جمعیت ایرانی هوادار صلح را بنیان نهاد، و قصیدهٔ معروف جغد جنگ را بر پیشانی این جمعیت نشاند. روزنامه مصلحت به مدیریت احمد لنکرانی نیز نشریه این جمعیت بود، جمعیتی که بسیاری از شاعران و نویسندگان در آن فعال بودند.

در دوران محمدرضا شاه پهلوی در ۱۳۲۵ بهار مدتی وزیر فرهنگ شد.

سبک

بهار در دوره دوم فعالیت ادبی خود بعد از جنگ جهانی اول به بعد که در تهران اقامت گزید . گام به گام با زمان پیش رفت و به روش ها و شیوه های  نوین رغبت می کند . به تجدد می گراید و با شعر جوان متجدد همکاری میکند . شعرش پخته تر و سنجیده تر میشود . در جدال بین کهنه پرستان و نوجویان ، هرگونه تجدد در ادبیات را اصولا میپذیرد اما آن را به شرایط خاص که عبارت از حفظ اصول و سنن قدیمی باشد مشروط میکند و خود در نوشته ها پایبند این سنن میباشد

بهار قصیده را به خوبی و صلابت قصاید ادیب الممالک می سازد.

 اما غزلیاتش اگر چه پخته و سفته و زیباست ، ان شور و عشق ویژه غزل او را ندارد.

 مثنوی های او هم در کامل استادی و هنرمندی ساخته شده است

از شاهکار های بی بدیع بهار قصیده دماوندیه است که در سال ۱۳۰۱ -۱۳۴۱ هجری – به پیروی از قصیده ناصر خسرو سرود و در ان نشان میدهد که آشکارا تحت تاثیر قطعه ای شب نیما سروده شده است

 

ای دیو سپید پای در بند!                  ای گنبد گیتی! ای دماوند!

از سیم به سر یکی کله خود              ز آهن به میان یکی کمر بند

تا چشم بشر نبیندت روی                 بنهفته به ابر، چهر دلبند

تا وارهی از دم ستوران                  وین مردم نحس دیومانند

با شیر سپهر بسته پیمان                  با اختر سعد کرده پیوند

چون گشت زمین ز جور گردون        سرد و سیه و خموش و آوند

بنواخت ز خشم بر فلک مشت           آن مشت تویی، تو ای دماوند!

تو مشت درشت روزگاری               از گردش قرنها پس افکند

ای مشت زمین! بر آسمان شو           بر ری بنواز ضربتی چند

نی نی، تو نه مشت روزگاری          ای کوه! نیم ز گفته خرسند

تو قلب فسرده‌ی زمینی                  از درد ورم نموده یک چند

شو منفجر ای دل زمانه !                وآن آتش خود نهفته مپسند

خامش منشین، سخن همی گوی         افسرده مباش، خوش همی خند

ای مادر سر سپید! بشنو                 این پند سیاه بخت فرزند

بگرای چو اژدهای گرزه                بخروش چو شرزه شیر ارغند

 آثار :

 

. تالیفات

چهار خطابه

یادگار زریران

احوال فردوسی

زندگانی مانی

دستور پنج استاد

شعر در ایران

تاریخ تطور شعر فارسی

دیوان اشعار

سبک شناسی

تاریخ مختصر احزاب سیاسی

نیرنگ سیاه سیاه یا کنیزان سفید (رمان)

تربیت نااهل (نمایشنامه)

 تصحیح‌ها

تاریخ سیستان

رساله نفس

مجمل التواریخ و القصص

منتخب جوامع الحکایات و لوانع الروایات عوفی

تاریخ بلعمی (که پس از درگذشت او توسط محمد پروین گنابادی تکمیل و چاپ شد)

شاهنامه فردوسی

.

دسته‌ها
شعرا معاصر

زندگی نامه مهدی اخوان ثالث متخلص به م. امید

مهدی اخوان ثالث متخلص به م. امید در سال ۱۳۰۷ در مشهد چشم به جهان گشود. در سال ۱۳۲۶ دوره هنرستان مشهد رشته آهنگری را به پایان برد و همان جا در همین رشته آغاز به کار کرد.و در سال ۱۳۲۷ به تهران امد و کار خود را با معلمی اغز کرد و در ادامه به همکاری با مطبوعات ، شرکت در کارهای سینمایی و نویسندگی و کار برای برنامه های رادیویی و بنیاد فرهنگ ایران کار خود را ادامه داد

در سال ۱۳۳۰ ارغنون  اولین مجموعه شهری خود را به چاپ رساند و با آخر شاهنماه در سال ۱۳۳۸ به شهرتی بسیار رسید

اخوان ثالث را باید از پیشکسوتان شعر امروز فارسی و به ویژه شعر نو حماسی دانست وی در جوانی با شعر کلاسیک آشنا میشود و به سرودن قصیده و غزل میپردازد و بنیان کاری خود را بر پایه عر کلاسیک بنا مینهد . در ابتدا با شعر نیما به مخالفت میپردازد و لی بعد از ورود به تهران و آشنایی بیشتر با شعر نیما سبک اورا کشف میکند و اسلوب شعری خود را زیر تاثیر شعر نیما دگرگون میکند .

 

اخوان ثالث اقیده دارد که قالب های شعر فارسی همیشه زنده و جاندارند و شاعر امروزی میتواند همچنانکه ر قالبهای نیمائی شعر می سراید ، از قالبهای کهن نیز استفاده کند . در هر خوان را میتوان از نخستین شاعرانی دانست که به خوبی به تحلیل  دقیق شعر نیمایی به ویژه از لحاظ وزن و قالب ، پرداخته و به درک آن نائل لمده است و در واقع او فزرزندیستکه تجارب پدر را آموخته و حتی از ان فراتر رفته است .

اخاون ثالث وزن را با شعر فارسی همراز و همدم میداند و نمی خواهد آن را از شعر بگیرد زیرا شعر بی وزن را شعر کامل نمیداند و وزن را برای شعر موهبتی می شمارد . قافیه از نظر او برای شعر نوعی پیرایه و نیز نوعی مرزبندی است و آن را به کلی رد نمیکند و نشان میدهد که شعر بدون قافیه ، تعادل و توازن خود را از دست می نهد و از هم پاشیده و در هم ریخته به نظر میرسد .

زبان اخوان ، زبانی کاملا مستقل و تازه و ویژه خود اوست این زبان ساخته ذهن شاعریست افریننده که شعر کلاسک فارسی را خوب فهمیده و از جوانی با آن خو گرفته است و همین انس و الفت وا با شعر گذشته است که ذهن او را به سوی افقهای تازه گشوده است .زبان اخوان ثالث لحنی حماسی دارد : لحنی که ریشه در اشعار فردوسی و ناصر خسرو و بهار دارد .

شاعر با شور و هیجان پا به میدان اجتماع نهاده و خیلی زود گرفتارشکست میشود و به وحشت میافتد . از این پس تمام وجود او را ناامیدی و غم سرد و سنگینی فرا میگیرد و او حماسه سرای غمها میشود .

سلامت را نمیخواهند ساخ گفت

هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دسته ا پنهان

نفس ها ابر ، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلت های بلور اجین

زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه

غبار آلود مهر و ماه

زمستان است

به طور کلی اخوان ثالث شاعری است که گویی چیزی جز ناامیدی و ترسو شکست در دلش راه نیافته . اخوان در شعر های تغزلی به توصیف حالتهای درونی خود میپردازد و در اینگونه اشعار ، احساس شاعرانه همراه با نوعی تفکر و اندیشه جلوه گر میشود .

لحظه دیدار نزدیک است

باز من دیوانه هستم

باز میلرزد دلم دستم

باز گویی در های دیگر هستم

های مپریشی صفای زلفکم را باد

های مخراشی به غفلت گونه ام را تیغ

آبرویم را نریزی دل

لحظه دیدار نزدیک است

سبک شعری اخوان ثالث

مهدی اخوان ثالث از پیش‌کسوتان شعر امروز فارسی به ویژه شعر حماسی و اجتماعی است. او را شاعر حماسه‌های شکست می‌نامند. شعر اخوان ریشه در ادبیات گذشته ایران دارد که هم از نظر زبان و هم از نظر مضمون قوی و پر بار است. او در شعرش کلمات زبان محاوره را به راحتی در کنار کلمات ادبی فاخر می‌نشاند و از این حیث زبان غنی و خاص خود را داراست که در میان شاعران معاصر کاملاً مشخص است.

اشعار او ریشه های اجتماعی و عاشقانه دارد. اخوان در جوانی با شعر کلاسیک فارسی آشنا شد و به سرودن قصیده و غزل پرداخت اما همواره به دنبال نوعی تازگی در شعر بود اخوان و در پی آشنایی با نیما و تحت تأثیر شعر او دگرگون شد.

اشعار نخستین او تماماً به شیوه کهن است که حاکی از توانایی وی در سرودن به شیوه سنتی است. سبک‌ شعریی اخوان‌ ثالث‌ در اغلب‌ مجموعه‌ های‌ او سبک‌ حماسیی و اساطیری‌کهن‌ با الهام‌ از ‌فردوسی است‌ و تأثیر شاهنامه‌ در بیشتر اشعار او آشکار است‌ بطوریکه‌ شیوه‌ شاعری‌ او نوعی سبک‌ خراسانی نوین‌ است‌.

 اما آنچه وی را در مقام شاعری صاحب سبک معرفی می کند اشعار نو و تازه اوست که آغاز آنرا می‌توان در مجموعه “زمستان” دانست. اخوان وزن را با شعر فارسی همراز و همدم می‌دانست و نمی‌خواست آنرا از شعر بگیرد. قافیه را هم برای تعادل و توازن و تناسب شعر لازم می‌دانست و آنرا به کلی رد نمی‌کرد.

زبان وی کاملاً مستقل، تازه و ویژه خود اوست. زبان او مجموعاً لحن حماسی دارد. لحنی که ریشه آنرا در اشعار فردوسی، ناصر خسرو و بهار می‌توان یافت.

اخوان از تغزل گویی به حماسه سرایی رسید و شاعری اجتماعی شد. او باشور و هیجان پای به میدان اجتماع گذاشت اما خیلی زود گرفتار شکست شد و به وحشت افتاد. از این پس تمام وجود او را ناامیدی فرا گرفت و او حماسه سرای غم‌ها گشت.

 منتقدان و محققان، اشعار اخوان را به سه دوره تقسیم می کنند:

دوران نخست که از حدود بیست سالگی او آغاز شد و تا سال ۳۲ ادامه یافت. در این دوران او اشعاری به سبک قدما می سرود. در این دوران بود که به گفته مرتضی کاخی ملک الشعرای بهار آینده شعری خوبی برای اخوان آرزو می کند. در این دوران م. امید به زبانی فاخر و متشخص نزدیک می شود.

دوران دوم فعالیت ادبی او از بعد بیست و هشت مرداد ۳۲ آغاز می شود و تا حوالی سال های پنجاه تا پنجاه و یک ادامه می یابد. اخوان در این دوران به طور جدی به شعر نیمایی می پردازد و با تسلطی که به اوزان ادبیات کلاسیک دارد و با علاقه ای که به زبان خراسانی نشان می دهد، ازهم آمیزی آنها با شعر نیمایی اشعاری خلق می کند که از نظر وزن و قافیه، زبان و مضمون کاملا نو و متفاوت اند. در این دوران است که مضامین سیاسی و فلسفی در اشعار او جان می گیرند و به دلیل اشعار این دوران، که دوران پس از شکست نهضت ملی است، او شاعر حسرت ها و حماسه های شکست خورده لقب می گیرد. کار او با زبان در این دوران رشک برانگیز است. زبان فاخر و متشخص اشعار او، همراه با مضامین نویی که به کار می گیرد، سبب آفرینش شعرهای درخشان و کم نظیری در ادبیات معاصر ایران می شود

دوران سوم فعالیت های ادبی اخوان از اوایل دهه پنجاه تا پایان روزگار او ادامه یافت. شاخص ترین کارهای اخوان در این دوره نوشتن کتاب بدعت ها و بدایع نیما یوشیج و عطا و لقای نیماست. او در کتاب نخست بدیع و عروض و قافیه، فرم و بیان شعری نیمایی را جزء به جزء شرح داده و انطباق و سازگاری آنرا با ادبیات کلاسیک ثابت کرده و به این ترتیب به تثبیت و استحکام شعر نو فارسی و به ویژه بخش نیمایی آن پرداخته است.

در شاعران معاصر کمتر کسی را داشته و داریم که به میزان اخوان بر زبان و ادب فارسی مسلط بوده است. تعریف اخوان از شعر به بیان خود وی را می‌توان نمایانگر درک عمیقش از شعر دانست :

«شعر محصول بی‌تابی آدم است در لحظاتی که شعور نبوت بر او پرتو انداخته. حاصل بی‌تابی در لحظاتی که آدم در هاله‌ای از شعور نبوت قرار گرفته است. شاعر بی‌هیچ شک و شبهه طبعا و بالفطره باید به نوعی، دیوانه باشد و زندگی غیر معمول داشته باشد و این زندگیهای احمقانه و عادی که غالبا ماها داریم، زندگی شعری نیست. باید همه‌ی عمر، هستی، هوش، همت، همه‌ی خان و مان و خلاصه تمامت بود و نبود وجود را داد»

اخوان از نگاه دیگران

جمال میرصادقی، داستان‌نویس و منتقد ادبی در باره اخوان گفته‌است: من اخوان را از آخر شاهنامه شناختم. شعرهای اخوان جهان‌بینی و بینشی تازه به من داد و باعث شد که نگرش من از شعر به کلی متفاوت شود و شاید این آغازی برای تحول معنوی و درونی من بود.

نادر نادر پور، شاعر معاصر ایران که در سال‌های نخستین ورود اخوان به تهران با او و شعر او آشنا شد معتقد است که هنر م. امید در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی و سوگ او بر گذشته مجموعه‌ای به وجود آورد که خاص او بود و اثری عمیق در هم نسلان او و نسل‌های بعد گذاشت.

نادرپور گفته‌است: «شعر او یکی از سرچشمه‌های زلال شعر امروز است و تاثیر آن بر نسل خودش و نسل بعدی مهم است. اخوان میراث شعر و نظریه نیمایی را با هم تلفیق کرد و نمونه‌ای ایجاد کرد که بدون اینکه از سنت گسسته باشد بدعتی بر جای گذاشت. اخوان مضامین خاص خودش را داشت، مضامینی در سوگ بر آنچه که در دلش وجود داشت – این سوگ گاهی به ایران کهن بر می‌گشت و گاه به روزگاران گذشته خودش و اصولا سرشار از سوز و حسرت بود- این مضامین شیوه خاص اخوان را پدید آورد به همین دلیل در او هم تاثیری از گذشته می‌توانیم ببینیم و هم تاثیر او را در دیگران یعنی در نسل بعدی می‌توان مشاهده کرد.»

اما خود اخوان زمانی گفت نه در صدد خلق سبک تازه‌ای بوده و نه تقلید، و تنها از احساس خود و درک هنری اش پیروی کرده: «من نه سبک شناس هستم نه ناقد… من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خودم برداشت داشتم. در مقدمه زمستان گفته‌ام که می‌کوشم اعصاب و رگ و ریشه‌های سالم و درست زبانی پاکیزه و مجهز به امکانات قدیم و آنچه مربوط به هنر کلامی است را به احساسات و عواطف و افکار امروز پیوند بدهم یا شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم….»

هوشنگ گلشیری، نویسنده معاصر ایرانی مهدی اخوان ثالث را رندی می‌داند از تبار خیام با زبانی بیش و کم میانه شعر نیما و شعر کلاسیک فارسی. وی می‌گوید تعلق خاطر اخوان را به ادب کهن هم در التزام به وزن عروضی و قافیه بندی، ترجیع و تکرار می‌توان دید و هم در تبعیت از همان صنایع لفظی قدما مانند مراعات النظیر و جناس و غیره.

اسماعیل خویی، شاعر ایرانی مقیم بریتانیا و از پیروان سبک اخوان معتقد است که اگر دو نام از ما به آیندگان برسد یکی از آنها احمد شاملو و دیگری مهدی اخوان ثالث است که هر دوی آنها از شاگردان نیمایوشیج هستند.

به گفته آقای خویی، اخوان از ادب سنتی خراسان و از قصیده و شعر خراسانی الهام گرفته‌است و آشنایی او با زبان و بیان و ادب سنتی خراسان به حدی زیاد است که این زبان را به راستی از آن خود کرده‌است. آقای خویی می‌افزاید که اخوان دبستان شعر نوی خراسانی را بنیاد گذاشت و دارای یکی از توانمندترین و دورپرواز ترین خیال‌های شاعرانه بود. اسماعیل خویی معتقد است که اخوان همانند نیما از راه واقع گرایی به نماد گرایی می‌رسد.

وی درباره عنصر عاطفه در شعر اخوان می‌گوید که اگر در شعر قدیم ایران باباطاهر را نماد عاطفه بدانیم، شعری که کلام آن از دل بر می‌آید و بر دل می‌نشیند و مخاطب با خواندن آن تمام سوز درون شاعر را در خود بازمی یابد، اخوان فرزند بی نظیر باباطاهر در این زمینه‌است.

غلامحسین یوسفی در کتاب چشمه روشن می‌گوید مهدی اخوان ثالث در شعر زمستان احوال خود و عصر خود را از خلال اسطوره‌ای کهن و تصاویری گویا نقش کرده‌است.

زمستان در دی ماه ۱۳۳۴ سروده شده‌است. به گفته غلامحسین یوسفی، در سردی و پژمردگی و تاریکی فضای پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است که شاعر زمستان اندیشه و پویندگی را احساس می‌کند و در این میان، غم تنهایی و بیگانگی شاید بیش از هر چیز در جان او چنگ انداخته‌است.

اخوان ثالث چند ماه پس از بازگشت از خانه فرهنگ آلمان در چهارم شهریور ماه سال ۱۳۶۹ در تهران جان سپرد. وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد

آخر شاهنامه :

این شکسته چنگ بی قانون

رام چنگ چنگی شوریه رنگ پیر

گاه گویی خواب می بیند

خویش را در بارگاه پر فروغ مهر

طرفه چشم نداز شاد و شاهد زرتشت

یا پریزادی چمان سرمست

در چمنزاران پاک و روشن مهتاب می بیند

روشنیهای دروغینی

کاروان شعله های مرده در مرداب

بر جبین قدسی محراب می بیند

یاد ایام شکوه و فخر و عصمت را

می سراید شاد

قصه ی غمگین غربت را

هان، کجاست

پایتخت این کج آیین قرن دیوانه ؟

با شبان روشنش چون روز

روزهای تنگ و تارش ، چون شب اندر قعر افسانه

با قلاع سهمگین سخت و ستوارش

با لئیمانه تبسم کردن دروازه هایش ،‌سرد و بیگانه

هان، کجاست ؟

پایتخت این دژآیین قرن پر آشوب

قرن شکلک چهر

بر گذشته از مدارماه

لیک بس دور از قرار مهر

قرن خون آشام

قرن وحشتناک تر پیغام

کاندران با فضله ی موهوم مرغ دور پروازی

چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می آشوبند

هر چه هستی ، هر چه پستی ، هر چه بالایی

سخت می کوبند

پاک می روبند

هان، کجاست ؟

پایتخت این بی آزرم و بی آیین قرن

کاندران بی گونه ای مهلت

هر شکوفه ی تازه رو بازیچه ی باد است

همچنان که حرمت پیران میوه ی خویش بخشیده

عرصه ی انکار و وهن و غدر و بیداد است

پایتخت اینچنین قرنی

بر کدامین بی نشان قله ست

در کدامین سو ؟

دیده بانان را بگو تا خواب نفریبد

بر چکاد پاسگاه خویش ،‌دل بیدار و سر هشیار

هیچشان جادویی اختر

هیچشان افسون شهر نقره ی مهتاب نفریبد

بر به کشنیهای خشم بادبان از خون

ماه ، برای فتح سوی پایتخت قرن می آییم

تا که هیچستان نه توی فراخ این غبار آلود بی غم را

با چکاچاک مهیب تیغهامان ، تیز

غرش زهره دران کوسهامان ، سهم

پرش خارا شکاف تیرهامان ،‌تند

نیک بگشاییم

شیشه های عمر دیوان را

ز طلسم قلعه ی پنهان ، ز چنگ پاسداران فسونگرشان

خلد برباییم

بر زمین کوبیم

ور زمین گهواره ی فرسوده ی آفاق

دست نرم سبزه هایش را به پیش آرد

تا که سنگ از ما نهان دارد

چهره اش را ژرف بخشاییم

کتاب‌ شناسی

ارغنون، انتشارات تهران، (۱۳۳۰)

زمستان، انتشارات زمان، (۱۳۳۵)

آخر شاهنامه، انتشارات زمان، (۱۳۳۸)

از این اوستا، انتشارات مروارید، (۱۳۴۵)

منظومه شکار، انتشارات مروارید، (۱۳۴۵)

پاییز در زندان، انتشارات مروارید، (۱۳۴۸)

عاشقانه‌ها و کبود (۱۳۴۸)

بهترین امید (۱۳۴۸)

برگزیده اشعار (۱۳۴۹)

در حیاط کوچک پاییز در زندان (۱۳۵۵)

دوزخ اما سرد (۱۳۵۷)

زندگی می‌گوید اما باز باید زیست… (۱۳۵۷)

ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم (۱۳۶۸)

گزینه اشعار (۱۳۶۸)

شاملو مردی دوست داشتنی

.

دسته‌ها
شعرا معاصر

زندگی نامه اسماعیل شاهرودی

در بهمن ماه ۱۳۰۶ در دامغان متولد شد تحصیلات ابتدایی را در همین شهر و متوسطه را در شاهرود به پایان رساند . سپس به تهران رفت و در دانشگاه  در زته نقاشی و تاتر و روزنامه نگاری به ادامه تحصیل پرداخت . پس از فراغت از تحصیل در لغت نامه دهخدا مشغول به کار شد و واژهه ای هنری فرهنگ معین را تدوین کرد .مدتی نیز در هند و در دانشگاه علیگر بود  و بعد از مدتی در سمت کارشناس فرهنگی کمیسیون ملی یونسکو و نیز معلم رابطه ادبیات و هنرهای تصویری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به کار مشغول شد
حاصل ازدواج وی پسری به نام اینده هست که تخلص شاعر در شعر هایش به این نام میباشد وی از نخستین شاعرانی است که به راه نیما و شعر نو میپیوندد و نیما بر نخستین مجموعه او پیشگفتاری مینویسد و در آن شعر او را شعر مردم می خواند.
شعر شاهرودی گهگاه حالت تثیلی و شاعرانه دارد اما برای درک آن باید از سطح ظاهر شعر گذشت و از لابلای تصویر های هنرمندانه و در میان ابهام شاعرانه و در ژرفای آن به مفهومی روشن و فکری عمیق و اجتماعی دست یافت .
شاهرودی از لحاظ زبان در ابتدا تحت تاثیر نیماست و به تدریج این اثرپیری از میان میرود و خود استقلال میابد . این زبان مستقل گاه خشونت و قدرت زبان حماسی را دارد و گاه از طنزسی عمیق بهره و است و گاه زبانی زنده و پویا و پرطراوت

 

 

تا نام او
بر لوح این زمان بماند یادگار
نام مرا نوشت به دفترچه خیال
و آنشب که مست بود
عکس مرا کشید
اما به جرم لذت یک لحظه پدر
یک چند در عذاب به سر برد مادرم
بعد از هزار رنجفارغ شد از کشیدن بار من عاقبت

و من
تا چشمهای خویش گشودم
دیدم که شیر خواره دامان آن زنم
دیدم که با کلاف نخ آنچه هست و نیست
خواهم به اوج آسمان برسانم
پرواز بادکنک خود را

تخم شراب بود و بیچاره مادرم
دائم ز دست من
در اضطراب بود
ناچار
آن اشتباهکار
تا وارهد ز شور و شر من
دستم  گرفت و سوی مدرسه ام ران

آثار چاپ شده :
 اخرین نبرد ۱۳۳۰
آینده ۱۳۳۶
م و می درسا ۱۳۴۹
هر سو راه ، راه ، راه .. ۱۳۵۰
آی میقات نشین ۱۳۵۱
چند کیلومتر و نیمی از واقعیت
مجموعه اشعار

 ,

.

دسته‌ها
شعرا معاصر

زندگی نامه احمد شاملو

احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در  خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. پدرش حیدر نام داشت که تبار او به گفتهٔ احمد شاملو در شعر من بامدادم سرانجام از مجموعهٔ مدایح بی‌صله به اهالی کابل برمی‌گشت. مادرش کوکب عراقی شاملو، و از قفقازیهایی بود که انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه، خانواده‌اش را به ایران کوچانده‌بود. دورهٔ کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت می‌رفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. دوران دبستان را در شهرهای خاش، زاهدان و مشهد گذراند و از همان دوران اقدام به گردآوری مواد فرهنگ عامه کرد. دوره دبیرستان را در بیرجند، مشهد و تهران گذراند و سال سوم دبیرستان را در دبیرستان ایران‌شهر تهران خواند و به شوق آموختن دستور زبان آلمانی در سال اول دبیرستان صنعتی ثبت‌نام کرد.

 

 

 

شهرت اصلی شاملو به خاطر شعرهای اوست که شامل اشعار نو و برخی قالب‌های کهن نظیر قصیده و نیز ترانه‌های عامیانه‌است. شاملو تحت تأثیر نیما یوشیج، به شعر نو روی آورد،اما برای اولین بار درشعر «تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به‌صورت پیشرو سبک جدیدی را در شعر معاصر فارسی گسترش داد. از این سبک به شعر سپید یا شعر منثور یا شعر شاملویی یاد کرده‌اند. بعضی از منتقدان ادبی او را تنها شاعر موفق در زمینه شعر منثور می‌دانند.

شاملو علاوه بر شعر، کارهای تحقیق و ترجمه شناخته‌شده‌ای دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگ‌ترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامیانه مردم ایران می‌باشد. آثار وی به زبان‌های: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی و ترکی ترجمه شده‌است.

فعالیت سیاسی

در اوایل دهه ۲۰ خورشیدی پدرش برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیده ژاندرمری به گرگان و ترکمن‌صحرا فرستاده شد. او هم‌راه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. در آن هنگام در فعالیت‌های سیاسی شمال کشور شرکت کرد و بعدها در تهران دستگیر شد و به زندان شوروی در رشت منتقل گردید. پس از آزادی از زندان با خانواده به رضائیه (ارومیه) رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. با به قدرت رسیدن پیشه‌وری و جبهه دموکرات آذربایجان به هم‌راه پدرش دستگیر شد و دو ساعت جلوی جوخه آتش قرار گرفت تا از مقامات بالا کسب تکلیف کنند. سرانجام آزاد شد و به تهران بازگشت و برای همیشه ترک تحصیل کرد.

ازدواج اول و چاپ نخستین مجموعهٔ شعر

شاملو در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با اشرف‌الملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. در همین سال اولین مجموعه اشعار او با نام آهنگ‌های فراموش شده به چاپ رسید و هم‌زمان کار در نشریاتی مثل هفته نو را آغاز کرد.

در سال ۱۳۳۰ او شعر بلند «۲۳» و مجموعه اشعار قطع نامه را به چاپ رساند. در سال ۱۳۳۱ به مدت حدود دو سال مشاورت فرهنگی سفارت مجارستان را به عهده داشت.

 

دستگیری و زندان

در سال ۱۳۳۲ پس از کودتای ۲۸ مرداد با بسته شدن فضای سیاسی ایران مجموعه اشعار آهن‌ها و احساس توسط پلیس در چاپخانه سوزانده می‌شود و با یورش ماموران به خانه او ترجمهٔ طلا در لجن اثر ژیگموند موریس و بخش عمدهٔ کتاب پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر موریوکایی با تعدادی داستان کوتاه نوشتهٔ خودش و تمام یادداشت‌های کتاب کوچه از میان می‌رود و با دستگیری مرتضی کیوان نسخه‌های یگانه‌ای از نوشته‌هایش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بی‌آفتاب توسط پلیس ضبط می‌شود که دیگر هرگز به دست نمی‌آید. او موفق به فرار می‌شود اما پس از چند روز فرار از دست ماموران در چاپخانهٔ روزنامه اطلاعات دستگیر شده، به عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده می‌شود. در زندان علاوه بر شعر به نوشتن دستور زبان فارسی می‌پردازد و قصهٔ بلندی به سیاق امیر ارسلان و ملک بهمن می‌نویسد که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین می‌رود[۹]. و در ۱۳۳۴ پس از یک سال و چند ماه از زندان آزاد می‌شود.

 

ازدواج دوم و تثبیت جایگاه شعری

در ۱۳۳۶ با طوسی حائری ازدواج می‌کند در این سال با انتشار مجموعه اشعار هوای تازه خود را به عنوان شاعری برجسته تثبیت می‌کند. این مجموعه حاوی سبک نویی است. در سال ۱۳۳۹ مجموعه شعر باغ آینه منتشر می‌شود. معروف‌ترین ترانه‌های عامیانه معاصر هم‌چون پریا و دخترای ننه دریا در این دو مجموعه منتشر شده‌است. در سال ۱۳۳۶ به کار روی اشعار ابوسعید ابوالخیر، خیام و باباطاهر روی می‌آورد. پدرش نیز در همین سال فوت می‌کند. در سال ۱۳۴۰ هنگام جدایی از همسر دومش همه چیز از جملهٔ برگه‌های تحقیقاتی کتاب کوچه را رها می‌کند.

 

فعالیت‌های سینمایی و تهیه نوار صوتی

در سال ۱۳۳۸ شاملو به اقدام جدیدی یعنی تهیه قصه خروس زری پیرهن پری برای کودکان دست می‌زند. در همین سال به تهیه فیلم مستند سیستان و بلوچستان برای شرکت ایتال کونسولت نیز می‌پردازد. این آغاز فعالیت سینمایی جنجال‌آفرین احمد شاملو است. او بخصوص در نوشتن فیلمنامه و دیالوگ‌نویسی فعال است. در سال‌های پس از آن و به‌ویژه با مطرح شدنش به عنوان شاعری معروف، منتقدان مختلف حضور سینمایی او را کمرنگ دانسته‌اند. خود او می‌گفت: «شما را به خدا اسم‌شان را فیلم نگذارید.» و بعضی شعر معروف او دریغا که فقر/ چه به آسانی/ احتضار فضیلت است را به این تعبیر می‌دانند که فعالیت‌های سینمایی او صرفاً برای امرار معاش بوده‌است. شاملو در این باره می‌گوید: «کارنامهٔ سینمایی من یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم بود و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی!» برخی فیلمنامه فیلم «گنج قارون» را که در سال‌های میانی دهه ۴۰ سینما را از ورشکستگی نجات داد منتسب به شاملو می‌دانند. استفادهٔ فراوان از امکانات زبان محاوره در گفت‌گوهای گنج قارون می‌تواند دلیلی بر این مدعا باشد.

در سال ۱۳۳۹ با همکاری هادی شفائیه و سهراب سپهری ادارهٔ سمعی و بصری وزارت کشاورزی را تأسیس می‌کند و به عنوان سرپرست آن مشغول به کار می‌شود.

 

آشنایی و ازدواج با آیدا سرکیسیان

آیدا سرکیسیان یا آیدا شاملو با نام واقعی ریتا آتانث سرکیسیان آخرین همسر احمد شاملو است و در شعرهای شاملو، به ویژه در دو دفتر آیدا، درخت و خنجر و خاطره و آیدا در آینه به عنوان معشوقهٔ شاعر، جلوه‌ای خاص دارد. شاملو درباره تأثیر فراوان آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت: «هر چه می‌نویسم به خاطر اوست و به خاطر او… من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده‌بودم پیدا کردم».

شاملو در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان آشنا می‌شود. این آشنایی تأثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطه عطفی در زندگی او محسوب می‌شود. در این سال‌ها شاملو در توفق کامل آفرینش هنری به سر می‌برد و بعد از این آشنایی دوره جدیدی از فعالیت‌های ادبی او آغاز می‌شود.

آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج می‌کنند و در ده شیرگاه (مازندران) اقامت می‌گزینند و تا آخر عمر در کنار او زندگی می‌کند. شاملو در همین سال دو مجموعه شعر به نام‌های آیدا در آینه و لحظه‌ها و همیشه را منتشر می‌کند و سال بعد نیز مجموعه‌یی به نام آیدا، درخت و خنجر و خاطره! بیرون می‌آید و در ضمن برای بار سوم کار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه آغاز می‌شود.

در سال ۱۳۴۶ شاملو سردبیری قسمت ادبی و فرهنگی هفته‌نامه خوشه را به عهده می‌گیرد. همکاری او با نشریه خوشه تا ۱۳۴۸ که نشریه به دستور ساواک تعطیل می‌شود، ادامه دارد. در این سال او به عضویت کانون نویسندگان ایران نیز در می‌آید. در سال ۱۳۴۷ او کار روی غزلیات حافظ و تاریخ دوره حافظ را آغاز می‌کند. نتیجه این تحقیقات بعدها به انتشار دیوان جنجالی حافظ به روایت او انجامید.

در اسفند ۱۳۵۰ شاملو مادر خود را نیز از دست می‌دهد. در همین سال به فرهنگستان زبان ایران برای تحقیق و تدوینِ کتاب کوچه، دعوت شد و به مدت سه سال در فرهنگستان باقی ماند.

 

سفرهای خارجی

شاملو در دهه ۱۳۵۰ نیز به فعالیت‌های گسترده شعر، نویسندگی، روزنامه نگاری (از جمله همکاری با کیهان فرهنگی و آیندگان)، ترجمه، سینمایی (از جمله تهیه گفتار برای چند فیلم مستند به دعوت وزارت فرهنگ و هنر) و شعرخوانی خود (از جمله در انجمن فرهنگی کوته و انجمن ایران و آمریکا) ادامه می‌دهد. در ضمن سه ترم به تدریس مطالعه آزمایشگاهی زبان فارسی در دانشگاه صنعتی مشغول می‌شود. در ۱۳۵۱ به علت معالجه آرتروز شدید گردن به پاریس سفر می‌کند تا زیر عمل جراحی گردن قرار گیرد. سال بعد، ۱۳۵۲، مجموعه اشعار ابراهیم در آتش را به چاپ می‌رساند. در ۱۳۵۴ دانشگاه رم از او دعوت می‌کند تا در کنگره نظامی گنجوی شرکت کند و از همین رو عازم ایتالیا می‌شود. در همین سال دعوت دانشگاه بوعلی برای سرپرستی پژوهشکدهٔ آن دانشگاه را می‌پذیرد و به مدت دو سال به این کار اشتغال دارد.

در ۱۳۵۵ انجمن قلم و دانشگاه پرینستون از او برای سخنرانی و شعرخوانی دعوت می‌کنند و از همین رو عازم ایالات متحده آمریکا می‌شود. در این سفر او به سخنرانی و شعرخوانی در بوستون و دانشگاه برکلی می‌پردازد و پیشنهاد دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک برای تدوین کتاب کوچه را نمی‌پذیرد. در ضمن با شاعران و نویسندگان مشهور جهان همچون یاشار کمال، آدونیس، البیاتی و وزنیسینسکی از نزدیک دیدار می‌کند. این سفر سه ماه به طول می‌کشد و شاملو سپس به ایران باز می‌گردد.

هنوز چند ماه نگذشته که او دوباره به عنوان اعتراض به سیاست‌های دولت ایران، کشور را ترک می‌کند و به آمریکا سفر می‌کند و یک سالی در آنجا زندگی می‌کند و در این مدت در دانشگاه‌های مختلفی سخنرانی می‌کند. در ۱۳۵۷ او از آمریکا به بریتانیا می‌رود و در آنجا مدتی سردبیری هفته‌نامه «ایرانشهر» در لندن را به عهده می‌گیرد.

 

انقلاب و بازگشت به ایران

با وقوع انقلاب ایران و سقوط رژیم شاهنشاهی، شاملو تنها چند هفته پس از پیروزی انقلاب به ایران باز می‌گردد. در همین سال انتشارات مازیار اولین جلد کتاب کوچه را در قطع وزیری منتشر می‌کند. شاملو در ضمن به عضویت هیات دبیران کانون نویسندگان ایران در می‌آید و به کار در مجلات و روزنامه‌های مختلف می‌پردازد. او در ۱۳۵۸ سردبیری هفته‌نامه کتاب جمعه را به عهده می‌گیرد. این هفته‌نامه پس از انتشار کمتر از چهل شماره توقیف می‌شود.

شاملو در این سال‌ها مجموعه اشعار سیاسی خود را با صدای خود می‌خواند و به صورت مجموعهٔ کتاب و نوار صوتی کاشفان فروتن شوکران منتشر می‌کند. از جمله اشعار این مجموعه مرگ وارطان است که شاملو اشاره می‌کند تنها برای فرار از اداره سانسور مرگ نازلی نام گرفته بوده‌است و در واقع برای بزرگداشت وارطان سالاخانیان، مبارز مسیحی ایرانی به نقل قول از مادرش در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، بوده‌است.

از ۱۳۶۲ با بسته‌تر شدن فضای سیاسی ایران چاپ آثار شاملو نیز متوقف می‌شود. هر چند خود شاملو متوقف نمی‌شود و کار ترجمه و تالیف و سرودن شعر را ادامه می‌دهد در این سال‌ها به‌ویژه روی کتاب کوچه با همکاری همسرش آیدا مستمر کار می‌کند و ترجمهٔ رمان دن آرام را نیز پی‌می‌گیرد. تا آن که ده سال بعد ۱۳۷۲ با کمی‌بازتر شدن فضای سیاسی ایران آثار شاملو به صورت محدود اجازه انتشار می‌گیرد.

۱۳۶۷ به آلمان سفر می‌کند تا به عنوان میهمانِ مدعوِ دومین کنگرهٔ بین‌المللی ادبیات: اینترلیت ۲ تحت عنوان جهانِ سوم: جهانِ ما در ارلانگن آلمان و شهرهای مجاور در این کنگره شرکت کند. در این کنگره نویسندگانی از کشورهای مختلف حضور داشتند از جمله عزیز نسین، دِرِک والکوت، پدرو شیموزه، لورنا گودیسون و ژوکوندا بِلی. عنوان سخنرانی شاملو در این کنگره «من دردِ مشترکم، مرا فریاد کن!» بود. در ادامه این سفر دعوت انجمن جهانی قلم (Pen) و دانشگاه یوته‌بوری به سوئد و ضمن اجرای شب شعر با هیئت رئیسهٔ انجمن قلم سوئد نیز ملاقات می‌کند.

۱۳۶۹ برای شرکت در سیرا ۹۰ توسط دانشگاه UC برکلی به عنوان میهمان مدعو به آمریکا سفر کرد. سخنرانی وی به نام «نگرانی‌های من» و «مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ.» واکنش گسترده ای در مطبوعات فارسی زبان داخل و خارج کشور داشت و مقالات زیادی در نقد سخنرانی شاملو نوشته شد. در این سفر دو عمل جراحی مهم روی گردن شاملو صورت گرفت با این حال چندین شب شعر توسط وی برگزار شد و ضمنا به عنوان استاد میهمان یک ترم در دانشگاه UC برکلی دانشجویان ایرانی به (زبان، شعر و ادبیات معاصر فارسی) را نیز تدریس کرد و در همین موقع ملاقاتی با لطفی علی‌عسکرزاده ریاضی‌دان شهیر ایرانی داشت.

سال ۱۳۷۰ بعد از سه سال دوری از کشور به ایران بازگشت.

 

سرانجام

سال‌های آخر عمر شاملو کم و بیش در انزوایی گذشت که به او تحمیل شده بود. از سویی تمایل به خروج از کشور نداشت و خود در این باره می‌گویید: «راستش بار غربت سنگین‌تر از توان و تحمل من است… چراغم در این خانه می‌سوزد، آبم در این کوزه ایاز می‌خورد و نانم در این سفره‌است.»  از سوی دیگر اجازه هیچ‌گونه فعالیت ادبی و هنری به شاملو داده نمی‌شد و اکثر آثار او از جمله کتاب کوچه سال‌ها در توقیف مانده بودند. بیماری او نیز به شدت آزارش می‌داد و با شدت گرفتن بیماری مرض قندش، و پس از آن که در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۷۶، در بیمارستان ایران‌مهر پای راست او را از زانو قطع کردند روزها و شب‌های دردناکی را پشت سر گذاشت. البته در تمام این سال‌ها کار ترجمه و به‌خصوص تدوین کتاب کوچه را ادامه داد و گه‌گاه از او شعر یا مقاله‌ای در یکی از مجلات ادبی منتشر می‌شد. او در دهه هفتاد با شرکت در شورای بازنگری در شیوهٔ نگارش و خط فارسی در جهت اصلاح شیوهٔ نگارش خط فارسی فعالیت کرد و تمام آثار جدید یا تجدید چاپ شده‌اش را با این شیوه منتشر کرد.

سرانجام احمد شاملو در ساعت ۹ شب دوم مرداد ۱۳۷۹ درگذشت. پیکر او در روز پنج شنبه ۶ مرداد از مقابل بیمارستان ایرانمهر و با حضور ده‌ها هزار نفر از علاقه مندان وی تشییع شد.ودرامامزاده طاهر کرج به خاک سپرده گردید. انجمن قلم سوئد، انجمن قلم آلمان، چند انجمن داخلی و برخی محافل سیاسی پیام‌های تسلیتی به مناسبت درگذشت وی در این مراسم ارسال داشتند

شاملو دست به تصحیح دیوان حافظ زد و کتاب خود را با عنوان حافظ شیراز منتشر کرد. امروز این کتاب در نزد خوانندگان به حافظ شاملو مشهور است. در مقدمه این کتاب، شاملو روش تصحیح و اصول کار خود را بیان کرده‌است، به مشکلات و تحریف‌های موجود در دیوان حافظ اشاره کرده و در اینکه حافظ یک عارف مسلک بوده شک کرده و جایی می‌نویسد شاید رندی یک لاقبا و ملحد بوده‌است.

قابل ذکر است که این نظر هم با نظریات دینداران، و هم کسانی که از زاویهٔ غیر دینی به غزلیات حافظ نگریسته‌اند، تناقض دارد. به طور مثال، حتی داریوش آشوری نیز در کتاب «عرفان و رندی در شعر حافظ»، حافظ را یک عارف می‌داند.

تصحیح شاملو از دیوان حافظ مورد نقد بسیاری از حافظ پژوهان، از جمله بهاءالدین خرمشاهی قرار گرفته‌است.

مرتضی مطهری در کتابی با عنوان تماشاگه راز ادعای شاملو بر تحریف دیوان حافظ و دست بردن در ترتیب ابیات را، بدون اینکه نامی از شاملو ببرد، مردود دانسته‌است. مقدمهٔ حافظ شیراز شاملو پس از انقلاب در ایران اجازه چاپ نیافت و این کتاب بدون مقدمه منتشر گردید.وی در سال ۱۳۵۰، در کنگرهٔ جهانی حافظ و سعدی در شیراز، گفت و گویی بحث برانگیز با روزنامه کیهان داشت.

 

نظرات شاملو درباره فردوسی و تاریخ ایران

در سال ۱۳۶۹ به دعوت «مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران» ـ سیرا (CIRA) ـ جلساتی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا برگزار شد که هدف آن، بررسی هنر و ادبیات و شعر معاصر فارسی بود. سخنران یکی از این جلسات احمد شاملو بود، که وی با ایراد سخنانی پیرامون شاهنامه به مباحث زیادی دامن زد. شاملو این سخنرانی را در نقد روش روشنفکری ایرانی و مسوولیت‌های آن ایراد کرده و با طرح سوالی فرهیختگان ایرانی خارج از کشور را به اندیشه و یافتن پاسخ برای اصلاح و آینده ایران فرا خواند.

اظهار نظر شاملو درباره تاریخ ایران پیشاپیش در کتاب جمعه، در پانویس نوشتاری که قدسی قاضی‌نور درخصوص حذف مطالبی از کتاب‌های درسی پس از انقلاب به رشته تحریر درآورده بود، به چاپ رسیده بود ولی واکنش نسبت به آنها، بعد از سخنرانی در دانشگاه برکلی نمایان شد.

برخی از معاصران در دوران حیات شاملو او را علناً و مستقیماً دربارهٔ نظراتی که در دانشگاه برکلی در مورد فردوسی و تاریخ ایران بیان کرده بود، مورد انتقاد قرار دادند. فریدون مشیری و مهدی اخوان ثالث از این دست بودند.

 

 

کتابشناسی

 

دفترهای شعر

۱۳۲۹-۱۳۲۳ آهن‌ها و احساس، در چاپ‌خانهٔ یمنی تهران توسط فرمانداری نظامی ضبط و سوزانده شد.

۱۳۳۰-۱۳۲۹ قطعنامه،

۱۳۳۰ آهنگ‌های فراموش‌شده.

۱۳۳۰ بیست و سه (۲۳)، چاپ مستقل ۱۳۳۰،

۱۳۳۵-۱۳۲۶ هوای تازه

۱۳۳۸-۱۳۳۶ باغ آینه

۱۳۴۱-۱۳۳۹ لحظه‌ها و همیشه

۱۳۴۳-۱۳۴۱ آیدا در آینه

۱۳۴۴ـ۱۳۴۳ آیدا، درخت و خنجر و خاطره

۱۳۴۵ـ۱۳۴۴ ققنوس در باران

۱۳۴۸ـ۱۳۴۵ مرثیه‌های خاک

۱۳۴۸-۱۳۴۹ شکفتن در مه

۱۳۴۸-۱۳۵۲ ابراهیم در آتش

۱۳۵۶ـ۱۳۵۵ دشنه در دیس

۱۳۵۶-۱۳۵۹ ترانه‌های کوچک غربت

۱۳۶۹ مدایح بی‌صله

۱۳۶۴-۱۳۷۶ در آستانه

۱۳۵۱-۱۳۷۸ حدیث بیقراری ماهان

 

شعر (ترجمه)

غزل غزل‌های سلیمان ۱۳۴۷

هم‌چون کوچه‌یی بی‌انتها ۱۳۵۲

هایکو، شعر ژاپنی با ع. پاشایی، ۱۳۶۱

سیاه همچون اعماقِ آفریقای خودم، (کتاب و نوار صوتی) ترجمه و اجرای اشعاری از لنگستون هیوز، نشر ابتکار ۱۳۶۲، ترانه‌های میهن تلخ، اشعار یانیس ریتسوس، (کتاب و نوار صوتی)، موسیقی میکیس تئودوراکیس، نشر ابتکار ۱۳۶۰ ترانهٔ شرقی و اشعار دیگر، اشعار فدریکو گارسیا لورکا، (کتاب و نوار صوتی)، موسیقی گیتار آتا هوآلپا یوپانکویی. نشر ابتکار ۱۳۵۹

سکوت سرشار از ناگفته‌هاست، (کتاب و نوار صوتی) ترجمهٔ آزاد و اجرای اشعاری از مارگوت بیکل، با محمد زرین‌بال موسیقی بابک بیات، نشر ابتکار ۱۳۶۵

چیدن سپیده دم، (کتاب و نوار صوتی) ترجمهٔ آزاد و اجرای اشعاری از مارگوت بیکل، با محمد زرین‌بال موسیقی بابک بیات، نشر ابتکار ۱۳۶۵

 

داستان و رمان و فیلم‌نامه

داستان زنِ پشتِ درِ مفرغی ۱۳۲۹

زیر خیمهٔ گر گرفته شب ۱۳۳۴

درها و دیوار بزرگ چین ۱۳۵۲

میراث ۱۳۶۵

روزنامهٔ سفر میمنت اثر ایالات متفرقهٔ امریق (اوکلند کالیفرنیا)، منتشر نشده‌است

رمان و داستان(ترجمه)

نایب اول اثر رنه بارژاول، ۱۳۳۰

پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر موریوکایی ۱۳۳۰

لئون مورنِ کشیش اثر بئاتریس بک، ۱۳۳۴

برزخ اثر ژان روورزی ۱۳۳۴

زنگار(خزه) اثر هربرت لوپوریه ۱۳۳۴

افسانه‌های هفتاد و دو ملت در دو جلد، ۱۳۳۷

پابرهنه‌ها اثر زاهاریا استانکو ترجمه ناقصی با عطا بقایی ۱۳۳۷، ترجمه کامل ۱۳۵۰

۸۱۴۹۰ اثر آلبر شمبون ۱۳۴۴

قصه‌های بابام اثر ارسکین کالدول. ۱۳۴۶

دماغ، سه قصه و یک‌ نمایش‌نامه اثر ریونوسوکه آکوتاگوا، ۱۳۵۱

افسانه‌های کوچک چینی ۱۳۵۱

دست به دست نوشتهٔ ویکتور آلبا، ۱۳۵۱

زهرخند، ۱۳۵۱

لبخند تلخ، ۱۳۵۱

مرگ کسب و کار من است اثر روبر مرل ۱۳۵۲

سربازی از دوران سپری شده ۱۳۵۲

شازده کوچولو نوشتهٔ آنتوان دو سنت‌اگزوپری. نخست در ۱۳۵۸ با نام مسافر کوچولو در کتاب جمعه منتشر شد و بار دیگر در ۱۳۶۳ به ضمیمهٔ نوار صوتی با موسیقی گوستاو مالر توسط نشر ابتکار انتشار یافت.

بگذار سخن بگویم اثر مشترک دومیتیلا چونگارا و موئما ویئزر، با ع. پاشایی، ۱۳۵۹

دن آرام اثر میخائیل شولوخف، ۱۳۸۲

عیسایی دیگر، یهودایی دیگر، بازنویسی رمان قدرت و افتخار اثر گراهام گرین، در ۱۳۵۶ ترجمه شد اما تاکنون (۱۳۸۵) چاپ نشده‌است.

گیل گمش، تهران، نشرچشمه، ۱۳۸۲

 

نمایش‌نامه (ترجمه)

درخت سیزدهم اثر آندره ژید ۱۳۴۱

سی‌زیف و مرگ اثر روبر مرل با فریدون ایل‌بیگی ۱۳۴۲

مفتخورها اثر گرگهٔ چی‌کی. با انگلا بارانی، ۱۳۵۲

نصف شب است دیگر دکتر شوایتزر، اثر ژیلبر سسبرون. ۱۳۶۱

خانهٔ برناردا آلبا، عروسی خون (با بازبینی مجدد) بار اول در ۱۳۴۷، یرما سه نمایشنامه از فدریکو گارسیا لورکا ۱۳۷۹

 

متن‌های کهن فارسی

حافظ شیراز به روایت احمد شاملو، ۱۳۵۴ تصحیح دیوان حافظ،

افسانه‌های هفت گنبد، نظامی‌گنجوی ۱۳۳۶

ترانه‌ها (رباعیات ابوسعید ابوالخیر، عمر خیام و بابا طاهر) ۱۳۳۶

 

شعر و قصه برای کودکان

قصهٔ خروس زری پیرهن پری و یل و اژدها بر اساس قصه‌های لئو تولستوی با نقاشی‌های فرشید مثقالی به صورت کتاب و نوار صوتی برای کودکان

قصهٔ هفت کلاغون، با نقاشی‌های ضیاالدین جاوید، ۱۳۴۷

پریا با نقاشی ژاله پورهنگ ۱۳۴۷، به صورت نوار صوتی با صدای شاعر به نام قاصدک ۱۳۵۸

ملکهٔ سایه‌ها (بر اساس قصه‌ای ارمنی) با نقاشی ضیاالدین جاوید ۱۳۴۸

چی شد که دوستم داشتن؟ اثر ساموئل مارشاک با نقاشی ضیاالدین جاوید ۱۳۴۸

دخترای ننه دریا با نقاشی ضیاالدین جاوید ۱۳۵۷

دروازه بخت با نقاشی ابراهیم حقیقی ۱۳۵۷

بارون با نقاشی ابراهیم حقیقی ۱۳۵۷

یل و اژدها بر اساس قصه ای از آنگل کرالی یی‌چف، با نقاشی اصغر قره‌باغی به ضمیمه نوار صوتی ۱۳۶۰

قصهٔ مردی که لب نداشت ۱۳۷۸

 

سردبیری نشریه‌ها

 هفته‌نامهٔ خوشه، شماره ۲۲ مرداد ۱۳۴۶(در سال ۱۳۴۸ با اخطار رسمی ساواک تعطیل شد.)هفته‌نامهٔ سخن‌نو (پنج شماره) ۱۳۲۷

هفته‌نامهٔ روزنه (هفت شماره) ۱۳۲۹

سردبیر چپ (در مقابل سردبیر راست) مجلهٔ خواندنی‌ها ۱۳۳۰

هفته‌نامهٔ آتشبار، به مدیریت ابوالقاسم انجوی شیرازی ۱۳۳۱

مجلهٔ آشنا ۱۳۳۶

اطلاعات ماهانه، دورهٔ یازدهم ۱۳۳۷

مجلهٔ فردوسی ۱۳۳۹

کتاب هفته(۲۴ شمارهٔ اول) ۱۳۴۰

هفته‌نامهٔ ادبی و هنری بارو، که بعد از سه شماره با اولتیماتوم وزیر اطلاعاتِ وقت تعطیل می‌شود. ۱۳۴۵

قسمت ادبی و فرهنگی هفته‌نامهٔ خوشه، ۱۳۴۶(در سال ۱۳۴۸ با اخطار رسمی ساواک تعطیل شد.)

همکاری با روزنامه‌های کیهان فرهنگی و آیندگان ۱۳۵۱

انتشار ۱۲ شماره هفته‌نامهٔ ایرانشهر در لندن(شهریور ۵۷). دی‌ماه ۵۷ استعفا می‌دهد. (به علت اختلاف‌هایی با مدیر هفته‌نامه).

سردبیر هفنه‌نامهٔ کتاب جمعه (بعد از ۳۶ شماره به اجبار تعطیل می‌شود).

 

مجموعهٔ کتاب کوچه

مجموعه‌ٔ کتاب کوچه واژه‌نامه‌ای است از ضرب‌المثل‌ها، تکیه‌کلام‌ها، خرافه‌ها و اصطلاحات زبان عامیانه‌ٔ مردم ایران. از سال ۱۳۶۰ به بعد با همکاری آیدا شاملو تدوین شد و پس از درگذشت شاملو کار بر روی این کتاب توسط آیدا ادامه دارد. چاپ مجلدات این مجموعه هنوز به پایان نرسیده‌است.[۲۹]

 

سایر آثار و فعالیت‌ها

۱۳۴۵ تهیهٔ برنامه‌ٔ کودکان برای تلویزیون به اسم قصه‌های مادربزرگ

۱۳۴۹ کارگردانی چند فیلم فولکلوریک برای تلویزیون: پاوه، شهری از سنگ و آناقلیچ داماد می‌شود

۱۳۵۰ نمایشنامهٔ آنتیگون (ناتمام)

۱۳۵۲ نوشتن مقدمه بر نمایشگاه نقاشی گیتی نوین زیر عنوان “پوستموس : سیری در فضاهای شعری احمد شاملو” [۳۰]

۱۳۵۱ اجرای برنامه‌های رادیویی برای کودکان و جوانان

۱۳۵۷ از مهتابی به کوچه (مجموعهٔ مقالات).

محمدعلی، محمد. «گفت‌وگو با احمد شاملو». گفت‌وگو با احمدشاملو، محمود دولت‌آبادی، مهدی اخوان ثالث. تهران: نشر نقره، ۱۳۷۲، ۸۰-۹.

در بارهٔ هنر و ادبیات دیگاه‌های تازه، گفت‌وشنودی با احمد شاملو. حریری، ناصر. چاپ سوم، تهران: نشر اویشن و نشر گوهرزاد، ۱۳۷۲.

شب‌های شعر خوشه. شاملو، احمد. تهران: انتشارات گل‌پونه، ۱۳۷۷، ۴ـ۰۴ـ۶۶۶۳ـ۹۶۴ ISBN. ‏

 

جوایز

۱۳۵۱ جایزه‌ٔ فروغ فرخزاد

۱۳۶۹ دریافت جایزه‌ٔ Free Expression سازمان حقوق بشر نیویورک Human Rights Watch

۱۳۷۸ جایزه‌ٔ استیگ داگرمن Stig Dagerman، آذر محلوجیان جایزه را به نمایندگی دریافت کرد.

۱۳۷۹ جایزه‌ٔ واژه آزاد (هلند)

 

 

.

دسته‌ها
شعرا معاصر

زندگی نامه علی اسفندیاری ملقب به نیما یوشیج

علی اسفندیاری در پاییز سال ۱۲۷۴ در یوش مانزندران دیده به جهان گشود . پدرش – ابراهیم خان اعظام السلطنه – مردی شجاع و آتشی مزاج بود و با کشاورزی و گله داری روزگار میگذرانید. نیما یوشیج دوران کودکی خود را در دامان طبیعت و در میان شبانان گذراند.خواندن و نوشتن را در زادگاه خویش نزد آخوند دهکده آموخت ، دوازده سال داشت که با خانواده به تهران آمد و پس از گذراندن دوره دبستان برای فرا گرفتن زبان فرانسه به مدرسه سن لوئی رفت در مدرسه خوب کار نمیکرد و تنهانمر های نقاشی و ورزش به دادش می رسید . هنر او خوب پریدن و فرار از مدرسه بود اما بعد ها در مدرسه تشویق و مراقبت یکی از معلمانش به نام نظام وفا که خود شاعری نامدار بود او را به راه شعر و شاعری  آورد.

در آغاز به شیوه کهن و به سبک خراسانی شعر میسرود  ولی آشنایی او با زبان فرانسه و ادبیات فرانسوی راه تازه ای را در پیش رویش گذاشت

نیما تابستان ها به زاد گه خود باز میگشت و این کار را تا پایان عمر خیش ادامه داد .

در جوانی به دختری دل بست که همکیش او نبود ناگزیر پیوند مهر انان از هم گسیخت وشاعر در عشق نخست خود شکست خورد بار دیگر دل در گرو دختری از دشت و کوهستان سپرد و این بار نیز عشق آنان سرانجام نیافت

برای رهایی از اندیشه عشق بر باد رفته خود به دامان شعر پناه برد و بیشتر وقت خود را در حجره حیدر علی کمالی  در کنار بزرگانی چون بهار ، علی لضغر حکمت ، احمد اشتری و دیگر شعرا و دانشمندان عهد خود میگذراند و به سخنان آنان گوش فرا میداد و این زمینه رشد هنر شاعری نیما را تسریع میبخشید

نخستین شعری که از نیما به چاپ رسید قصه رنگ پریده است که در اسفند ۱۲۹۹ در الب مثنوی و به وزن مثنوی مولوی سروده و یکسال بعد انتشار داده استدر این منظومه شاعر داستان دردناک زندگی خود را بازگفته و از افکار اجتماعی خویش تا اندازه ای پرده برداشته اما مستقیما مفاسد اجتماعی زمانه خود را تصویر نکرده و از حیث شکل و مضموم و طرز بیان چندان فرق اساسی با آثار گویندگان پیشین ندارد

او آگاهی داشت ساختن اشعاری به شیوه استادان گرانمایه کهن کار او نیست . کار ا. کار دیگریست، کاری بس دشوار و دیریاب که دیگران از پس آن برنیامدن . پس راهی دیگر در پیش گرفت . شب و روز سرگرم ساختن ، برداشتن ، ویران کردن و دور انداختن بود سر انجام با سرودن قطعه ای شب و لفسانه نخستین اشعار دوران جوانی خود پدید آورد

قطعه ای شب در طول یکسال دست به دشت گشت تا در پائیز ۱۳۰۱ در هفته نامه نوبهار منتشر گشت و مورد طعن و کنایه ادبا قرار گرفت ولی پس از چندی ان قطعه و برخی اشعار دیگر او که در گوشه و کنار خوانده شده بود مورد توجه تنی چند از شاعران جوان جای گرفت و به پذیره آن شتافتند

انقلابات اجتماعی سالهای ۱۳۰۰ و ۱۳۳۰۱ شاعر را بهدوری از مردم و هنر خویش کشاند ولی دیر زمانی نگذشت که  او دوباره به هنر خود بازمیگردد و منظومه افسانه را می سازد که حد فاصلی است بین دنیای قدیم و دنیائی که نیما ان را به وجود آورد و میتوان آن را نقطه عطف و سراغاز شعر فارسی معاصر دانست.

افسانه شعری است غنایی  و عاشقانه که تا حدی از مایه های کلاسیک برخوردار است اما تازگی ویژهای دارد و در آن نوعی تحرک و هیجان دیده میشود که با محتوای عاشقانه و یا به گفته خود نیما با محتوای نمایشی آن جور در میاید

زبانی که نیما برای این منظومه به کار میبرد مانند قالب و وزن و محتوا تا حد زیادی تازگی دارد در سراسر آن از تعبیرها و اصطلاحات و کلماتی که شاعران این عصر در بافت کلام خود میاورند خبری نیست . بافت کلام نیما در این منظومه حتی از منظوه دیگر خود به نام قصه رنگ پریده تازه تر و کاملتر است . افسانه قصه دردهای شاعر است با زبان و بیانی تازه سرشار از تخیل و تمثیل و آشفته ساریی نیست بلکه سرگذشت واقعی شاعری است  پر احساس که درگیر و دار ناملایمات حیات خسته و دل تنگ شده ، از  زندگی شهری که سرشار از نیرنگ و فریب اس میگریزد و خویشتن را در پناه تفکرات و تخیلات شاعرانه خویش پنهان میسازد

افسانه نیما گرچه در اغاز مورد تاخت و تاز شاعران قرار گرفت اما بعد چند تن از شاعران پرآوازه آن عصر به تدریج به پیروی از آن پرداختند . عشقی ، بهار ، شهریار هریک با سبک خود وبا زبان وبیان  ویژه خود ، شکل و وزن افسانه را تقلید کردند و این خود برای افسانه مایه اعتباری شد و بدینسان جای شایسته خود را در میان شعر معاصر فارسی باز کرد و با وجود مخالفتها و بی اعتناییهای فراوان نام افسانه و نیما بر سر زبانها افتاد

قطعه ای از منظومه افسانه

در شب تیره ، دیوانه وارکاو               دل به رنگی گریزان سپرد

در دره ی سرد و خلوت نشسته           همچون ساقه ی گیاهی فسرده

                          میکند داستانی غم آور

در میان بس آشفته ماند                    قصه ی دانه اش هست و دامی

وز همه گفته نا گفته مانده                 از دلی رفته دارد پیامی

                        داستان از خیالی پریشان

ای دل من ، ای دل من ، ای دل من      بینوا ، مضطرا ، قابل من

با همه خوبی و قدر و دعوی              از آخر چه شد حاصل من

                     جز سر شکی به رخساره ی غم

آخر ای بینوا دل چه دیدی                 که ره رستگاری پریدی

مرغ هرزه دراییک ه بر هر               شاخی و شاخساری پریدی

                           تا بماندی زبون و فتاده

نیما پس از افسانه از سال ۱۳۰۱ تا ۱۳۱۶ دست به آزمایشات گوناگون میزند . از یک سو چهار پاره هایی مانند شیر ، شمع کرجی ف قو ، و منظومه خانواده یک سرباز را در تکامل فرم افسانه میسراید و از دیگر سو به شکلهای سنتی به ویژه قطعه و رباعی روی می آورد. قطعه تمثیلی و طنز امیز ی مانند چشمه کوچک ، بز ملا حسن ، کرم ابریشم وکبک ، پرنده منزوی ، خروس ساده ، خروس و بوقلمون ، آتش جهنم ، اسب دوانی ، انگاسی ، عمو رجب عبد الله طاهر و کنیزک و میرداماد را پدید می آورد و رباعیات فراوانی میسراید . اما بهترین کار نیما در این ساله منظومه خانواده یک سرباز است که در آن از طرز تفکر و بیانی که در افسانه به کار رفته دور میشود و به نوعب تفکر و بیان انسانی اجتماعی می رسد

قسمتی از منظومه خانواده یک سرباز

شمع میسوزد بر دم پرده

تا کنون این زن خواب ناکرده

تکیه داده است او روی گهواره

آه بیچاره آه بیچاره

وصله چندی است پرده خانه اش

                                      حافظ لانه اش

مونس این زن هست اه او

دخمه تنگی است خوابگاه او

در حقیقت لیک چار دیواری

محبسی تیره بهر بدکاری

ریخته از هم چون تن کهسار

                                      پیکر دیوار

در سال ۱۳۱۶ نیما با با سرودن ققنوس در شکل و بیانی تازه شیوا ای نو می آفریند و با این آفرینش ، شعر نو در زبان فارسی متولد میشود.میتوان گفت که نیما با آگهی از زبان فرانسوی  و اشنایی با سبک های رمانتیسم و سمبولیسم و یا انقلابی که در شعر فرانسه  رخ داده است این شکل تازه را با زبان و محتوای شاعرانه و انقلابی ، خلق و یا کشف مینماید. و به شعر فارسی که  سنت و تکرار ان را فرسوده و بیمار کرده بود جان تازه ای میبخشد . ضرورت این دگرگونی را او از سالها پیش احساس کرده بود و برا تحقق آن به جان می کوشید تا سر انجام پیروز از میدان به در آمد و راهگشا و راهنمای دیگر شاعران و نو خواهان گردید

ققنوس در واقع کنایه ای است از خود شاعر و شعر او ، او نمیخواهد زندگیش مانند زندگی دیگران در خواب و خور سپری شود خود را در آتش می افکند و تبدیل به خاکستر میکند تا جوجه هایش از دل خاکستر به در آیند و دنبال کار او را بگیرند همان شاعران جوان و پر شوری که فرزندان شعری او هستند

ققنوس مرغ خوشخوان اواره جهان

آواره مانده از وزش بادهای سحر

بر شاخ خیزران

بنشسته است فرد

بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان

 

او ناله های گمشده ترکیب میکند

از رشته های پاره ی صدها صدای دور

در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه

دیوار یک بنای خیالی

می سازد

 

او آن نوای نادره پنهان چنانکه هست

از آن مکان که جای گزیده است می پرد

در بین چیزها که گره خورده می شود

می گذرد

 

بدین سان نیما کار بزرگ خود را آغاز میکند و شعر آزاد نیمائی که بسیاری از شاعران نو پرداز از اصول آن بی خبرند پا به عرصه شعر فارسی میگذارد. این نوع شعر تفاوتهای آشکاری با شعر سنتی دارد که به اختصار به انها اشاره میشود

۱- از لحاظ عاطفی  : بیشتر جنبه انسانی اجتماعی دار و دیگر نشانی از من رمانتیک در آن دیده نمیشود .مسائلی در شعر ازاد نیمایی مطرح میشود که از کلیت و کسترش عاطفی بیشتری برخوردار است  که با گذشت زمان امکان کهنه شدن آن کمتر میشود

۲- از لحاظ تخیل : در گذشته تصورهای شعری گویندگان بیشتر حاصل مطالعه بود که در آثار شاعران پیش از خود داشتند . ولی در شعر نیمایی صور خیال هر شاعر از تجربه شخصی او سرچشمه میگیرد

۳- از لحاظ زبان : نیما بر خلاف قبل که شاعر بعضی کلمات را نمیدانست و به کار نمی برد ، هر کلمه ای را به کار میبرد تنها به شرط آنکه با کلمه مجاور خود بیگانه نباشد

۴- از لحاظ وزن : نیما آن را امری کاملا طبیعی و لازم میشمرد اما میکوشید تا به شعر وزن طبیعی بدهد ، زیرا که وزن یکنواخت در طول شعر را وزن طبیعی نمی داند .بلکه وزن شعر را تابع احساسات و عواطف شاعر می داند که از هیجانات و جریانهای ذهنی او مایه می گیرد . به نظر او یک مصراع نمیتواند وزن طبیعی را به وجود بیاورد بلکه وزن مطلوب از اتحاد چند مصراع و چند بیت به وجود می آید

۵- از لحاظ شکل : شکل ظاهری شعر نیمائی شکلی است بی نهایت یعنی در این نوع شعر بی نهایت شکل داریم ولی در قدیم اشکال معین و محدودی وجود داشت از قبیل قصیده ، مثنوی ، غزل ، قطعه ، رباعی ، مسمط ، مستزاد و …

۶- از لحاظ قافیه : نیما برای قافیه هم اعتباری قائل است و ارزش آن را در این میداند موسیقی شعر را تکمیل کند . اما ضرورت ندارد همه جا مورد استفاده باشد بلکه هر کجا مطلب تمام شد قافیه آورد  

نیما یوشیج در بهار ۱۳۰۵ پدر خود را از دست داد و سرپرست خانواده گشت در همین سال با عالیه جهنگیر از خانواده میرزا جهان گیرخان صوراسرافیل ازدواج کرد و دارای پسری به نام شراگیم شد . در سال ۱۳۰۹ به آستارا رفت و در دبیرستان حکیم نظامی به تدریس ادبیات پرداخت و در سال ۱۳۱۱ به تهران بازگشتسپس به یوش مسافرت کرد و در سال ۱۳۱۸ به عضویت هیات تحریریه مجله موسیقی برگزیده شد و تا سال ۱۳۲۰ در این سمت به کار پرداخت

 

آثار نیما که به چاپ رسیده اند :

۱- مرقد آقا

۲- کندوهای شکسته

۳- شعر و قصه برای کودکان

۴- آهو و پرنده ها

۵- توکابی در قفس

دیگر اثار او :

۱٫ دو نامه

۲٫ ارزش احساسات

۳٫ یاداشت ها و مجموعه اندیشه

۴٫ دنیا خانه من است

۵٫ نامه های نیما به همسرش

۶٫ کشتی و توفان

پاره ای از آثار او به زبان های دیگر نیز ترجمه شده

 

نیما در شب شانزدهم دیماه ۱۳۳۸ در خانه خود واقع در تجریش به بیماری ذات الریه در گشت

قسمتی از وصیت نامه علی اسفندیاری ملقب به نیما یوشیج :

امشب فکر می کردم با این گذران کثیف که داشتم ام بزرگی که فقیر و ذلیل می شود حقیقه جای تحسر است . فکر میکردم برای دکتر مفتاح چیزی بنویسم که وصیت نامه من باشد به این نحو که بعد از من هیچکس حق دست زدن به آثار مرا ندارد بجز دکتر محمد معین اگر چه مخالف ذوق من باشد
دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند ضمنا دکتر ابوالقاسم جنتی عطائی و آل احمد با او باشند به شرطی که هر دو با هم باشند
ولی هیچکس از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرموده اند در کار نباشند کاغذ پاره های مرا باز کنید . دکتر معین که هنوز او را ندیده ام مثل کسی است که او را دیده ام اگر شرعا می توانم برای ولد خود قیم داشته باشم دکتر معین قیم است ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد . اما ما در زمانی هستیم که ممکن است همه این اشخاص نامبرده از هم جدا بد شان بیاد و چقدر بیچاره است انسان

 

 

.