دسته‌ها
قرن یک هجری - 1 الی 97 شمسی - موسیقیدان نوازنده

زندگی نامه مسلم بن محرز

ابن محرز اصلا ایرانی بود و پدرش پرده دار کعبه بود او از موسیقیدانان به نام عصر بنی امیه است

در زمان هشام بن عبد الملک میزیست و در موسیقی ایرانی و رومی استاد بود وی موسیقی ایرانی را در مکه و مدینه نشر داد . ابوالفرج اصفهانی در کتاب آغانی گوید : وزن رمل را که آهنگ ضربی تندی بود ، او اختراع کرد و اول کسی است که در بحر رمل تغنی کرده است

او نخست مکتب علمی را در موسیقی به وجود آورد و آوازها را به طور صحیح تنظیم نمود و خود طریقه ای در موسیقی ابداع کرد و به اصلاع و تکمیل آن پرداخت . برای اشعار عربی آهنگ ساخت و موسیقی عرب را متحول کرد . کوششهای او در موسیقی عرب و بنای آن بر اساسی صحیح سبب شد که او را صناع العرب لقب دادند

از جمله کارهای او تشکیل دسته های دختران خواننده بود . دسته ای از ۵۰ دختر خواننده تشکیل داد که در راس آنان جمیله ، زن موسیقیدان معروف آن عصر ، آهنگ اصلی را میخواند

وقتی فضل بن یحیای برمکی از یکی از اساتید موسیقی پرسید که : بالاتر از همه موسیقیدانان کیست ؟ او در پاسخ گفت : ابن محرز اسحاق موصلی ، خواننده و موسیقیدان معروف عهد عباسی ، مکرر می گفته فحول موسیقیدانان ابن سریج و پس از او ابن محرز بوده است

ابن محرز به قدری در موسیقی ماهر و در هنر خود معروف و ممتاز بود که اگر عزم دیاری میکرد . بازار موسیقیدان آن دیار کساد میشد و به عناوین مختلف در بازگرداندن او میکوشیدند.

گویند وقتی عزیمت عراق کرد حنین بن حیری در قادسیه از او پرسید در این سفر چه نفعی در نظر گرفته ای ؟ گفت : هزار دینار . وی پانصد دینار به او داد و از او درخواست کرد که مراجعت کند او نیز چنین کرد

 

.

دسته‌ها
خواننده قرن یک هجری - 1 الی 97 شمسی - موسیقیدان نوازنده

زندگی نامه نشیط فارسی

از استادان مشهور موسیقی و از خوانندگان و نوازندگان معروف سده اول اسلامی است . نشیط در ایام عبد الله بن جعفر و یا در زمان خلافت عبد الملک اموی به مدینه رفت و سرودهای پارسی میخواند

عبد الله او را مورد توجه قرار داد و به عنوان برده خریداری کرد . نشیط بنا به تمایل عبد الله بن جعفر که از بزرگان قریش بود غنای عربی را از سائب خاثر فرا گرفت و در این فن نیز استاد گشت و عده ای از موسیقیدانان عرب نزد او به تحصیل موسیقی پرداختند

 

.

دسته‌ها
شعرا قرن یک هجری - 1 الی 97 شمسی - موسیقیدان

زندگی نامه یونس کاتب

یونس بن سلیمان بن کاتب شهریان ملقب به ابوسلیمان از نسل هرمز از نوابغ موسیقیدانان عصر خود بود و علاوه بر موسیقی در شعر مقام استادی داشت و در عصر بنی امیه در دیوان مدینه کاتب و نویسنده بود . گاهی هم به کار بازرگانی میپرداخت . یونس ، موسیقی را نزد اساتید فن مانند ابن سریج و ابن محرز و معبد و دیگر موسیقیدانان آن عهد فرا گرفت و شاگرد درجه اول معبد بود

نوشته اند اولین کتاب موسیقی را بعد از اسلام یونس تالیف کرد و کتاب مورد اعتماد و استشهاد اهل فن بود . ابن ندیم صاحب کتاب الفهرست مینویسد : یونس کاتب کتب مشهوری راجع به موسیقی و موسیقیدانان تالیف کرده و از آنجمله سه کتاب است :

مجرد یونس

القیان

النغم

ولید بن یزید از خلفای اموی که خود از موسیقیدانان بود و در این فن ابتکاراتی از خود داشت بنا به سابقه ای که از صدای یونس داشت او را به دربار خویش دعوت کرد و او را در سلک مغنیان و ندیمان و مقربان درگاه خویش قرار داد

 

.

دسته‌ها
پیش از اسلام خواننده موسیقیدان نوازنده

زندگی نامه باربد موسیقیدان بزرگ ایرانی

باربد از موسیقیدانان و نوازندگان بنام و از بزرگترین آهنگسازان عهد خسرو پرویز بود که بسیاری از الحان و نواهای موسیقی را که هنوز بعضی از آنها با همان نام در ردیف دستگاههای موسیقی کنونی ما باقی مانده است از ساخته ها و پرداخته های او می دانند و بعضی اختراع مقامات را به او نسبت می دهند

باربد را عده ای جهرمی نوشته اند و برخی مروزی دانسته اند

او از خوانندگان ممتاز و از استادان نوازنده بربط بود و به طوریکه از این بیت نظامی در بیان سی احن باربر استنباط میشود

چون یاد از گنج باد آورد راندی      زهر بادی لبش گنجی نشاندی

ظاهرا در نواختن سازهای بادی مانند نی نیز ماهر بوده است

شمس الدین محمد قیس رازی مولف کتاب المعجم فی معابیر اشعار العجم آنجا که راجع به اولین شاعر پارسیگو سخن می گوید نوشته است : باربد جهرمی استاد بربطی بود . بنا الحون و اغانی – آواز خوش – خویش در مجلس خسرو که آن را خسروانی خوانند با آنک سربه سر مدح و آفرین خسرو است بر نثر نهاده است و هیچ از کلام منظوم در آن به کار نداشته

حافظ گوید :

مغنی نوایی به گلبانگ رود        بگوی و بزن خسروانی سرود

باربد در دستگاه خسروپرویز تا آنجا قدرت و مرتبت داشت و به شاه نزدیک بود که هر کس از بزرگان مطلب یا حاجتی داشت که جرات اظهار آن به شاه نداشت توسط او به شاه عرض می شد.

داستان خبر مرگ شبدیز – اسب سیاه مورد علاقه خسروپرویز – نمونه ای از تقرب باربد به پادشاه و اهمیت موسیقی ایارن در رساندن حالات مختلف است

داستان چنین است :

خسروپرویز ، شبدیز را از میان اسبان خود بیشتر دوست میداشت و گفته بود که هر کس خبر مرگ او را بدهد کشته  خواهد شد پس از مرگ شبدیز کسی را یارای آن نبود که این خبر را به خسرو بدهد و او را از خبر مرگ شبدیز آگاه سازد رئیس دواب پادشاه به باربد متوسل می شود که باربد آهنگی می سازد که پادشاه پس از شنیدن آن فریاد بر می آورد که شبدیز مرد باربد پاسخ میدهد آری بدین وسیله شاه از عهدی که بسته بود باز می گردد و رئیس دواب از نگرانی فارغ میشود

این داستان علاوه بر رساندن جایگاه باربد نزد خسروپرویز و استادی و تاثیرآهنگ های او میرساند که موسیقی ایران باید خیلی قوی و پیشرفته بوده باشد  تا بتواند حالتهای گوناگون از غم و شادی و خشم و نفرت و کینه  و غیر اینها را برساند و موسیقیدان با نغمه و آهنگ منظور خود را به شنونده بفهماند و او را تحت تاثیر خود قرار دهد

پیش ار ورودبابرد در دستگاه خسروپرویز سرکش بر رامشگران سر بود و سمت نوازندگی مخصوص شاه را داشتو بر دیگر موسیقیدانان در باری مقدم بود . پس از آنکه باربر به دربار راه یافت و مورد توجه خسرو قرار گرفت ، سرکش به رقابت با او پرداخت.

داستان رقابت سرکش با باربد در شاهنامه ثعالی آمده است و خلاصه آن چنین است :

سرکش که در پذیرایی های خصوصی خسروپرویز ریاست نوازندگان را به عهده داشت شنید نوازنده ای جوان و چیره دست از مرو که بت ساز و آواز خود شنوندگان را شنوندگان را تحت تاثیر قرار میدهد قصد دارد خود را به شاه معرفی کند سرکش کوشید تا مانع راه یابی او به دربار شود و به دربانان و نزدیکان شاه رشوه ها داد تا مانع راه یافتن او به دربار شوند. باربد که از قضایا مطلع شده بود دربان باغی را که خسروپرویز برای خوشگذرانی به آنجا میرفت را رشوه داد تا هروقت شاه به باغ رفت اونیز به باغ وارد شود و خود را گوشه ایی پنهان سازد

هنگامی که خسروپرویز در باغ به عیش و طرب مشغول بود باربد که لباسی سبز بر تن کرده بود با ساز خود به درون باغ رفت و نزدیک تخت خسرو بالای درخت سروی پنهان شد و هنگامی که خسرو پرویز جام می را بلند کرد باربد به نواختن آوازی لطیف پرداخت به نام « یزدان آفرید » . پرویز شاد شد و نام نوازنده را پرسید اما او را نیافتن هنگامی که خسرو جام دوم را بلند کرد باربد بار دیگر به خواندن شد و « پرتو فرخار » را نواخت . پرویز فریاد بر آورد چه آهنگ زیبایی که تمام بدن می خواهد برای شنیدن آن گوش شود بار دیگر دستور برای یافتن او داد ولی او را نیافتن . پرویز جام سوم را بلند کرد  این بار باربد آهنگ « سبز در سبز » را نواخت ئ همه حضار در حیرت شدند پادشاه از جای برخواست و گفت بی شک فرشته است که خداوند برای شادی ما فرستاده است و از خواننده خواهش کرد خود را نشان دهد . باربد از درخت پایین امد و بر خاک افتاد . پادشاه او را نواخت و سبب پنهان شدنش را پرسید . از آن پس او را به ریاست نوازندگان برگزید

تعالی گوید :

باربد در تلاوت اول دستان  یزدان آفرید را برای خسرو خواند بعد دستان پرتو فرخار را به سمع رسانید که همان شادمانی را میبخشد که توانگری از پس درویشی پس از این دستان سبز در سبز را خواند و نواخت چنانکه شنوندگان از آهنگ زارزار ابریشم رود و آواز زیر و بم سرود او مجذوب و مبهوت شدند

فردوسی گوید :

زننده بر ـن سرو برداشت رود              همان ساخته خسروانی سرود

سرودی به آواز خوش برکشید                که اکنون تو خوانیش دادآفرید

از آن زخمه سرکش چو بیهوش گشت        بدانست کان کیست خاموش گشت

که چون باربد کس چنان زخم رود            نداند نه آن پهلوانی سرود

که پیکار گردش همی خوانند                  چنین نام آواز او راندند

بر آمد دگر باره آواز رود                      دگر گونه تر ساخت بانگ سرود

همان سبز در سبز خوانی کنون              بر اینگونه سازند مکر و فسون

بشد باربد شاه رامشگران                    یکی نامداری شد از مهتران

گویند باربد برای هر روز از هفته آهنگی ساخته بود که آن را هفت خسروانی می گفتند و این آهنگ های هفتگانه در کتب تاریخی ئ مئسیقی اسلامی به نام طرق الملوکیه مشهور است

همنچنین برای هر روز از سی روز ماه لحنی ساخته بود که نام سی لحن باربد معروف است و برای سیصد و شصت روز از سال اوستایی سیصد و شصت لحن ساخته بود و هر روز یکی را اجرا می کرد . نظامی در خسرو و شیرین گوید :

ز صد دستان که او را بود دمساز         گزیده کرد سی لحن خوش آواز

این دستان که نظامی نام برده در صدر اسلام معمول بوده و آن را مائه مختار می گفتند که باربد سی لحن آن را برای سی روز از ماه انتخاب کرده بود. کتب ادب و فرهنگها سی لحن باربد را نوشته و در آ« اختلاف دارند . فرهنگ جامع تالیف کریم بن مهدی قلی تبریزی ، سی لحن باربد را چنین مینویسد

  1. آرایش خورشید – یا آرایش جهان
  2. آئین جمشید
  3. اورنگی
  4. باغ شیرین
  5. تخت طاقدیس
  6. حقه کاوس
  7. راح روح
  8. رامش جان – یا آرامش جهان
  9. سبز در سبز
  10. شادروان مروارید
  11. شبدیز
  12. شب فرخ
  13. قفل رومی
  14. گنج باد آورد
  15. گنج گام – گنج کاوس
  16. گنج سوخته – گنج ساخته
  17. کین ایرج
  18. کین سیاوش
  19. ماه بر کوهان
  20. مشگدانه
  21. مروارید نیک
  22. مشکمالی
  23. مهرگانی
  24. ناقوسی
  25. نوبهاری
  26. نوشین باده – باده نوشید
  27. نیمروز
  28. نخجیرگاه

و مینویسد که شیخ نظامی الحان دوم و هفتم و بیست و هفتم رال نگفته و چهار دیگر ذکرکرده و آن چهار چیز عبارتند از

  1. ساز نوروز
  2. غنچه کبک در
  3. فرخ روز
  4. کیخسروی

که مجموعا ۳۱ لحن میشود

کتب و فرهنگها در باب سی لحن باربد اختلاف دارند

اشعار نظامی در باب سی لحن باربد

در آمد باربد چون بلبل مست                                        گرفته بربطی چون آب در دست

ز صد دستان که او را بود در ساز                                   گزیده کرد سی لحن خوش آواز

ز بی لحنی بدان سی لحن چون نوش                           گهی دل دادی و گه بستدی هوش

به بربط چون سر زخمه در آورد                                      ز رود خشک بانگ تر در آورد

چو باد از گنج باد آورد راندی                                         ز هر بادی لبش گنجی فشاندی

ز گنج سوخته چون ساختی راه                                   ز گرمی سوختی صد گنج را آه

چو گنج گاو را کردی نوا سنج                                       بر افشاندی زمین هم گاو و هم گنج

چو شادروان مروارید گفتی                                          لبش گفتی که مروارید سفتی

چو تخت طاقدیسی ساز کردی                                    بهشت از طاقها در باز کردی

چو ناقوسی و اورنگی زدی ساز                                  شدی اورنگ چون ناقوس از آواز

چو قند از حقه کاوس دادی                                         شکر کالای او را بوس دادی

چو لحن ماه بر کوهان گشادی                                     زبانش ماه بر کوهان نهادی

چو زد ز آرایش خورشید راهی                                     در آرایش بدی خورشید ماهی

چو بر گفتی نوای مشکدانه                                      ختن گشتی ز بوی مشک خانه

چو گفتی نیمروز مجلس افروز                                     خرد بی خود بدی تا نیمه روز

چو بانگ سبز در سبزش شنیدی                                  ز باغ زرد سبزه بر دمیدی

چو قفل رومی آوردی در آهنگ                                     گشادی قفل گنج از روم و از زنگ

چو بر دستان سروستان گذشتی                                 صبا سالی به سروستان نگشتی

و گر سرو سهی را ساز دادی                                      سهی سروش به خون خط باز دادی

چو نوشین باده را در پرده بستی                                  خمار باده نوشین شکستی

چو کردی رامش جان را روانه                                        ز رامش جان فدای کردی زمانه

چو در پرده کشیدی ساز نوروز                                         به نوروزی نشستی دولت آن روز

چو بر مشکویه کردی مشک مالی                               همه مشکو شدی پر مشک حالی

چو نو کردی نوای مهرگانی                                           ببردی هوش خلق از مهربانی

چو بر مروای نیک انداختی فال                                     همه نیک آمدی مروای آن سال

چو در شب بر گرفتی راه شبدیز                                   شدندی جمله آفاق شبخیز

چو بر دستان شب فرخ کشیدی                                   از آن فرخنده تر شب کس ندیدی

چو یارش رای فرخ روز گشتی                                      زمانه فرخ و فیروز گشتی

چو کردی غنچه کبک دری تیز                                       ببردی غنچه کبک دلاویز

چو بر نخجیرگان تدبیر کردی                                         بسی چون زهره را نخجیر کردی

چو زخمه راندی از کین سیاوش                                   پر از خون سیاوشان شدی گوش

چو کردی کین ایرج را سر آغاز                                     جهان را کین ایرج نو شدی باز

چو کردی باغ شیرین را شکر بار                                   درخت تلخ را شیرین شدی بار

چو برکیخسرو  آواز دادی                                            به کیخسرو روان را باز دادی

نواهایی بدین سان رامش انگیز                                  همی زد باربد در پرده تیز

به گفت باربد کز بار به گفت                                          زبان خسروش صد بار زه گفت

چنان بد رسم آن بدر منور                                            که بر هر زه بدادی بدره ای زر

به هر پرده که او بنواخت آن روز                                   ملک گنجی دگر پرداخت آن روز

به هر پرده که او برزد نوایی                                        ملک دادش پر از گوهر قبایی

روایات موجود اختراع الحان موسیقی ایرانی را به باربد نسبت میدهند در واقع این لحنها و مقامها پیش ار باربد هم وجود داشته ولی بی تردید این آهنگساز را باید سرچشمه موسیقی ایرانی و عرب پیش از اسلام شمرد و میتوان گفت هنوز آثاری از الحان در سرزمینهای اسلامی مشرق باقی است زیرا شرقیان در این رشته از صنعت بسیار محافظه کارند

در خصوص مرگ باربد روایتهای متفاوتی وجود دارد از جمله نوشته اند یوسف مغنی شاگرد خود باربد از روی حسد وی ار به قتل رسانیده و دیگری نوشته که سرجیس – سر کیس – مغنی برای رقابت در صنعت او را مسموم ساخت

 

.

دسته‌ها
شعرا معاصر

زندگی نامه رنجی تهرانی

هادی فرزند مهدی در سال ۱۲۸۶ در تهران متولد شد . هنوز خواندن و نوشتن را به خوبی نیاموخته بود که مجبور به ترک تحصیل شد وبه کار ور آورد . در ۱۵ سالگی با آنکه عهده دار خرج چند تن بود ذوق شعر و غزلسرایی در سرش افتاد و چون زندگی آمیخته با رنجی داشت تخلص خود را رنجی انتخاب کرد

وی اگر چه نتوانست به تحصیلاتش ادامه دهد اما در نتیجه ممارست در شعر و مجالست با شعرا در شناختن نظم خوب و سرودن سن مرغوب مهارت و توانایی بسزایی داشت

چون از ابتدای شاعری با دیوان صائب تبریزی آشنا بود در سرودن شعر بیشتر به سبک هندی گرایش داشت و همواره طرفدار این سبک بود

رنجی مردی بسیار خوش صحبت و مهربان و با وفا بود کسانی که با وی آشنائی نزدیک داشتند  دوستی ، اخلاق و یک رنگی او را ستوده اند . این شاعر آزاده در تهران به صنعت قفل سازی اشتغال داشت و بیشتر ایام را به رنج و زحمت گذرانید

طی کردیم عمر گرامی باین طریق           جانی جدا به زحمت و جسمی جدا به رنج

در جایی دیگر در جواب کسانی که اصرار داشتند تخلص خود را از رنجی به گنجی تغییر دهد چنین میگوید :

کند رنجی تخلص از چه رو گنجی که در گیتی               تمام عمر با رنج و تعب طی گشته ایامش

گنجی روز پنج شنبه چهارم اسفند ماه ۱۳۳۹ در سن پنجاه و سه سالگی بر اثر سکته قلبی در تهارن دار فانی را بدرود گفت و مزارش در بابویه در جوار آرامگاه مادرش میباشد

دیوان او مشتمل بر سه هزار بیت میباشد

به چشم تنگ دلان مهر و ماه هردو یکیست              به نزدیک کور ، سپید و سیاه هردو یکیست

به عقل کودک نو پا بلند وپستی نیست                    که پیش اهل جنون راه و چاه هردو یکیست

درخت خرد و کهن پیش اره یکیست                      که نزد باداجل کوه و کاه هر دو یکیست

ز فعل نیک و بد خویشتن مشو غافل                     گمان مدار ثواب و گناه هر ود یکیست

فقیر را ز غنی کم نمیتوان خواندن                      چنانکه خلقت مسکین و شاه هردو یکیست

                            غرض ز دیر وز کعبه خدا بود رنجی

                            وگرنه صومعه و خانقاه هر دو یکیست

 

.

دسته‌ها
شعرا

زندگی نامه صبای کاشانی

فتحعلی خان تواناترین و پرکارترین شاعر دوره قاجاریه است که نزدیک به یکصد هزار بیت شعر دارد صبا ملک الشعرای دربار فتحعلی شاه قاجار بوده و بیشتر اشعارش در مدح و شاهزادگام سروده شده است ، صبا در قدرت طبع و سلاست بیان و بسیاری اشعار به همه معاصران خود برتری داشت و اغلب شعرا به وسیله او به دربار قاجاریه معرفی می شدند

فتحعلی خاه علاوه بر دیوان قصاید و غزلیاتش و قطعاتش که به ۱۷ هزار بیت می رسد ، چندین مثنوی دارد که مهمترین آنها شاهنشاه نامه اوست که چهل هزار بیت و به پیروی شاهنامه فردوسی به نام فتحعلیشاه به نظم کرده است

مثنوی دیگرش که شهرت فراوان دارد خداوند نامه است که در نعت پیامبر اکرم و جنگ و جانبازیهای حضرت علی سروده و سی هزار بیت است

ار منظومه های دیگر او به عبرت نامه و گلشن صبا میتوان اشاره کرد.

فتحعلیخان صبا دو پسر داشت یکی ابوالقاسم خان متخلص به فروغ و دیگری محمد حسین خان متخلص به عندلیب که عندلیب کاشانی معروف است و اشعار خوبی از وی به یادگار مانده است

صبا نخست به حکومت کاشان و قم منصوب بود ولی بعدها استعفا کرد و در سفر وحضر یککی از نزدیکان فتحعلی شاه محصوب میشد . نیاکان وی از مردم آذربایجان و از خاندان دنبلی بودند .ولی صبا در کاشان به دنیا آمد و به کاشی معروف است

وفات صبا را به سال ۱۲۰۱ – ۱۲۳۸ هجری – ثبت کرده اند

خرم دل آنکس که گرفتار کسی نیست         چو من ز گرفتاری دل خوار کسی نیست

ز نهار ز یاران مطلب شیوه یاری             کاین جنس گرانمایه به بازار کسی نیست

از سینه هر کس که دلی گم شود امروز      جز در شکن طره طرار کسی نیست

در سایه سروی بود آسایش جانم            سروی که چو آنسرو بگلزار کسی نیست

رحم است بر آنکو چو من از ساده دلی ها       غمخوار کسی گشته که غمخوار کسی نیست

هر چند جفا جوست ولی خرم از انم             کاین یار جفا پیشه ما یار کسی نیست

                      جان دادن و خوشنود شدن در ره جانان

                     کاریست که جز کار صبا کار کسی نیست

 

.

دسته‌ها
شعرا قرن ششم هجری - 485 الی 582 شمسی قرن هفتم هجری 582 الی 679 شمسی

زندگی نامه روز بهان شیرازی

شیخ ابو محمد ار علما و عرفای بزرگ شیراز است وی در اوایل سده ششم هجری در فسا تولد یافت و در علوم شریعت و طریقت یگانه روزگار خویش بوده است

طبع لطیفی داشت و اشعار عارفانه ای از وی به یادگار مانده که بیشترش دوبیتی و رباعی است

آثار :

  1. الانوار فی کشف الاسرار
  2. عرائس البیان

اتابکان شیراز چنانکه به وجود سعدی افتخار میکردند صحبت شیخ را نیز گرامی میداشتند روزبهان در سال ۵۸۸ – ۶۰۶ هجری – در شیراز درگذشت و همانجا مدفون است

رخ معشوق خواهی جان برافشان               غبار هستی از دامان بر افشان

سر وسامان نگنجد د ره عشق                  قلم بر کش ، سرو سامان بر افشان

اگر آهی کشم صحرا بسوزم                  جهان را جمله سر تا پا بسوزم

بسوزم عالم ار کارم نسازی                چه فرمائی بسازی یا بسوزم

دل داغ تو دارد ار نه بفروختمی          در دیده توئی اگر نه بر دوختمی

جان منزل تست ورنه روزی صد بار    در پیش تو چون سپند بر سوختمی

 

.

دسته‌ها
شعرا قرن سیزده هجری - 1164 الی 1261 شمسی معاصر

زندگی نامه صبوری خراسانی

حاجی میرزا محمد کاظم فرزند حاجی محمد باقر کاشانی از نوادگان میرزا احمد صبور کاشانیست . پدرش در روزگار محمد شاه قاجار از کاشان به خراسان رفت و صبوری در سال ۱۲۲۰ – ۱۲۵۷ هجری – در مشهد پا با عرصه وجود گذاشت

پدرش کارگاه حریر بافی داشت و از سرمایه داران و بازرگانان معروف خراسان به شمار میرفت . صبوری به حد بلوغ رسید حرفه پدری را دنبال نکرد وبه تحصیل علوم ادبیه ، عربی ، زبان فرانسه ، فقه و فنون شعر پرداخت و یکی از فضلا و شعرای مشهور خراسان شد و از طرف ناصر الدین شاه به لقب ملک الشعرائی آستان قدس رضوی ملقب گردید

صبوری در سرودن غزل ، قصیده ، مسمط و مثنوی استاد بود ولی اغلب اشعارش قصیده میباشد

دیوان وی به سی هزار بیت میرسد . صبوری در سال ۱۲۸۳ – ۱۳۲۲ هجری – در اثر  بیماری وبا در مشهد جان سپرد . وی چهار پسر داشت که بزرگترین آنها محمد تقی ملک الشعرای بهار بود که پس از مرگ پدر ملک الشعرائی او به فرمان مظفر الدین شاه به پسرش بهار واگذار شد

صبحدم باد صبا با نفس غالیه بار                   آمد و نامه ای اورد ز فرخنده بهار

نامه ای بخ بخ کز با نفس غالیه بار                شد هوا غالیه افشان و صبا غالیه بار

نامه ای روح فزا چون دم جانبخش مسیح          نامه ای نافه گشا چون خم گیسوی نگار

نامه ای حرف به حرفش شده از روح رقم         نامه ای سطر به سطرش شده ازراح نگار

صاحب نامه همان صاحب رنگین رخ دوست      کاتب نامه همان کاتب مشکین خط یار

غرض آن نامه بیاورده و بسپرده به رعد         که خطیب آسا خواند به همه اهل دیار

رعد بوسید مر ان نامه و بگشودش مهر         ریخت زان خرمن خرمن به زمین مشک تتار

سپس از حمد خدا خواند به اواز بلند              راست چونانکه پیچید صدا در کهسار

کایها الناس بدانید سراسر که منم                 نزهت روضه رضوان و مرا نام بهار

منم ان مایه عشرت که ز من اهل طرب          آن یکی چنگ نواز است و یکی باده گسار

بود از شانه من طره سنبل به شکن             بود از نشئه من دیده نرگس به خمار

 

.

دسته‌ها
شعرا قرن سیزده هجری - 1164 الی 1261 شمسی

زندگی نامه رهی اصفهانی

محمد ابراهیم از شاعران دوره قاجاریه است وی در شهر اصفهان که زادگاهش بود به شغل قصابی اشتغال داشت . و گویا سرانجام دست از قصابی میکشد و به شعر و شاعری می پردازد

رهی از شاعران ملا حسین رفیق اصفهانی بوده و تخلص خود را نیز از او گرفته است . او با عابد و مجمر و ناطق و شیدای اصفهان معاصر بوده و پیوسته در صحبت اب ایشان به سر میبرده

رهی در سال ۱۱۹۰ – ۱۲۲۶ هجری – دار فانی ار وداع گفت و در تخت پولاد اصفهان به خاک سپرده شد

بهر سفر گذاشتم زین چو به پشت باد پا             آمد و دامنم گرفت آن صنم از ره وفا

نرگس دلنواز او کرده به گریه آشتی                غنچه عشوه ساز او گشته به لابه آشنا

گوش به گفتگوی من چشم دلش به سوی من     لیک به پیش روی من چشم حیا به پشت پا

کرده وداع حوصله پر ز خروش و ولوله         شرح بیان او گله ذکر زبان او دعا

من چو بدیدمش گفتمش ای قرار جان            چیست گریه و فغان ملب و مدعا ترا

گفت : دل ترا فلک ساخته مایل سفر             هول و هراس این خطر برده دل مرا ز جا

گفتمش ای نگار من راست بگویم این سخن   سیر شدستم از وطن گفت چرا خدای را

                         از وطنی چو اصفهان وز صنمی چو چمان

                        کس نرود به صد زیان کس نبرد به صد جفا

 

.

دسته‌ها
شعرا قرن سیزده هجری - 1164 الی 1261 شمسی

زندگی نامه صحبت لاری

ملا محمد باقر به سال ۱۱۲۸ – ۱۱۶۲ هجری – در بیرم لار از توابع شیراز دیده به جهان گشود . صحبت هوش و حافظه عجیبی داشت بطوریکه در ۲۰ سالگی به درجه اجتهاد رسید . در لغات فارسی و عربی بسیار توانا بود و از رمز و رموز و فنون شعر و شاعری نیز بهره کافی داشته است

فتحعلی شاه قاجار برای وی احترام زیادی قائل بود و در حق او از هیچ گونه لطف و عنایت دریغ نمیداشت . صحبت مردی صریح الهجه و مخالف عمال دستگاه استبداد قاجار بود و به همین جهت بارها به زندان افتاد

وی در دوران پیری نیز که از نعمت بینائی محروم شده بود از گفتن و نوشتن حقایق پروا نمی کرد و در واپسین روزهای زندگی نیز رنج زندان را بر خود هموار ساخت

خود در این باره گوید :

 خسته پیر کور رنجیری شده                 شب نهان از باد شبگیری شده

نغمه سنجی را زبان بر بسته اند             جبرئیلی را سبک پر خسته اند

پیر در زنجیر آن هم کور هم                  سر گران  زو والی و دستو هم

کس شنیده است ای حکیم رهنمون          ز ابتدای آفرینش تا کنون

کور در زندان به جز من ؟ وای من        ایدریغ آفرینش جانفرسای من

دیوان اشعار در دسترس است وی عالوه بر دیوان تالیفات دیگری هم داشته که از بین رفته است

وفات صحبت را در سال ۱۲۱۴ – ۱۲۵۱ هجری ذکر کرده اند

خواستم در حرمت پیش نهم گامی چند           بود از ان زلف رسا هر قدمی دامی چند

ای که از بوسه دل غیر به دست آوردی         میتوان خاطر ما جست به دشنامی چند

ما که ایم از دو جهان چشم طمع دوخته ای     یا غم اموخته و بیدل و ناکامی چند

گه به میخانه و گاهی به خرابات مغان          جان گرو جام گرو در طلب جامی چند

از کدام آفت دنیا پس از این اندیشم              من که در هجر تو بردم به سر ایامی چند

از دل تنگ اسیران قفس یاد کنید                ای که دارید نشیمن به لب بامی چند

پارسا را نبود گر سرو کاری با عشق          باد صحبت به سلامت سر بدنامی چند

 

.