دسته‌ها
خطاط شعرا قرن سیزده هجری - 1164 الی 1261 شمسی

زندگی نامه بهار شروانی

میرزا نصر الله معروف به بهار شروانی یکی از گویندگان چیره دست دوره قاجاریه است وی به سال ۱۲۱۴ – ۱۲۵۱ هجری – در شماخی شروان به دنیا آمد. در جوانی به قصد سیر و سیاحت به هندوستان رفت و در سال ۱۲۳۷ – ۱۲۷۵ هجری – به ایران بازگشت و در اثر ذوق و قریحه ایی که داشت به دربار ناصرالدین شاه قاجار راه یافت و در اندک زمانی  استعداد و قدرت طبع خود را به ناصر الدین شاه نشان داد و به دریافت لقب  ملک الشعرائی نائل آمد

بهار پس از چندی به کردستان رفت و شاگردان زیادی در آنجا تربیت کرد آخرین سفرش در سال ۱۲۶۲ – ۱۳۰۰ هجری – به خراسان بود که آنجا بیمار گشت و در منزل دوست خود میرزا محمد کاظم صبوری پدر ملک الشعرا بهار در گذشت

میرزا نصرالله بهار علاوه بر دیوان غزلیات و قصایدش دو منوی داشت بنام های

  1. نرگس و گل
  2. تحفه العراقین

که در دست نیست و گویا نسخه خطی انها در لندن موجود است

از شاگردان برجسته او میتوان  ایرج میرزا نام برد

دل ز دستم برده اند اما نمیدانم که برد          غمزه برابر و اشارت میکند ابرو به چشم

در سر زلف تو آویخت دل و شانه به هم      تا چه سازند ببینیم دو دیوانه بهم

آمد ز پی پرسش و از رشک بمرد            کایا که خبر داده ز بیماریم او را 

 

.

دسته‌ها
خطاط شعرا قرن هفتم هجری 582 الی 679 شمسی

زندگی نامه همگر شیرازی

خواجه مجد الدین یکی از بزرگترین شاعران و سخن شناسان سده هفتم هجریست که نسبتش به کسری انوشیروان می رسد . در فنون شعر و خوشنویسی از کم نظیران روزگار خود به شمار میرفت

گویند :چنان تند نویس بود که کتاب سلجوق نامه  را در یک روز نوشت . در آغاز جوانی به شغل رفو گری میپرداخت و از این جهت به همگر معروف شده است

همگر از جمله شاعرانیست که در شعر و ادب شهرت جهانی یافته و با کمال عزت و احترام زیسته اند

وی در زمان اتابکان فارس ملک الشعرا و ندیم مجلس سلاطین و امرا بود و گویا به مقام صدارت هم رسیده است  . دولتشاه گوید :

در روزگار خود ملک الشعرای فارس و عراق عجم بود و هر مشکلی که در علم شعر در آن دیار واقع شدی همگان رجوع به او کردند و دیوان خواجه مجد الدین در عراق شهرتی عظیم دارد و لطایف و ظرایف او بین الخواص و العوام مذکور است

در قصیده سرائی دستی قوی داشت و نخست  مجد  تخلص میکرد که بعد ها به  همگر  تغییر داد . دیوانش را در حدود سه هزاربیت نوشته اند وی در سال ۶۶۶ – ۶۸۶ هجری – در گذشت

 

ای چهره تو ایئنه صنع خدائی                  جان گهره گشاید ز تو چون چهره گشائی

آیینه  همه چیز نماید بجز از جان              تو هیچ بجز صورت جان می ننمائی

بر دعوت من عارض تو شاهد عدلست        بر روی تو خطت بدهد نیز گوائی

من مهر گیا ورزم و از وی نبرم مهر         تا سبزه خط تو کند مهر گیائی

دانم به حقیقت که همه خلق ترایند            من هیچ ندانم که تو از خلق کرائی

کینی ننمائی که نه در مهر فزایم             مهری ننمایم که نه در کینه فزائی

 

.

دسته‌ها
شعرا قرن هشتم هجری - 679 الی 776 شمسی

زندگی نامه ملک الشعرا خواجه جمال الدین سلمان

ملک الشعرا خواجه جمال الدین سلمان در اوایل قرن هشتم در شهر ساوه متولد شد . او دوران شهرت و رواج کار خود را در بغداد در خدمت شیخ حسن ایلکانی گذراند و سمت ملک الشعرایی دربار ایلکانی را گرفت . سلمان در میان شاعران قرن هشتم از تمتع وافر بر خوردار بود . مجموع اشعار سلمان به یازده هزار بیت از قصیده و غزل و قطعه و ترجیع و ترکیب و رباعی و مثنوی بالغ می وشد

سلمان از مطرح ترین و موفق ترین شاعران قصیده سرا و غزل سرای قرن هشتم است . او در میان انواع شعر که در قالبهای مختلف سروده است در قصیده سرایی تواناتر و استاد تر بود . زبان او در قصیده هایش روشن و گویاست شیوه سخن سلمان به سبک شاعران قصیده گوی قرن هشتم و آغاز قرن هفتم است . او را بحق خاتم قصیده سرایان بزرگ زبان پارسی به ویژه قصیده گویان مداح می دانند . در دیوان سلمان به برخی از قصاید زیبا بر میخوریم که در ستایش خداوند و نعت پیامبر و ائمه است که در میان شاعران این عهد متداول بود .

شیوه سلمان  در قصیده سرایی شیوه ای ما بین قدما و متاخرین است بدین معنی که در عین پیروی از پیشینیان ، اثر تحول زبان فارسی در قرون هفتم و هشتم در آنها به چشم می خورد و از حیث افکار و مطالب و مفاهیم نیز دارای تازگیهایی است سلمان در غزل نیز از جمله شاعران موفق است . فصاحت گفتاری و مضمون یابی های او و آمیختن افکار عاشقانه و عارفانه در غزل او را در ردیف بهترین غزل سرایان قرن هشتم قرار داده است .

غزل های سلمان و حافظ از نظر وحد وزن و قافیه و مضامین ، شباهت های بسیاری با هم دارندو چه فخری باری سلمان بالاتر از آنکه لسان الغیب شیراز با آن همه توانایی در سخن او را سر آمد فضلای زمان می خوانند .

سلمان در شعر به سعدی و مولوی نیز توجه داشته است وو شبعلی نعمانی در شعر  العجم درباره او می گوید : « سلمان اولین شخصی است که صنعت ایهام را در نهایت و به کثرت به کار برد »

آثار  سلمان :

  1.  کلیات دیوان
  2. جمشید و خورشید
  3. فراق نامه

در خرابات مغان مست و بهم بر زده دوش             می‌کشیدند مرا چون سر زلف تو به دوش

دیدم از باده نوشین و لب نوش لبان                     بزم رندان خرابات پر از «نوشانوش»

قصه حال پریشان من امشب زغمت                    به درازی چو سر زلف تو بگذشت ز دوش

عاقلا پند من بیدل بیهوش مده                          می به من ده که ندارم سر عقل و دل و هوش

در خرابات مغان دلق مرقع نخرند                    برو ای خواجه برو دلق مرقع بفروش

جامه زرق و لباسات در این ره عیب است          آشکارا چه کنی خرقه قبا ساز و بپوش

گر چو شمعت بکشد یار از و روی متاب           ور چو چنگت بزند دوست ز دستش مخروش

آتش شوق رخت جرعه صفت سلمان را            آبرو ریخته بر خاک در باده فروش

 

امشب من و تو هردو، مستیم، ز می اما            تو مست می حسنی، من، مست می سودا

از صحبت من با تو، برخاست بسی فتنه           دیوانه چو بنشیند، با مست بود غوغا

آن جان که به غم دادم، از بوی تو شد حاصل    وان عمر که گم کردم، در کوی تو شد پیدا

ای دل! به ره دیده، کردی سفر از پیشم           رفتی و که می‌داند، حال سفر دریا؟

انداخت قوت دل را، بشکست به یکباره           چون نشکند آخر نی، افتاد از آن بالا؟

تا چند زنم حلقه؟ در خانه به غیر از تو          چون نیست کسی دیگر، برخیز و درم بگشا

از بوی تو من مستم، ساقی مدهم ساغر          بگذار که می‌ترسم، از درد سر فردا

در رهگذر مسجد، از مصطبه بگذشتم           رندی به کفم برزد، دامن، که مرو ز اینجا

نقدی که تو می‌خواهی، در کوی مسلمانی       من یافته‌ام سلمان؟ در میکده ترس

ا

.

دسته‌ها
شعرا قرن یازدهم هجری - 970 الی 1067 شمسی

زندگی نامه ملک الشعرا میرزا ابوطالب کلیم کاشانی

ملک الشعرا میرزا ابوطالب کلیم کاشانی ، مشهور ب طالبای حکیم از شاعران مشهور سده یازدهم هجری یکی از برجستگان سبک هندی و از شاعران موفق این شیوه به شمار میرود

ولادیت وی در اوایل قرن یازدهم در همدان بوده . اما به سبب طول اقامت در کاشان به کلیم کاسانی معروف شده است

وی دانش های زمان را در شیراز و کاشان آموخت و هم در آغاز جوانی به هند رفت و ملازمت شاهنوازخان اختیار کرد . در سال ۹۹۸ – ۱۰۲۸ هجری – پس از مرگ شاهنواز خان به وطن بازگشت و چنانچه از اشعار او بر میاید به زودی از این بازگشت پشیمان شد و همین باعث گردید که بیش از دوسال و اندی در ایران نماند و به هندوستان باز گردد

این بار کلیم ملازمت روح الامین اصفهانی که از رجال معروف عصر بود اختیار کرد . و پس از چندگاه در آغاز پادشاهی شاه جهان بین شاه تقرب  جست و مورد توجه و عنایت او واقع شد .و سرانام ملک الشعرای دربار او شد

کلیم در اواخر عمر خود به درد پا دچار شد و در سفری که به همراه شاه جهان به کشمیر رفته بود آنجا را واپسین جای اقامت برگزید ولی وابستگی او به دربار شاه جهان با این گوشه گیری از میان نرفت ، بلکه او در ان سرزمین مقرری سالانه ای از دربار داشت و همچنان شاعر برگزیده شاه جهان و ستایشگر او بود . ودر آنجا به نظم در اوردن پادشاه نامه یا فتوحات شاه جهانی اشتغال داشات و سرانجام به سال ۱۰۳۰ – ۱۰۶۱ هجری – در کشمیر درگذشت و در کنار مزار سلیم تهرانی و قدسی مشهدی به خاک سپرده شد .

سبک شعری کلیم کاشانی :

کلیم در انواع شعر طبع ازمای کرده است ، اما مهارت و شهرت عالمگیر او در غزل های اوست که در آنها زبان ساده و گفتاری روان ، سخنی استوار و مضمونی تازه دارد

وی در ارسال مثل و یا آوردن مصراع ها و بیت هایی که حکم مثل داشته باشد بسیار تواناست و اگر چه این هنر در عهد وی ویژه او نبود اما کلیم و چند تن دیگر در این هنرنمایی مهارت خاص دارند

 

پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت               ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت

وضع زمانه قابل دیدن دوبار نیست                  رو پس نکرد هر که ازین خاکدان گذشت

در راه عشق، گریه متاع اثر نداشت                صد بار از کنار من این کاروان گذشت

از دستبرد حسن تو بر لشکر بهار                   یک نیزه خون گل ز سر ارغوان گذشت

طبعی بهمرسان که بسازی بعالمی                  یا همتی گه از سر عالم توان گذشت

مضمون سرنوشت دو عالم جز این نبود          آن سر که خاک شد بره از آسمان گذشت

در کیش ما تجرد عنقا تمام نیست                 در قید نام ماند اگر از نشان گذشت

بی دیده راه اگر نتوان رفت پس چرا             چشم از جهان چو بستی ازو میان گذشت؟

بدنامی حیات دو روزی نبود بیش                آنهم «کلیم» با تو بگویم چسان گذشت

یک روز صرف بستن دل شد با آن و این       روز دگر بکندن دل زین و آن گذشت

 

نه همین می رمد آن نوگل خندان از من        می کشد خار درین بادیه دامان از من

با من آمیزش اولفت موج است و کنار         روز و شب با من و پیوسته گریزان از من

قمری ریخته بالم به پناه که روم؟               تا بکی سرکشی ای سرو خرامان از من

بتکلم، بخموشی، به تبسم به نگاه              می توان برد بهر شیوه دل آسان از من

نیست پرهیز من از زهد که خاکم بر سر       ترسم آلوده شود دامن عصیان از من

اشک بیهوده مریز این همه از دیده کلیم       گرد غم را نتوان شست بطوفان از من

 

 

.