دسته‌ها
خطاط شعرا قرن دوازده هجری - 1067 الی 1164 شمسی

زندگی نامه مجید طالقانی

عبد المجید معروف به درویش عبد المجید طالقانی فرزند عبدالله از شاعران و خوشنویسان چیره دست دوره زندیه بود که در خط شکسته رونق بازار دیگران شکسته و دست همگان را از پشت بسته است . وی علاوه بر هنر خطاطی و خوشنویسی در شعر نیز توانائی کامل داشته و مجید تخلص می کرده است

از انواع شعر اغلب به سرودن غزل می پرداخت و اشعاری که از وی به یادگار مانده و به دو هزار بیت می رسد . در اصل طالقانی بود ولی بیشتر ایام عمر را در اصفهان به گوشه نشینی و درویشی گذرانید و با شاعران بزرگی چون میر سید علی مشتاق ، احمد هاتف ، صباحی ، عاشق ، نصیر طبیب و آذر بیگدلی همزمان و همصحبت بوده و در نهضت بازگشت ادبی سهمی داشته است .

درویش عبدالمجید روز چهارشنبه دهم اردیبهشت ماه ۱۱۵۰ – پانزدهم محرم ۱۱۸۵ هجری – در عین جوانی در اصفهان وفات یافت و جسو او را در تخت فولاد مقابل تکیه میر ابوالقاسم فندرسگی به خاک سپردند

 

 

.

دسته‌ها
شعرا قرن ششم هجری - 485 الی 582 شمسی

زندگی نامه حکیم سوزنی سمرقندی

محمد ملقب به تاج الشعرا فرزند علی در شهر نسف واقع در نزدیکی سمرقند چشم به جهان گشود . در آغاز جوانی برای تحصیل علوم به بخارا رفت و بر اثر تعلق خاطر به خیاط پسری زبان به شاعری گشوده سوزنی تخلص کرد

سوزنی از شاعران چیره دست زمان خود بود و در گفتن هجو از هیچ کس پروا نداشت و شاید کمتر کس از تیغ زبان او سالم ماند . چنانکه یک سوم دیوان او را هجا تشکیل میدهد

اشعارش بسیار ساده و روان و شیرین است و حتی در تمام دیوان او یک بیت مشکل و معقد پیدا نمیشود

حکیم سوزنی با انوری ، عمعق ف امیر معزی ، ادیب صابر ، وطواط و سنائی معاصر بوده و در هجو بعضی از آنان زبان گشوده و از خود آزرده است

در پایان عمر از هجو توبه کرد و به عبادیت و ریاضت پرداخت

ز هر بدی که تو دانی هزار چندانم             مرا نداند از آنگونه کس که من دانم

به آشکار بدم در نهان ز بد بتر                 خدای داند و من ز آشکار و پنهانم

تن من است چو سلطان معصیت فرمای        من از قیاس غلام و مطیع سلطانم

غاتم نیست به فرمان خواجه رام چنان         که من به هر زه تن خویش را به فرمانم

به یک صغیره مرا رهنمای شیطان بود        به صد کبیره کنون رهنمای شیطانم

به حق دین مسلمانی ای مسلمانان             که چون به خود نگرم ننگ هر مسلمانم

رسول گفت پشیمانی از گنه توبه کن          بدین حدیث کس از تائب است من آنم

فلان و بهمان گوئی که توبه یافته اند         چه مانع است مرا ؟ من فلان و بهمانم

به زهد سلمان اندر رسان مرا ملکا           چو یافتم ز پدر کز نژاد سلمانم

به حق اشهد ان اله الا الله                      چنان بمیران کاین قول بر زبان رانم

یطوریکه از اشعار بر میآید نسبت وی به سلمان فارسی می رسیده است . حکیم سوزنی در سال ۵۵۲ – ۵۶۹ هجری – در سمرقند در گذشت و در منار قبر پیر خود ابو منصور ترمذی به خاک سپردندش

 

.

دسته‌ها
شعرا معاصر

زندگی نامه اقبال لاهوری

محمد فرزند نور محمد در سال ۱۲۵۱ – ۱۲۸۹ هجری – در سایلکوت از شهر های پاکستان در خانواده ای متوسط الحالی دیده به جهان گشود . علوم مقدماتی را تا پایه فوق لیسانس در سیالکوت و لاهور تحصیل کرد سپس برای کسب تحصیلات عالیتر عازم اروپا شد و مدت سه سال در دانشگاه کمبریج ، فلسفه و حقوق خواند تا هب دریافت درجه دکترا نائل آمد چندی نیز به آموختن زبان آلمانی همت گذاشت و دانشگاه مونیخ درجه استادی در فلسفه را به وی اعطا کرد 

اقبال پس از دریافت درجه استادی از دانشگاه مونیخ به وطن خود بازگشت و در دانشگاه دولتی لاهور به تدریس فلسفه و تعلیم ادبیات انگلیسی مشغول شد ولی پس از کمی از سمت استادی دانشگاه کنار گرفت و به کار وکالت پرداخت  

اقبال در تمام این مدت اشعار متین فلسفی و عرفانی میسرود و مردم را به اتحاد و آزادی و آزادگی دعوت می کرد. او در پاکستان و ایران شهرتی بسزا دارد 

در شعر تحت تاثیر افکار مولانا جلال الدین مولوی قرار گرفته و از سبک و اندیشه وی پیروی کرده است اغلب اشعارش به فارسی سروده شده است و آشنایی با این زبان را برای خود افتخار میدانسته 

آثار فارسی :

  1. منظومه پیام مشرق
  2. منظومه زبور عجم
  3. منظومه جاوید نامه
  4. منظومه مسافر
  5. منظومه ارمغان حجاز – آخرین اثر شاعر

اقبال در اواخر عمر خود به سنگینی گوش مبتلا شو و پس از چندی عوارض دیگری بر مزاجش مستولی گردید و در بستر بیماری افتاد تا به سال ۱۳۱۷ در لاهور در گذشت  و همانجا به خاکش سپردند 

این دو بیت را چند لحظه قبل از  وفاتش سروده 

سرود رفته باز آید که نآید      نسیمی از حجاز آید که نآید 

سر آمد روزگار این فقیر       دگر دانای راز آید که نآید

.

دسته‌ها
شعرا قرن دوازده هجری - 1067 الی 1164 شمسی قرن سیزده هجری - 1164 الی 1261 شمسی

زندگی نامه خواجه ابوطالب بلغانی

خواجه ابوطالب بلغانی در سال ۱۱۱۶ – ۱۱۵۰ هجری – دیده به جهان گشود .وی از شعرای معروف بلغن در دوره های افشار و زندیه میباشد .پدر وی ، خواجه محمد حسین بلغانی از افراد ثروتمند و خیر بلغان بود که بخشی از ثروت خود را وقف امور خیریه نمود . آب انبار حاج محمد حسین در مجاورت مسجد حاجی ملا به دستور او ساخته شد و تا اکنون از او به یادگار مانده است

خواجه ابوطالب برادری به نام تراب داشته و یک  خواهر ، اشعار وی در گذر زمان از بین رفته و تنها شعری که از وی باقی مانده در ستایش خداوند در ۴۷ بیت میباشد

 

 

 

 

 

 

 

 

حمد خداوند جهان روز و شبم کار آمد                      بر جمله جرم بندگان غفار ستار آمد

حی علیم و قدیر  نه مثل شبه و نظیر                       و آن آگه از ما فی الضمیر دانای اسرار آمده

از صنع خلاق جهان کشتی به دریا شد روان              ما ارغوان گشته عیان جاری به انهار آمده

لوح و قلم و مکان هفتم زمین نه آسمان                   با جمله اشیا اندر آن از صنع جبار آمده

وحش و طیور رمل و حجر با فطر و افطار و شجر      در ذکر حی دادگر جمله به گفتار آمده

در قهر دریا ماهیان اندر سماء روحانیان                 به جمله اشیاء جهان دایم به اذکار آمده

بگشای چشم خود نگر ارض و سما نه بحرو بر        یک چیز ناید در نظر غافل ز دادادر آمده

جز ادمی در شکر نوم بگذشته بر او لیل و یوم         هرگز نکرده ذکر صوم گشتن پدیدار آمده

.

دسته‌ها
شعرا قرن چهارم هجری - 291 الی 388 شمسی قرن سوم هجری - 194 الی 291 شمسی

زندگی نامه ابواسحاق کسائی

ارج مجدالدین ابو الحسن یا ابواسحاق کسائی مرورزی  در سوم آبان ماه  281  – 26  شوال ۳۴۱ هجری –  پای به جهان هستی نهاد

 

 

 

ب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ه سیصد و چهل و یک رسید نوبت سال          چهارشنبه و سه روز باقی از شوال

بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم              سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال

ستوروار بدین‌سان گذاشتم همه عمر              که برده‌گشتهٔ فرزندم و اسیر عیال

به گفته نظامی در ددستگاه سامانی دارای مقام بالاییی بوده است . و چون عهد سامانیان در هم نوردیده شد و غزنویان بر سر قدرت آمدند ، کسائی به دربار غزنه روی آورد و دولت تازه را ستود .

از کسائی جز اندک شعر و سخن چیز زیادی در دست نیست  ولی همان شعر کم نشان دهنده طبعی لطیف ، خیال انگیز و پرنکته و درخور بزرگداشت  و در ردیف اشعار طراز اول فارسی است .. کسائی در شعر نگارگری است که استادانه تصویرهای شاعارنه را به طور طبیعی از عالم خارج میگیرد و در قالب الفاظ خوش تراش و رنگین میریزد و از آن مضمونی به نرمی نسیم و سبکبالی پروانه عرضه میدارد .

از شعرهای کسایی برمی‌آید که تا پنجاه‌سالگی زنده‌بوده ولی پس از آن از او آگاهی درستی در دست نیست و آشکار نیست که چند سال پس از آن زیسته‌است . پنجاه سال سن زیادی نیست اما او که در این مایه زندگی سر به گونه شیر سپید کرده است معتقد است که دریافت اهمیت و راز زندگی و یا به تعبیر خود او در خطر حیات و عظمت انسانیت در ترازوی آفرینش به شمار سالهای عمر باز بسته است

تا پیر نشد مرد نداند خطر عمر          تا مانده نشد مرغ نداند خطر بال

بدین اعتقاد از هر دقیقه ار حیات خود تجربه ای می اندوزد . دو خصوصیت در کسائی چشم گیر است . یکی عنصر خیال و دومی اعتقاد پار برجا ف و این دو انعکاس زیادی در سخنان او دارد . کسائی به همان اندازه که در شاعری نکته سنج است و پرواز اندیشه دارد در اعتقاد و ایمان نیز راسخ و پا برجاست .

 

ازو بوی دزدیده کافور و عنبر         وزو گونه برده عقیق یمانی

بماند گل سرخ هموراه تازه            اگر قطره ای زو به گا بر چکانب

عقیقی شرابی که در آبگینه            درخشان شود چون سهیل یمانی

شود گونه جام باده ز عکسش          ملن چو از نور او لعل کامنی

به ظلمت سکندرگر اورا بدیدی        نکردی طلب چشمه زندگانی

.

دسته‌ها
شعرا قرن چهارم هجری - 291 الی 388 شمسی

زندگی نامه معنوی بخارائی

معنوی بخارائی شاعر قرن چهار هجری که در اواخر دوره سامانیان و آغاز روزگار غزنویان میزیسته است .  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هر چه آن بر تن تو زهر بود          بر تن مردمان مدار تو نوش

ندهی داد داد کس مستان               انگبین‌خر مباش و زهرفروش

 

 

 

 

.

دسته‌ها
شعرا معاصر

زندگی نامه محمد حسن معیری

محمد حسن معیری در دهم اردیبهشت ماه ۱۲۸۸ در تهران دیده به جهان گشود پدر وی محمد حسن خان موید خلوت نوه نظام الدوله از اعقاب عارف نامدار قرن چهارم بایزید بسطامی بود
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد ، آنگاه به استخدام دولت درآمد و در مشاغلی چند انجام وظیفه کرد و از سال ۱۳۲۲ ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر منصوب گردید. رهی از اوان کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی علاقه و دلبستگی فراوان داشت و در این هنر بهره‌ای به سزا یافت. هفده سال بیش نداشت که اولین رباعی خود را سرود:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کاش امشبم آن شمع طرب می‌آمد                     وین روز مفارقت به شب می‌آمد
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست        ای کاش که جانِ ما به لب می‌آمد

در آغاز شاعری ، در انجمن ادبی حکیم نظامی که به ریاست مرحوم وحید دستگردی تشکیل می‌شد شرکت جست و از اعضای مؤثر و فعال آن بود و نیز در انجمن ادبی فرهنگستان از اعضای مؤسس و برجسته آن به شما می‌رفت . وی همچنین در انجمن موسیقی ایران عضویت داشت . اشعارش در بیشتر روزنامه‌ها و مجلات ادبی نشر یافت و آثار سیاسی، فکاهی و انتقادی او در روزنامه «باباشمل» و مجله «تهران مصور» چاپ می‌شد.
رهی از غزلسرایان مشهور معاصر است که از شیوه کهن پیروی میکند و تحت تاثیر شاعران نامداری چون سعدی ، مولوی و حافظ قرار داشته بود اما بیش از همه از سعدی مایه گرفته است . عشق و شیفتگی او به سعدی سخنش را از رنگ و بوی شیوه استاد برخوردار کرده و همان سادگی روانی و طراوت غزلهای سعدی را در شعر او نیز یافت میشود

تو تماشا گه خلقی و من از باده شوق                    مستم انگونه که یارای تماشایم نیست
به سرا پای تو ای سرو سهی قامت من                 کز تو فارغ سر موئی به سرا پایم نیست
چه نصیبی است کز آن چشمه نوشینم هست ؟        چه بلایی است کز آن قامت و بالایم نیست
اشک سیمینم به دامن بود بی سیمین تنی               چشم بی خوابی ز چشم نیم خوابی داشتم

 

در پاره ای از غزلهای رهی شور و حال مولانا به چشم میخورد اما با این تفاوت که در آنها آرایش لفظی و دقت در جمله بندی رعایت شده و می رساند که این اشعار از مولوی نیست

ساقی بده پیمانه ای زان می که بی خویشم کند      بر حسب شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم      غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند
نور سحرگاهی دهد فیضی که میخواهی دهد       با مسکن شاهی دهد سلطلن درویشم کند
سوزد مرا سازد مرا ر آتش اندازد مرا          وز من رها سازد مرا بیگانه از خویش کند

حسن ترکیب ف وقار تعبیر و مناعت روح که در بسیاری از غزلهای رهی دیده میشود اثر محسوس است از حافظ گرفته تا جایی که تعبیر استاد را نیز به کار برده
در اشعار رهی گاهی به ابیاتی بر میخوری که در آنها پختگی تعبیر و ظرافت فکر و انسجا کلام حافظ اثری آشکار نهاده است

خاک پای آن تهی دستم که چون ابر بهار        بر سر عالم فشاند هر چه پیدا میکند
از حریم خواجه شیراز می آیم رهی             پای تا سر مستی و شورم سراپا اتشم
دوش تا اتش می از دل پیمانه دمید              نیمشب صبح جهانتاب ز میخانه دمید

رهی علاوه بر غزل ، قطعات و مثنویهایی دارد که ابتکار و بدعت گذاری وی را در آفرینش مضمون اشکار میکندو شاید از این جهت ارزش آنها از غزلهایش افزونتر باشد
قطعات :
گنجینه دل
شاخک شمعدانی
دشمن و دوست
خلقت زن
اما با همه شباهتهایی که در اثر مطالعه و ممارست در آثار استادان بزرگ شعر فارسی می کند تشبیهات نو و تعبیرهای تازه در اشعارش فراوان است
رهی در مکتب عشق نیز رسم نوینی بنیان گذارده و همچون دیگران از معشوقه وفا نخواسته و زاری نکرده است

نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران    اول به دام آرم ترا وانگه گرفتارت شوم
گوهر گنجینه عشقیم از روشندلی   بین خوبان کیست تا ما را خریداری کند
چه غم کان نوش لب در ساغرم خونابه می ریزد   من از ساقی ستم جویم من از شاهد جفا خواهم

آنچه نایاب است ذز جهان ئفا و مهرماست   ورنه در گلزلر هستی سرو و گل نایاب نیست
در هوای دوستداران دشمن خویشم رهی   در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا
رهی پاره ای از اشعار خود را در سالهای ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۶ بر حسب وقایع موجود جامعه سرود و با نام های زاغچه ، شاپریون ، حقگو و رک گو در نشریات معتبر چاپ میکرد
رهی در سال های آخر عمر در برنامه گل‌های رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی می‌کرد.
رهی معیری که در در ۲۴ آبان ماه ۱۳۴۸  در تهران طی یک بیماری که تاب و توان از وی گرفته بود در سن ۵۹ سالگی درگذشت. وی در مقبره ظهیرالدوله شمیران مدفون گردیده است.

شعر را برای سنگ قبر خویش سرود و تاکید کرد بعد فوت بر سنگ قبرش بنویسند

 

الا ای رهـگذر کــز راه یــاری                      قـدم بـر تـربــت مـا می گـذاری
در این جا شاعری غمناک خفته است               رهی در سینه ی این خاک خفته است
فـرو خفتـه چـو گل بـا سینه ی چاک                فـروزان آتــشی در سیــنه ی خـاک
بنــه مـرهــم ز اشــکی ، داغ مـا را                بـزن آبـی بـر ایـن آتـش، خدا را
بـه شب ها ،شمع بـزم افـروز بـودیـم               کـه از روشنــدلی چـون روز بـودیـم
کنـون شمـع مـزاری نـیست مـارا                   چـراغ شـام تـاری، نیـست مـارا
ســراغـی کـن ،ز جـان دردنـاکـی                  بـر افــکن پـرتـویـی، بـر تیــره خـاکی
ز ســـوز ســینه بـا مـا هـم رهـی کـن             چـو بیـنی عـاشـقی، یـاد رهی کـن

.

دسته‌ها
شعرا معاصر

زندگی نامه محمدصادق ادیب الممالک فراهانی

محمدصادق ادیب الممالک فراهانی، فرزند حسین ملقب به امیرالشعرا و متخلص به امیری و پروانه شاعر، ادیب و روزنامه نگار دوره مشروطه که در روز  ۱۱ مرداد ماه ۱۲۳۹ در قریه  گازران ار توابع اراک به‌دنیا آمد.

او در پانزده سالگی و پس از مرگ پدرش بر اثر فشار طلبکاران و ظلم شاهزاده عبد الحمید میرزا ناصر الدوله به  تهران آمد و به پایمردی حسنعلی‌خان امیر نظام گروسی، به دستگاه طهماسب میرزا مؤید الدله راه یافت.

ادیب از سال۱۲۶۸ تا ۱۲۷۲  همراه امیر نظام در مناطقی مانند آذربایجان، کردستان، کرمانشاه به سر می‌برد. درسالهای ۱۲۷۳ و ۱۲۷۴  در تهران به سر می‌برد بردو در دارالترجمه دولتی مشغول به کار بود. در سال ۱۲۷۵  بار دیگر همراه امیرنظام به آذربایجان رفت و هنگامیکه مدرسه لقمانیه تبریز در سال ۱۲۷۶ افتتاح شد، نیابت ریاست آنجا را عهده دار گشت و در همین سال روزنامه ادب را در تبریز منتشر ساخت. در سال ۱۲۷۹ راهی خراسان شد و انتشار روزنامهٔ ادب را تا سال ۱۲۸۰ در آنجا پی گرفت. در سال ۱۲۸۱ به تهران آمد و سردبیری روزنامهٔ ایران سلطانی را تا سال ۱۲۸۲ عهده دار شد. در این سال به بادکوبه رغت و انتشار بخش فارسی روزنامه ارشاد را که به ترکی منتشر می‌شد، بر عهده گرفت.

در سال ۱۲۸۵ بار دیگر به تهران بازگشت و این بار سردبیری روزنامه مجلس به او سپرده شد. او در سال ۱۲۸۶  روزنامه عراق عجم را در همین شهر منتشر ساخت. در دوران استبداد محمد علیشاه یعنی در سال ۱۲۸۹ ادیب به صف مشروطه خواهان پیوست . در سال ۱۲۹۰ وارد عدلیه یا دادگستری امروزی شد و تا پایان عمر به ریاست چندین شعبه عدلیه در شهرهای اراک، سمنان، ساوجبلاغ و یزد منصوب شد. او در روز  ۲ اسفند ۱۲۹۵ در شهر یزد سکته کرد و در همین سال پس از بازگشت به تهران در این شهر درگذشت و به خاک سپرده شد. آرامگاه او در شهر ری است.

امیری در انواع شعر بسیار تواناست در شیوه سخن سرایی پیرو استادان قدیم و هم طراز قاآنی  وسروش میباشد .او نیز مانند پیشینیان شاعری را با مداحی شروع کرد و به قصد دریافت صله و تامین معاش قصاید تملق امیز و بلند بالایی در وصف امیران و بزرگان زمان خود سرود .

ادیب الممالک مردی است به تمام معنی ادیب که در لغت فارسی وتازی تبحر دارد و بر ادب و تاریخ و قصص و روایات عرب و عجم مسلط میباشد و همین امر سبب شده که نه تنها قصاید و مدایح بلکه اشعار سیاسی او نیز از دسترس فهم مردم عامه خارج گرد

 

نماز شام کز قندیل کوکب           چراغان کرد گردون ، خیمه شب

فرو بستند گویی نو عروسان        به گردن عقد لولوی مثقب

و یا گسترده بر طاقی به عمدا      پرندی نیلگون یکسر مذهب

و یا چون خیمه ای یا میخ زرین   که از مشکین طنابستی مطنب

و یا با کلک زرین بر نبشتند       به مشکین لوح سطری چند معرب

 

.

دسته‌ها
نقاش

زندگی نامه مولانا عبد الله شیرازی

مولانا عبد الله شیرازی در تذهیب و ترتیب سر لوحها و شمسه ها ید بیضا داشت.رنگ روغن را کسی بهتر از او کار نمی کرد وی مدت بیست سال تمام در کتابخانه شازاده بهرام مقام سلطان ابراهیم میرزا خدمت نموده و از مخصوصان و معتمدان آن شاهزاده علمیان گردید. بعد از رحلت آن اعلی حضرت ترک ملازمت کرد به مشهد مقدس رفته ساکن گردید وآخر فراش حرم محترم آن امام عال و هادی تمامی امور و کافه بنی آدم شد و خدمت سر قبر شازاده مشار الیه می نمود.

.

دسته‌ها
شعرا قرن هشتم هجری - 679 الی 776 شمسی

زندگی نامه مغربی تبریزی

محمد شیرین ملقب به شمس الدین فرزند عز الدین در حدود سال ۷۲۷ – ۷۴۹ هجری – در ده اممند واقع در شمال غربی تبریز به دنیا آمد و در همانجا رشد و نمو یافت

گویند چون بیشتر ایام عمر را در مغرب زمین شمال غربی افریقا گذرانید لهذا مغربی تخلص گزید و بدان مشهور گردید . مغربی به فارسی و تازی اشعاری دارد و قسمت فارسی دیوانش که به دوهزار و چهارصد بیت میشودو اغلب اشعار وی عارفانه است

ای از دو جهان نهان عیان کیست وی عین عیان پس این نهان کیست

گفتی که همیشه من خموشم گویا شده پس به هر زبان کیست

گفتی که نهانم از ود عالم پیدا شده در یکان یکان کیست

گفتی که ز جسم و جان برونم پوشیده لباس جسم و جان کیست

گفتی که نه اینم و نه آنم پس این که هم این بود هم ان کیست

آثار :

  1. دیوان اشعار
  2. اسرار فاتحه
  3. جام جهاننما
  4. دررالفرید فی معرفه التوحید
  5. نزهت ساسانیه

شیخ مغربی در زمان شاهرخ میرزا در تبریز اقامت گزید و اغلب اوقات با کمال الدین خجندی معاشرت داشت و هر دو در تبریز مورد احترام خاص و عام بوده اند

مغربی در سال ۷۸۵ – ۸۰۹هجری – در تبریز در گذشت و در مقبره الشعرای سرخاب یه خاک سپرده شد

مردان همه در سماع و نی پیدا نیست مستان همه ظاهرند و می پیدا نیست

صد قافله بیشتر در این ره رفتند این طرفه که هیچگونه پی پیدا نیست

 

.