حمله به شرق توسط کورشداریوشکورش
به خواب دیدن کورش داریوش ویشتاسپان را
کورش نخستین شبی که پس از گذشتن از رود در خاک دشمن بخفت ، داریوش بزرگترین پسر شاهزاده ویشتاسپه و نواده ارشامه هخامنشی را به خواب دید
از شانه های داریوش بال هائی برآمده بود که یکی بر آسیا سایه افکنده بود و دیگری بر اروپا . داریوش در آن هنگام تازه پا به بیست سالگی میگذاشت و هنوز به سپاه وارد نشده بود و از این جهت در پارس مانده بود . کورش چون از خواب برخاست آن رویا را در مغز خود سبک سنگین کرد و نگران شد و اندیشید که باید زیر کاسه نیم کاسه ای باشد .
بنا براین شاهزاده ویشتاسپه را به گوشه ای فرا خواند و او را گفت ویشتاسپه بر من آشکار شده است که پسرت داریوش بر علیه من و تخت و تاجم توطئه ای چیده . اکنون به تو میگویم که چگونه این امر را حتمی میدانم
ایزدان تندرستی مرا پاسبانی می کنند ؛ و از هرگونه خطری پیشاپیش هشدارم می دهند دیشب پسر بزرگت را در خواب دیدم در حالیکه بال هائی از شانه هایش بر امده بود که یکی آسیا را با سایه خود فرا پوشانیده بود و دیگری اروپا را از رویا بدون هیچگونه شکی اطمینان میتوان داشت که او سر توطئه بر علیه من را دارد بی درنگ به پارس برگرد تا پس از آنکه پیروزمندانه از کشور ماسگتها برگشتم پسرت را پیش من آوری تا اورا بیازمایم
چنان بود گفتار کورش که می پنداشت از سوی داریوش خطری متوجه وی است ام نتوانست دریابد که معنی حقیقی آن روئیا چیز دیگری بود . هشداری که خداوند بوسیله خواب به وی فرستاد می بایست بدو فهمانده باشد که وی در همان روزها و در همان سرزمین کشته خواهد شد و پادشاهیش سرانجام به داریوش خواهد رسید
ویشتاسپه در پاسخ کورش چنین گفت : شاهتشاها مبادا آنکه یک پارسی زنده باشد و بخواهد بر علیه تو توطئه بچیند امیدوارم اگر چنان کسی هست مرگی تیزچنگال او را دریابد . پیش از تو پارسیان فرمانبردار دیگران بودند تو آنان را آزاد ساختی و بر ایشان باجگزاران بیشمار فراهم آوردی و آنان را سرور همگان ساختی
اگر رویائی تو را هشدار داده است که پسر من بر تو دل چرکین کرده من خود بی درنگ او را بدستت میسپارم تا هرچه خواهی با او بکنی ویشتاسپه چون این بگفت اجازه گرفت و به سوی پارس شتافت تا مواظب کارهای پسرش باشد
.