شهر سادیس در دشت پهناوری که رود هرموس از میان آن میگذرد وبنا شده بود . هنگامی که کرزوس از رسیدن کورش آگاه شد در دشتی که روبروی شهر ساردیس افتاده بود لشکر آراست و امید داشت سواران جنگ آورش که در آن هنگام ورزیده ترین سپاه جهان بودند پیادگان و کمانداران پارسی را در هم شکند .
کورش که دلاوری و کارآزمودگی هماوردش را میدانست در این جا زرنگی بی مانندی از خود نشان داد که مایه پیشرفت کارش گشت. از آنجا که تا آن روزگار پای شتر به لودیا نرسیده بود و اسب نیز از ریخت و بوی شتر بیزار است کورش به پیشنهاد سپهبد هارپاگوس که با وی همراه بود گروهی از جنگاورانش را بر شترهائی که برای کشیدن بار و بنه همراه لشکر اورده بود سوار کرد و در پیشاپیش رزمن آزماپانش جای داد و رده های پیاده را پشت سر آنان بیاراست و بفرمود که جنگاوران شتر سوار به تندی بر سواران آزموده دشمن بتازند و آنان را بپراکنند تا آنگاه پیادگان پرخاشجوی ایرانی بر دشمن هراسان حمله برده و آنها را در هم بشکنند . لیکن دستور داد تا کرزوس را زنده گرفتار کنند و زیانی بر او نرسانند
هنگامی که شتر سواران ایارنی بر اسب سواران لودیانی تاختند اسبان جنگاوران مرزوس رم کردند و سواران را از میدان بدر بردند لیکن پرخاشجویان لودیانی چون زرنگی دشمن را دریافتند از ستوران به زیر جستند و پیاده با دشمن در اویختند سرانجام پس از انکه گروهی فراوان از دو سوی بر خاک افتادند لودیان شکست خوردند و پشت به میدان کردند و به شهر پناه بردند تا دیوارهای آنان ایشان را از دشمن نگهدارد کورش بی درنگ سپاهیان خود را در پیرامون شهر بگسترانید و ساردیس را محاصره کرد .
کرزوس که کار را دشوار و میدان را تنگ دید پیک هائی نزد هم پیمانان خود فرستاد و خواهش کرد که هرچه زودتر به یاری وی بشتابند
.