چو بشناخت آهنگرى پیشه کرد
از آهنگرى ارّه و تیشه کرد
چو این کرده شد چاره آب ساخت
ز دریایها رودها را بتاخت
بجوى و برود آبها راه کرد
بفرخندگى رنج کوتاه کرد
چراگاه مردم بدان بر فزود
پراگند پس تخم و کشت و درود
برنجید پس هر کسى نان خویش
بورزید و بشناخت سامان خویش
بدان ایزدى جاه و فرّ کیان
ز نخچیر گور و گوزن ژیان
جدا کرد گاو و خر و گوسفند
بورز آورید آنچه بد سودمند