خجسته سیامک یکى پور داشت
که نزد نیا جاه دستور داشت
گرانمایه را نام هوشنگ بود
تو گفتى همه هوش و فرهنگ بود
بنزد نیا یادگار پدر
نیا پروریده مر او را ببر
نیایش بجاى پسر داشتى
جز او بر کسى چشم نگماشتى
چو بنهاد دل کینه و جنگ را
بخواند آن گرانمایه هوشنگ را