شعراقرن چهارم هجری - 291 الی 388 شمسیقرن سوم هجری - 194 الی 291 شمسی
زندگی نامه ابواسحاق کسائی
ارج مجدالدین ابو الحسن یا ابواسحاق کسائی مرورزی در سوم آبان ماه 281 – 26 شوال ۳۴۱ هجری – پای به جهان هستی نهاد
ب
ه سیصد و چهل و یک رسید نوبت سال چهارشنبه و سه روز باقی از شوال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر که بردهگشتهٔ فرزندم و اسیر عیال
به گفته نظامی در ددستگاه سامانی دارای مقام بالاییی بوده است . و چون عهد سامانیان در هم نوردیده شد و غزنویان بر سر قدرت آمدند ، کسائی به دربار غزنه روی آورد و دولت تازه را ستود .
از کسائی جز اندک شعر و سخن چیز زیادی در دست نیست ولی همان شعر کم نشان دهنده طبعی لطیف ، خیال انگیز و پرنکته و درخور بزرگداشت و در ردیف اشعار طراز اول فارسی است .. کسائی در شعر نگارگری است که استادانه تصویرهای شاعارنه را به طور طبیعی از عالم خارج میگیرد و در قالب الفاظ خوش تراش و رنگین میریزد و از آن مضمونی به نرمی نسیم و سبکبالی پروانه عرضه میدارد .
از شعرهای کسایی برمیآید که تا پنجاهسالگی زندهبوده ولی پس از آن از او آگاهی درستی در دست نیست و آشکار نیست که چند سال پس از آن زیستهاست . پنجاه سال سن زیادی نیست اما او که در این مایه زندگی سر به گونه شیر سپید کرده است معتقد است که دریافت اهمیت و راز زندگی و یا به تعبیر خود او در خطر حیات و عظمت انسانیت در ترازوی آفرینش به شمار سالهای عمر باز بسته است
تا پیر نشد مرد نداند خطر عمر تا مانده نشد مرغ نداند خطر بال
بدین اعتقاد از هر دقیقه ار حیات خود تجربه ای می اندوزد . دو خصوصیت در کسائی چشم گیر است . یکی عنصر خیال و دومی اعتقاد پار برجا ف و این دو انعکاس زیادی در سخنان او دارد . کسائی به همان اندازه که در شاعری نکته سنج است و پرواز اندیشه دارد در اعتقاد و ایمان نیز راسخ و پا برجاست .
ازو بوی دزدیده کافور و عنبر وزو گونه برده عقیق یمانی
بماند گل سرخ هموراه تازه اگر قطره ای زو به گا بر چکانب
عقیقی شرابی که در آبگینه درخشان شود چون سهیل یمانی
شود گونه جام باده ز عکسش ملن چو از نور او لعل کامنی
به ظلمت سکندرگر اورا بدیدی نکردی طلب چشمه زندگانی
.